بیدارین خانما خیلی دلم پرررره



از آدم نمک نشاس متنفرم آدمی ک تا براش خوبی کنی جلو چشش هستی ولی وقتی یکم ولش کنی بی محل کنی اونم خوبیا ف-راموش کنه

یکی از جاریام همسایه ایم تو یه آپارتمان هرموقع جایی میرفتیم یا دورهمی چیزی داشتیم اونا ماشین نداشتن بهشون میگفتم با هم میرفتم بعد یه مدت بد جوووور چسبید ب خواهرشوهرم یعنی دم ب دقه دعوتشون میکرد و خود شیرینی بد پشت سرش پیش من بدشون میگفت و اینکه شوهذم راضی نیست دعوت کردم و فلااااان
چن وقت پیش قراربودم برم پیش اون یکی جاریم ک تازه زایمان کرده پیشش بودم اصلا وانمود نکرد ک میاد یا ن. تازه پرسید بینم بقیه میان یا ن خلاصه من رفتم بعد من اینم اومد خونه جاری بزرگ اونجا ب-رداشت ب دخترم میگ نامرد منم همونجا گفتمش ک تو ن گفتی میام ن نمیام میگفت تو باید زنگ میزذی بینم میایم 🤔🤔🤔خلاصه امشب قرار بود بریم خونه خواهر شوهرم منم بیرون بودم بهش پیام دادمـمیخوا بریم اگ میایی گت میام سات چن میرید گفتم بیرونم کارم راه بیفته ده دقه دیگ گفت باش برید میام. بعدش ک اومده نمیدونید اصلا برخوردش جلوـخواهرشوعرم چطور بود میخواستم بزنم تو دهنش انتر 💩💩💩💩

۲ پاسخ

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند
بد عادتش کردی عزیزم

اصلا تو چرا وقتی جایی بری باید اونم دنبال خودت راه بندازی؟؟درسته گناه دارن وسیله ندارن وفلان ولی از هر ۴ باری ک باخودتون میبرین یک بار نبرین ک لطفتون نشه وظیفه اتون،اگ ازتونم بازخواست کردن چرا نگفتی منم بیام بگو قبل اینکه بخوایم بیایم اینجا بیرون هم کار داشتیم،بعد از انجام کارمون اومدیم

سوال های مرتبط

مامان محمدطاها و حلما مامان محمدطاها و حلما ۴ سالگی
سلام مامانای عزیز یه کمک میخوام ازتون
من ازوقتی ازدواج کردم نزدیک به ۶ سال هست که طبقه پایین مادرشوهرم میشینم اوایل همسرم بهش اجاره ماهیانه میداد الان یکساله نمیده مادرشوهرم ازراه پله اش به حیاط ما راه داره ک وقت و بی وقت میاد پایین ک من نمیتونم استراحت کنم خیلی وقتا شده بین منو همسرم اختلاف ایجاد کرده منو همسرم همیشه دعوا داشتیم مادرم یکم ازم دوره منم با دوتا بچه خیلی خسته میشم پسرمم خیلی شیطونه واقعا شبها انرژی ندارم ک بتونم حتی شام بخورم اینجا هیچ کمکی ندارم حتی مادشوهرم نمیاد یه ساعت دختر ۵ ماهمو نگه داره ک من به کارام برسم امروز به همسرم گفتم بیا ازاینجا پاشیم بریم نزدیک مادرم خونه بگیریم اونجا مادرم پسرمو بیرون میبره میاره یا حتی بابام با ماشین میبره بیرون خیلی خوبه برای پسرم اونجا
ولی همسرم میگه پول پیش من میدم ولی تو باید بری سرکار اجاره خونه رو تو بدی
اینم بگم ک احترامات منو مادرشوهرم برداشته شده منم به شدت عصبی شدم دیگه
به نظرتون چیکار کنم؟
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۴ سالگی
من بستری شدم بیمارستان و سرم های بزرگ ۱۰ لیتری بهم وصل میکردن و دستگاه روی شکم که حرکات و صدای قلب بچه رو بشنویم دکترمم هرروز میومد رو سرم و از حالم باخبر بود سه روز که بستری بودم روز سوم توی بیمارستان رفتم سونو و آب دور بچه ۵ سانت شده بود و دکترم امیدوار شد من توی بیمارستان سرماخورده بودم سرد بود و اینا نمی‌دونم یا بدنم ضعیف شده بود .دیگه دکترم گفت دخترم توی این کرونا و آلودگی و اینا نمونی بهتره اینجا برو خونه کاهو خیار عرق کاسنی آب معدنی اینا بخور تا آب دور بچه تامین بشه دیگه منم مرخص شدم اومدم خونه همه اینارو می‌خوردم ولی استرس داشتم اگه بچه یکم تکون نمی‌خورد منو استرس می‌گرفت شوهرم می‌گفت پاشو بریم بستری شو اونجا صدا قلب می‌شنوی خیالت راحته من میگفتم نه . دیگه من ساعتای ده یازده بود پاشدم تو اتاق ساکمو بستم اسباب بازی های بچمو چیدم و یهو حالم بد شد تب کردم تب شدید . شوهرم پاشویه میکرد و اینا فقط میگفتم بچه م شکمم داغه و شکممو خیس کن .اون هرچی می‌گفت بریم بیمارستان میگفتم نه هنوز زوده بچه بدنیا بیاد .بعد تو اون تب یهو تپش قلب گرفتم برای اولین بار به پهلو دراز کشیده بودم گفتم صدای قلبمو توی گوشم می‌شنوم شوهرم می‌گفت تلقین نکن میگفتم بخدا صدا قلب می‌شنوم من تپش