خاک بر سر شوهرم بشه مادرش اونقدر طلا داره یه سرویس سنگین نیم ست انگشتر النگو چند سال پیش ۲۰۰ میلون از طلاهاش فروخت داد ب دامادش ک اون کار کنه با اون پول سودشو بده داماده پولو خورد هیچیم نداد اون موقع ک میگم با ۲۰۰ میشد یه واحد خونه خرید بعد الان اونقدر طلا داره زده سکته کرده یه طرف بدنش لمس شده خرج برداشته فیزیوتراپی دوا دکتر اون یکی پسرش ک ده روز یبارم سر نمیزته شوهر منم ک کلا خرج خونشون دکترشون حتی نون خونتشوم میخره با این ک حقوق بکیرم هستن بعد یکی به دخترش و مادر شوهرم گفته گناهه همه چیتون گردن اون پسرته شوهر منو گفته خودشم مستاجر بدهکار یکم از اون طلاهاتو بفروش حداقل خرج خونتون رو اونه خرج دکترتو خودت بده میخوای چیکار کنی اون همه طلارو بعد خاک بر سر شوهر من بشه انشالا گفته نیاز ب طلا فروختن نیست وای من اینو شنیدم اتیش گرفتم وای خدا مرگش بده بقران خدا شاهده سه روزه واسه من نتونسه یه تومن پول بزنه همش میگه ندارم بخدا دیونه شدم همش واسه ۵۰۰ تومن اینا التماس کنم ولی واسه اونا پول داره چطورم دارع خاک بر سرش کنم دیکه ب روش نیاوردم چیکار کنم بگم بهش اگه پول نداری واسه اونا هم نداشته باش خاک بر سرش بشه

۳ پاسخ

والا حق داری
این انصاف نیست
حالا شوهرت نمیخواد
خواهر ومادرشم آدم نیستن؟ انصاف نمیدونن؟

چیزیش هم بشه همه ی طلاهارو همون بچه های دیگش صاحب میشن یه جوری با سیاست به شوهرت بگو فقط با ناراحتی نگی که بحثتون بشه

این همه طلا میخرن برای روز مبادا دیگه اگه روز مبادا الان نیست پس کی دقیقا!

