مامانا شما حساب شده رفتيد زايمان ؟ يعني همه كارارو كرده بوديد و رفتيد بيمارستان؟
من نه! اينم يكي از حسرت هاي مربوط به دوران بارداريمه😄
من تخم مرغمو خوردم جمع هم نكردم پاشدم رفتم سونوگرافي كه همونجا مستقيم راهي بيمارستان شدم … نه حموم رفته بودم نه ساك جمع كرده بودم و نه خونه ام تميز بود….. و نه حتي لباساي بچمو شسته بودم تازه قرار بود سه روز بعدش برم براي معاينه …. چون تازه سونو داده بودم و كاملا خيالم راحت بود كه حسين بالاي بالاست و دهانه رحمم كاملا بسته و قراره تايم خودش بياد ….
روز زايمانم برام با تمام سختياش شيرين ترينه نه فقط براي اومدن حسين براي حس كردن وجود خدا اما وقتي كه بهش فك ميكنم كه چقدر حالم بد بود ازينكه خونم تميز نيست هيچيم اماده نيست ابدا از لحاظ روحي اماده نبودم …. هنوز هم نتونستم با خودم حلش كنم….

منم بدون برنامه ریزی رفتم قرار بود ۲۳ به دنیا بیا اما ۱۳ به دنیا اومد

اره من بقول خودت حساب شده رفتم سزارین بود هیچ درد نداشتم

من برعکس دوهفته اماده و حاضر منتظر بودم بیاد نمیومد اخرم به زور اوردیمش

من آماده آماده بودم ،😂 15بهمن باید زایمان میکردم که دیدم خبری نیست زنگ زدم دکتر گفت 16بیا ینی تو چهل یک هفته بودم دیگه ترسیدم دقیقا 15صبح همون تاریخ انتی کیسه ابم تو خونه پاره شد سریع رفتم بیمارستان و سزارین شدم

خونه م تمیز بود دکتر تاریخ ۶/۱۰ رو داده بود تونستم ازش تاریخ ۱۰‌/۱۰ رو بگیرم..عصر روز ۶ ام اومدم ساک جمع کردم بعدش کلی مهمون اومد خونمون همین ک رفتن اومدم جمو جور کنم دیدم ب خونریزی افتادم..خلاصه ن حموم رفتم ن ارایشگاه رفتم ☹️

یه سری کارام آماده بود ولی ما یه شهر دیگه زندگی میکنیم ولی شهر همسرم میخاسیم برازایمان باشیم که رفته بودیم ۵روز زودتر از تاریخم کیسه آبم پاره شد.

منم شب بود کیسه آبم پاره شد۲۰ روز وقت داشتم البته من ماه هشتم همه کارام تمام شده بود ولی😄شوهرم هنگ کرده بود خواهرم کلی خاطره داره که هر دفعه تعریف میکنه پاره میشیم ازخنده🤣😂😂😂😂😉

ببین زهرا جان درکت میکنم
اما منی که حساب شده رفتم چون تو حین زایمان به مشکل خوردم نتونستم لذت ببرم.
از سرهمی که برای رز بود تا تنش کنیم عکس بگیریم.
از مشکل شیردهی م.
از گلی که همسرم خرید لذت نبردم، تو حالت پژمرده عکس گرفتم ازش.
خونه تمیزم شده بود جای نا امن به خاطر مشکلات بعد زایمانم.
یه جایی باید بذاریم کنار.
البته میدونم‌سخته‌

نه بابا
من تا خر خره غذا خوردم
چون سرکلاژی بودم
درد همیشه داشتم
اون روز بعد ناهار درد هام یکم بیشتر بود
رفتم بیمارستان و دکتر و فهمیدم سرکلاژ انقدر فشار آورده که دهانه رحم پاره شد ...
بعدشم سزارین و....
فقط از ۲۸ هفته ساک بچمو بسته بودم

خیررر
سر هيچکدوم
البته اولی یخورده حساب شده بود
ولی دومی نهه
ساعت ۸ صب قرار بود برم بستری شم واسه سزارین
ساعت ۱۲ شب داشتم خونه‌ی ترکیدم و جمع میکردم ساک بچمو میبستم که یهو دردم گرفت و همونو رفتم بیمارستان
فرداش شوهرم رف تمیز کرد خونه رو

