۹ پاسخ

والا شوهر من تا اخم و تخم و دعوا نباشه حرف گوش نمیکنه تا میخواد یکاری کنه اخمام میره توهم خودش تا تهش میره چه الم شنگه ای توراهه کوتاه میاد یبارم رفت تنها تو اتاق خوابید گفت صبح زود بیدارم میکنید شما جدا بخوابم منم تا چند روز جدا میخوابیدم دیگه تکرار نکرد
یکی با حرف رام‌میشه یکی با دعوا یکی با عشوه هرکی یه قلقی داره خودت شوهرتو میشناسی ماکه باهاش زندگی نکردیم

ببین ببخشید ها چرا انقدر دنبال توجه شوهری ... ولش کن مردی که مسوولیت سرش نمیشه همون بهتر که نباشه ...
ی بار با زبون خوش بگو خواسته تو گوش کرد کرد نکرد دوباره خواسته تو نگو ...
هیچ وقت نزار ی مرد دوبار بهت نه بگه ‌....
برو‌ب فکر خودت و زیبایی و اینده خودت باش 😁 ماسک صورت بزار .. موهاتو رنگ کن از زنانگیت لذت ببر ... اونم بزار بره روستا بخوابه ... بودنش زیبا نبودش زیباتر 🤣🤣😌

بچه نیست که ازت بترسه الکی الان زنگ بزن گریه کن که صدا میومد دیشب به همسایه زنگ زدم انگار دزد بود زک همسایه تا صبح مونده خونمون تا من نترسم با همسایه هم اوکی باش یه وقت نپرسه

ببین توخونه به خودت برس و حس شادی بگیر ،فکرمیکنه خبریه دیگه نمیره 🤣

تو باید از اول قلقی شو پیدا میکردی ببین دخترت ۳ ساله تو قلق شوهرتو پیدا نکردی از این ب بعد هم سخته

شوهرم خودش میدونه اگه ی چیزی بکنه ک مخالفت باشم ب هیچ عنوان نمیکنه چون میدونه قهر میکنم چند روز طول بکشه خدا میدونه از ترس من نمیتونه خونواده خواهرشو ببره گردش (ماشیناشونو فروختن) میگم داماد میاد جلو بشینه نمیخوام هاکضا مادرشوهرم سوار بشه باید جلو من بشینم اگه تو بشینه ازش قهر میکنم آدم میشه

ولش کن،با زور که نمیشه باید خودش فهم داشته،باشه.هر چی بخوای با زور بهت نزدیک بشه بدتر دور میشه...باز شاید با محبت و زبان چرب و نرم شاید به راه اومد

برا من اینطور بود علم شنگه بپا کن نمونه وگرنه بد عادت میشه

والاشوهرمن باهیچی رام نمیشه مگه بمیرم

سوال های مرتبط

مامان سانای مامان سانای ۳ سالگی
الان یهو یادم افتاد جای من بودین چیکار میکردین من الان 6ساله ازدواج کردم یه دختر سه ساله دارم از همون روز اول شوهرم پیشم نمبخابید حتی بغلمم نمیکرد حتی بوسیدن نه، 5ماه طول کشید تا تونستم رابطه برقرار کنم چون خودم ترس داشتم اینم یه ادم بی احساس فک کن به راست میرفت خشک خشک نمیشد، بعدا فهمیدم اصلا من پرده بکارتم ارتجاعی بوده سخت نبوده، شوهرم یه مرد عوضی که به خودش زحمت یه معاشقه هم نمیداد، یعنی من یه زجری کشیدم تو اون مدت از بچه دار شدنمون نگم که باز این خدا لعنتش کنه واریکوسل داشت عمل کرد دکتر گفته بود باید یک دو میان رابطه داشته باشین ولی شوهرم رعایت نمیکرد اینم باز 6ماه اسیر شدم فقط بخاطر بچه، بعدش که بچه دار شدم دیگ خودمم سرد سرد شدم یعنی نسبت به شوهرم سرد شدم شاید اگ ی ادم دیگ بود اینجوری نمیشدم، الان به نظرتون دیگ چه فایده داره پیشم بخابه یا رابطه داشته باشیم دیگ روزای گذشته مگه جبران میشه منم عادت کردم به اینکه نیاز به محبت نداشته باشم، شما تو موقیت من بودین چیکار میکردین طلاق میگرفتین؟ یا چطوری زندگی میکردین