خاک بر سر مادرشوهرم
اینقدر کفریم یعنی از اون عروسایی که مادرشوهراشون خوبن بیان بگن خودتون هم مادرشوهر میشین و پشت سر مادرشوهر بد نگین و این حرفا ...
پارش میکنم
دیروز هم به من هم به همسرم زنگ زده که پاشبن بیاین ساعتای ۶ و ۷ به بعد که دور هم باشیم گفتیم باشه داشتیم حاضر میشیدم که بریم ساعت ۷ زنگ زد کجایین شوهرم گفت که داریم حاضر میشیم که بیایم گفت کجا گفت خونه شما دیگه ، برگشت گفت آخه الان وقت شامه مبخواین شام بذارم ها؟
یه لحظه شوهرم کپ کرد گفت یعنی چی مگه خودت از صبح نگفتی بیاین ساعت ۷ عصر به بعد ماهم داریم میایم شام دیگه یه ماه بیشتر هست خونتون خانوادگی نیومدیم ، من بعضی موقع ها سر زدم فقط
مامانشم گفت من غلط بکنم شام صدا کنم گفتم بیاین نگفتم شام
امروز همسرم بخاطر کاری که داشت بهش زنگ زده میگه عروس چیکار میکنه اونم گفت که خوبه سلام میرسونه گفت قهریده چون دیشب شام ندادم شوهرمم گفت نه اصلا مادرش هم گفت اصلا برام مهم نیست قهر کنین یا نه میبینی از دیروز هم زنگ نزدم بهتون که بگم بجاش بیاین شوهرمم به خنده گرفت که ضایع نشه گفت مامان جونم چه بخوای چه نخوای میایم گفت بیاین زنت میره خودش شام درست کنه من خستم از آشپزی و پیر شدم ،( توی پارانتز بگم ۵۰ سالشه تو مسافرت ها و پارک رفتن تو صف اوله واسه ما یه شام گذاشتن رو میمیره ،)
بعدم گفت باید با برادرت هماهنگ کنم که ببینم اوناهم کی میتونن بیان شمارو دعوت میکنم
خاک بر سرش کنمممممم کارد بزنی خونم درنمیاد زنیکه احمق

۱۰ پاسخ

مادر شوهرم وضع مالیشون خیلی بده ولی وقتی گوشت درس کنه به همه بچه هاش میگه بیاید تنهایی نمیخوره حتی اگ اون شب سیر نشیم به بقیه نرسه ولی میگه بیاید منم همیشه اخر شبا رفتم خدش شام اینارو درس کرده حتی اگ ظرفارم نشورم ناراحت نمیشه وقتی بریم خونشون بلند میشه ازمون پذیرایی میکنه

چه ادم بدیه من خدمک جات میزارم اگ اینجوری میکرد بخدا اگ میرفتم خونش وقتی زنگ میزد بیاید میگفتم امشب ما نمیتونیم بیایم یا شوهرمو میفرستادم خدم نمیرفتم یاهم اگ میرفتم اخر شب میرفتم حتی یه لقمه هم برنمیداشتم میگفتم سیرم

من بودم میرفتم

خداروشکر کن ونرو
ببین مادرشوهر من چیه مثلا زنگ میزنه شام بیاید خونمون ما میریم تا کو کو تخم مرغ درست کرده یا بادمجون یا عدسی یا سوپ
تازه وضع مالی‌شان هم خیلی خوبه برا ما اینطوریه

خب عزیزم وقتی به هردلیلی نمیتونه شام بزاره شما هم نریدد. سخت نگیر

نرید خونش

من باشم عمرا نمیرم ربطی به نسبتش نداره
میتونس یه چیز حاضری درست کنه واقعا برا بچه خودش ارزش و احترام نزاشته شما که جای خود

ماهم چم روز پیش یک ساعت قبل اینکه بریم خونشون زنگ زدیم ک داریم میایم رفتیم یک ساعت و نیم نشستیم ی چایی نیاورده بعد دوساعت چایی آورده انقد بد بود من نخوردم و پاشدیم اومدیم ولی خواهرشوهرام اومدنی خودش هلاک میکنه ج ن ده

فک نکنم اصلا کسی باشه طرف اینو بگیره😂😂😂😂 خیلی سمه😂😂
وایستا با جاریت هم هماهنگ کنه بعد هرموقع اون اوکی داد تو برو اونجا شام درست کن اینا بخورن😂
ظرفارو هم بشور خشک کن بزار سرجاش بعد بیا خونتون

چ رویی دارههههه🤣🤣🤣

خب عزیزم شما هم نرید بهتر رفت و امد نکنید دوس داری ببینی قیافشو

سوال های مرتبط

مامان شاهیار مامان شاهیار ۲ سالگی
خانوم‌ها که تجربه از پوشک گرفتن دارید لطفا راهنمایی کنید من الان تقریبا ۴ ماه دارم آماده میکنم مثلا میگفتم بیا بریم دستشویی کتاب خریدم بردمش خودش شرت انتخاب کرد با هم رفتیم لگن خریدیم باز خودش انتخاب کرد اولا که خوب من دستشوییم یه پله بزرگ از سطح خونه پایین من میخواستم به خاطره اون لگن و بزارم دم در دستشویی که آقا قبول نکردن گفت نه جا جیش دستشویی😐الان چند روز بود باز میزاشتمش ولی خودش میومد میگفت شورت نه پوشک منم اجبار نمیکردم‌پوشک میپوشوندم دیروز از صبح باز بود یه بار خطا داشت اونم یه کوچولو تا کرده بود آمد گفت بدوووو جیشم ریخت بقیه و رفت دستشوی داشتم میبردمش پارک پوشک پوشید بعد تو پارک گفت من و ببر دستشویی سه ساعت پارک بودیم تو پوشک جیش نکرد شب هم از خواب بیدار شد گفت مامان پوشک دارم گفتم اره گفت جیش کنم توش بغلش کردم بردمش دستشویی الان میخوام ببینم باز بیرون میرم و تو خواب همین کار و انجام بدم؟ بعد چقدر زمان میبره یاد بگیره
مامان اوین مامان اوین ۳ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی