یمدت بود دیگه گذشتم یالا رفته بود و می‌گذشتم از هر حرف شوهرم ولی الان امروز کاری کزد که دعا میکنم به حاجتم برسم که بتونم به آسونی ترکش کنم برم ۴ ساله بی حرمتی میکنه هی هیچی نمیگم دو سه بارم رفتم قهر اومده مثل چی التماس کرده واسطه آورده برگشتم ولی کاش به حاجتم برسم برم
واسه خونش ۴۰ گرم بعش طلا دادم اصلا خیال نداره برگردونه
شاید بگید زندگی مشترک دیگه ما هست من نیست ولی برای من استثناست چون این آقا دزدکی قایمکی هرجور شده به پدرمادرش دست میرسونه ولی زورش میاد واسه من یه ادامس بخره امروزم رفتیم طلا فروشی ۱۲ گرم طلا داشتم از قبل خودشم ۸۰ میلیون داره‌گفت بریم النگو بخریم رفتم هزار مدل طلا که من دوستدارم هست میگم این نیم ست بخز میگه نه میگم گوشواره میگه نه گیر داده ۳تا النگوی دست دوم پیرزنی
اینم میخواست بهره واسه بعدا بفروشه ماشین بخره
درمیاد میگه چیه هی زرت و پرت میکنی منم اومدم نشستم تو ماشین تا اومد خبر مرگش
چقدر ازش یدم میاددددددد خداااا
هرروز ۷م میگه تو هیچ گهی نمیشی تو هیچی نمیشی
من فعلا دارم آموزش ابتدایی میخونم بعدا آزمون بدم هی هرروز این حراقا را میزنه اعصابم دیگه نمیکشه خبرش بیاد الهی

۱ پاسخ

بنظر من بازم باید النگو میگرفتی حالا هر چند زشت

سوال های مرتبط

مامان صدرا مامان صدرا ۳ سالگی
چقدر پسرا هم میتونن خودشیرین باشن من کارایی که الان پسرم داه میکنه هیچ وقت دخترم نکرد حتی الان که ۸سالشه
اینم بگم که خیلی درون گراست
پسرم همش داره بوسم میکنه صورتشو می‌ماله به صورتم😄 قربون صدقه م میره تو آشپزخونه میاد میگه مامانی خسته نباشید یا بعضی وقتا چیزی بهش میدم میگه خیلی خوشمزه بود زحمت کشیدی
یه بار عمش براش سیب زمینی درست کرده بود گفت چقدر خوشمزه شده چقدر مهربونی🥹 همش داره زبون میریزه برعکس دخترم
دیگه بعضی وقتا از بس صورتش تو صورتمه دیگه اعصابم خورد میشه دورس میکنم و بهش میگم بسه مامان😄
دخترم خیلی خجالتیه حتی میگم به بابات بگو دوست دارم یا تولدت مبارک خجالت میکشه دراین حد
ولی کارای دیگه و حرفای دیگه میزنه اینکه تو خونه داد بزنه یا با داداش دعوا کنه ولی کلن درون گراست خیلی دوست داشتم پرحرف و پررو باشه میدونم که اون متاسفانه از اون دسته آدمایی هست که تو جامعه نمیتونه گلیمش رو از آب بکشه بیرون کم رو خجالتی کم حرف درون گرا🙁
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
پسرم این روزا دیوونم کرده. از سه سالگی به مرور شروع کرد به لجبازی و حرف گوش ندادن هی سعی کردم با بازی درستش کنم ولی الان دیگه به اوج رسونده چند روز سر هرچیز بیخودی گریه و شیون راه میندازه. واقعا میگم بیخودی ها. امروز من رفتم حموم یهو بعد دو دقیقه دیدم خودشو میکوبه به در جیییغ و داد سکته کردم میگم چی شده میگه استیکرم رفته لایه مبل درنمیاد یعنی یه جور زار میزد من گفتم یه بلایی سرش اومده گفتم برو از حموم میام درش میارم من کلا حمام یک ربع هم نمیشه کل تایمو این داشت زار میزد جیغ میزد تا من بیام. اومدم بیرون تو مرز انفجار بودم آنقدر جیغ زدم حس کردم دارم سکته میکنم
مثلاً الان میگم پاشو بریم نون بگیریم برو دستشویی. یهو گیییر که رو لگن توالتم بشینم منم گفتم کثیفه باید بشورمش دفعه بعد بشین روش خیلی دیر به دیر استفاده می‌کنه ازش کلا. وووااای تا لباس تنش کنم تمام مدت غر میزد که بکنم. در حالیکه قبلاً تا میگفتم کثیفه قبول میکرد و اوکی بود. تمام روز سر همین موضوعات بیخودی جیغ و گریه دارم احساس میکنم دیگه دارم روانی میشم شب که میشه موقع خواب فقط دلم میخواد بخوابه سرم ساکت شه. ظهر واقعا داشتم سکته میکردم از دستش