منم اماده نبودم ازقبل
ولی صبح بیدار شدم دیدم درد دارم
به خودم رحم نکردم
خونرو تکیز کردم
جاروبرقی
ساک اماده کردم
اخراش حتی به شوهرم گفتم بیا بریم حموم اب داغ به کمرم بگیرو دوشمم همون شد
و اومدم لباس راحتی پوشیدم که اونجا نخام زیاد اذیتیشم و یه خط چشم ریز کشیدم و دیگه اخراش رفتم و کارو تموم کردم و رفتک
وای منم از لحااظ روحی اصلا امادگی مداشتم ۱۳روز جلوتر با معاینه دکتر تموم شد

آره من میدونستم نزدیکه چون چهل هفته رو تموم کرده بودم
اما وسط آشپزی بهو کیسه آبم پاره شد😅 بازم خونه اونجوری که میخواستم نبود

من یکی از حسرتای اون زمانم این بود که ارزو شدن بعد زایمان بچه رو بیارن بدن بغلم شیرش بدم
همه سه تاشون رفتن دستکاه

بلاگری عشقم؟
من اماده بودم
زمانی هم ک دردام شروع شد سریع رفتم حمام
تازه پیاده رفتم تا چهارراه نزدیک حرم سلام دادم برگشتم و از امام رضا مدد خواستم

من قرار بود سزارین شم،یه روز دم غروب از خواب بیدار شدم شکمم سفت شده بود،به دکتر زنگ زدم گفت برو nst بده،رفتم دادم گفتن دردای زایمانت شروع شده بجای سزارین میتونی طبیعی راحت زایمان کنی
همونجا من گول خوردم سریع منو بستری کردن بعد ۳ روز بستری بچم بدنیا اومد طبیعی🙃
خونه ام بهم ریخته،ظرفای نشسته،خودم نا مرتب،اصلا یه وضعی
خب میذاشتید من میرفتم ظرفامو میشستم حداقل😅

منم سزارین بودم تا ۱۲ شب همه کارامو کردم
قبلا خونه رو هم اساسی تمییز کرده بودم.

با این تفاوت ک من رفته بودم حموم از حموم در اومدم لبو داشتیم اونو میخوردم یهو کیسه آبم پاره شد

من همه کارامو کرده بودم ساک بچه جمع کرده بودم خونه هم تمیز کردم حتی شام هم واسه شب درست کردم بعد رفتم 😂

نه زایمان منم یهویی شد

من ۳۶ هفته بودم ساکم بسته بود برا فرداش نوبت دکتر داشتم که شبش کیسه آبم پاره شد و زایمان کردم
اینسری هم انشاءالله بخیر بگذره برام زودرس نشه انشاءالله به موقعش دنیا بیاد دعا کنین برام

بله خودم زنگ زدم ب دکتر گفتم دیگ ۴۱ هفته ام دارم منفجر میشم انقدر ‌ورزش و پیاده روی و معاینه
رو سه سانت مونده بودم 😬وحشتناک بود
رفتم سرم فشار وصل کردن بهم
ولی دردام تند نمیشد
شوهرم رفته بود سر صبر گل و شیرینی و اینا بگیرن تا اومدن من تو اتاق عمل بودم 😅سزارین اورژانسی شدم و خلااص شکرررخدا

ن چون زایمان زود رس داشتم اون بیمارستانی ک میخواستم نتونستم برم فرستادنم جابی ک برا بچه دستگاه باشه موقع مرخصی فقط ۱۰۰تومن گرفتن ازمون ببین چجوری بود هیچ لوازم ارایشی باخودم نبردم لباسی ک میخواستم و نبردم امادگیشو نداشتم

چرا منم ب گذشته فکر میکنم همش شده حسرت از بی تجربگیم!!
چرا هیچکس اینارو بهم یاد نداد واقعا!
چرا هیچکس بهم نگفت شیرخشک کامله وزن دهی داره بده ب بچت!!
من یکی از دلایل محکمم برا بچه دوم همین کارهای ساده ایه ک کسی بهم نگفت انجامش بدم هس

عزیزم🫠
مامانت نزدیکت نیست؟
چون وقتی مامانا باشن آدم خیالش راحته،
من بخاطر همین موضوع برای زندگی از تهران اومدم ساری

من سزارین بودم از یه هفته قبل میدونستم چه روز و ساعتی قراره بچم به دنیا بیاد
کارگر آوردم یه خونه تکونی حسابی کردم همه کارامو هم کرده بودم

نه من بدون درد رفتم بساری شدم همه کاراموکردم

الان زایمان کردی؟

اره هم حموم کرده بودم هم چند روز پیشش تخت رو آورده بودیم خونه هم ساک رو آماده کرده بود 😃