سوال های مرتبط

مامان قندکوچولو🙆🏻 مامان قندکوچولو🙆🏻 ۳ سالگی
امروز یه اتفاق خیلی بد واسه پسرم افتاد حالم از اون موقع بده هی اون صحنه میاد جلوی چشمم و حالم دوباره بد میشه 😞😞
بردمش دسشویی بعد گلاب به روتون پیپی داشت وقتی پیپی کرد من داشتم میشستم اونجایی که پیپی ریخته بود رو بعد پسرم عادت داره هی پامیشه میره یه طرف دیگه میشینه پیپی میکنه ، امروز نذاشتم گفتم همینجا فقط پیپی کن بعدکه کارش تمام شد موقع شستوشو پاشد رفت یجا دیگه بشینه یهو پشتش خورد تو دیوار و با سر و صورت پرت شد تو سنگ دسشویی و یه صدای خیلییییی بدی داد سرش و جیغش رفت بالا و خون از دماغش شروع کرد چکه کردن جیییغ میزد و گریه میکرد پیشونیش اندازه یه گردو اومد بالا و سیاه شد
منم همون موقع که این اتفاق افتاد حالم بد شد سرم سنگین و سِر شد و از شدت ترس گلاب به روتون شروع کردم بالا آوردن و دستو پام می‌لرزید
دیگه سریع با مامانم بردیمش بیمارستان و عکس هم گرفت از سرش گفت چیزی نیست فقط اگر بالا آورد باید ببریدش اسکن بشه
خیلی استرس دارم خیلی دارم دق میکنم از این قضیه 😭😭😭😭
مامان هامین مامان هامین ۳ سالگی
#موقت
خواهر شوهرم ۲تا بچه داره اولی دختره۱۳ سالشه تاخیر رشدی داره و مدرسه استثنایی میره کلاس سومه ،دومی پسره ۵ سالشه
احساس میکنم پسرش هم ی علائمی داره اما خودش هر موقع ما رو میبینه بدون اینکه ما چیزی بگیم شروع میکنه حرف زدن میگه پسرم خیلی باهوشه و ازش مطمئنم و...
پسر من ۳ سالشه خیلی فوتبال دوست داره وقتی میره با پسر اون بازی کنه متوجه شدم که اصلا بلد نیست شوت کنه با اینکه ۵ سالشه مامانش میگه به فوتبال علاقه نداره ی چیز دیگه هم اینکه دندونای شیری ش دوران نوزادی سیاه شد و ریخت دقیقا خواهرش هم اینجوری بود ،چند وقت پیش از زبون مادر شوهرم شنیدم که پسرش رو واسه حرف زدن برده دکتر چون واضح حرف نمی زنه
ولی خب خواهر شوهرم با اعتماد بنفس کامل میگه بچه دومش هیچ مشکلی نداره ،خب تا اینجاش به من ربطی نداشت میدونین چی اذیتم میکنه این که هر وقت ما رو میبینه غیر مستقیم میخواد با حرفاش بهم بگه که پسر من مثل دختر اونه ،تمام اطرافیان میتونن ک پسرم مثل بلبل صحبت میکنه هم چیزش به موقع و سر وقت اتفاق افتاده نمیدونم چرا نظر عمش اینه؟ جالب اینه ک پسر من و پسر اون با ۲ سال اختلاف سنی توی یکسال از پوشک گرفته شدن پسرم ۲سال ونیم بود پسر اون ۴ سال
میشه با حرفاتون بهم آرامش بدین؟
مامان شادمهر مامان مامان شادمهر مامان ۳ سالگی
سلام عسلا خوبین؟
شاید خیلیاتون نسرین اقوامی مربی فرزند پروری رو نشناسین من خیلی دوره های ویبینارشو شرکت کردم تا جایی ک تونستم پستای اینستاشو نگاه میگنم ولی امشب کلا فرق داشت شاید میخاست ی تلنگر بشه امشب خیلی گریه کردم واسه وقتایی ک الکی سر پسرم واسه ی چیز کوچیک داد زدم یا چند روز پیش مهمون داشتم تو اوج کارا و خستگیم اومد شکلات برداره گفتم دندونت خراب میشه لجبازی کرد و زد ظرف شکست اینقد خسته و عصبی بودم ک دستم بشکنه زدمش ناخوداگاه واسه وقتایی ک از شوهرم عصبی بودم سر بچم خالی کردم تو دوران پریودی بودم هورمونام بهم ریخته بود ی چیزی بهش گفتم شایدم زدمش
چیزی ریخته رو فرش به بچه ی کسی زده عصبی شدم دعواش کردم سرش داد زرم کسی چیزی بهش گفته چون نتونستم به طرف چیزی بگم سر بچم خالی کردم و.........
امشب پست نسرین تلنگر قشنگی بود واسم ی لحظه مکث کن نگای دستای کوچولوش کن اون دستا جز تو پناهی ندارن نزار از تیگه گاه امنش وحشت داشته باشه چیزی بریزه رو فرش چیزی بشکنه دیوار خط خطی کنه هزار کار دیگ کلش تو پنج دقیقه تمیز میشه ولی رفتاری ک تو اون لحظه بکنی اعتماد به نفسشو میگیره
یا داد میزنه تو بدتر سرش داد نزن بچه تو اون لحظه میگ یا ی چیزی خیلی کمه یا ی چیزی زیاده یا توجه نمیکنی چون نمیتونه خوب حرف بزنه ک منظورشو برسونه
مغز بچها تا پنج سالگی مثل ابر جذابه حتی اگ نبینه مینونه حس کنه و جذب کنه تا پنج سالگی شخصیت بچه شکل میگیره کاش جوری رفتاز کنیم ک میخایم ۱۸ سالگیش تربیت و رفتارشو ببینیم
من به خودم قول دادم هنوز دیر نیست میتونم رو خودم کار کنم و ی لحظه مکث کنم شاید جلو خیلی رفتارای بد بگیرم