۳ پاسخ

صبح ک پیامتو میخوندم یاد خودم افتادم
شبا تاصبح دخترم نمیخابه همش رو پامه نق میزنه و تا صبح ساعت ۶ روپامه ۶ ۷ ساعت من نشستم و اینو تکون میدم بعد شوهرمم با خیال راحت میخابه.
چند سری پیش اومده ک دخترم انقدر شبا بد گریه کرده و نخوابیده نزاشته شوهرمم بخوابه قشنگ ساعت ۶ صبح باهم حرفمون میشد همشم تقصیر اونه ها منتهی قبول نمیکنه انقدر بد حرف میزنه فحش میده ک منم چهارتا حرف بش زدمو گرفته ب باد کتک
تازه عزیزم شرایط من کلا بدتر ازتوعه فک کن من باردارم هستم.
هیچکاری و کمکی هم تو کار خونه نمیکنه.
سر بچه اولم ک باردار بودم درسته سر اونم دعوامون میشد منو میزد انقدر گریه میکردم بچه یک هفته تکون نمیخورد.ولی باز اون موقع یکم همکاری میکرد
همینکه دخترم دنیا اومد کمک ک نکرد هیچ تازه طلب کارم بودو مامانمو ک میدید میگف دخترت شلختس غذا نداریم خونه بهم ریختس
تو فک کن من شب تا صبح بچه نگه میداشتم صبحم تا شب دوباره باید بچمو نگه می‌داشتم و چون بچه اولم بود نمیتونستم چنتا کارو هندل کنم باهم.اونا روزا ک کمک نیاز داشتمو یادم نمیره و نمیبخشمش.
الانم ک سرکلاژم و استراحت مطلق تا قبل عملم ک دکتر استراحت داده بود هیچ ‌کمکی نمیکرد هیچ بلکه دو س دفعه کتک هم زد و چقدر هم طلب کار بود.بعد عملمم دکتر گفت چون نباید از پله بری بالا یک ماهه خونه مادرمم.بخدا اینجام میاد بهم دستور میده چای بیار اب بیار غذا میخام.حالا مادرم نمیزاره دست ب سیاه سفید بزنم.ولی دیگه اینکه فردا میخام برم خونمون ب خودم قول دادم هیچکاری نکنم خونه هم ریده مال شه دست نمیزنم.در حد ناهار و ظرف شستن فقط انجام میدم

عزیزم من فک میکنم هر دوتون تحت فشارین
فشار روانی جسمی مالی همه باعث شده کم طاقت بشین
به نظرم بشینید باهم حرف بزنید ی مشاوره برید
اون بچه گناه داره طفلک
به هر دوی شما نیاز داره
سعی کنید مشکلاتو حل کنید ن ازش فرار کنید ب شرطی ک هر جفتتون بخواید

تایپات خوندم ساعت ۵ صبح بود همون موقع و الان دارم دعا میکنم ک خدا یجوری مهر خودتو همسرتو تو دلتون قفل کنه و بچتون با ناز پرو مادرش حوری بزرگ بشه ک همیشه خدا لبخند خدا و ذوقت تمومی نداشته باشه تو زندگیت . انشالله ب حق بزرگی خودش زندگیت ازاین رو ب اون رو بشه واست ک خودتم فکرشو نکنی ب خاطر بچت .❤️❤️🧿

سوال های مرتبط

مامان دیاکو مامان دیاکو ۲ سالگی
😡😤بخدا دلم میخواد بزارم برم فقط از دست همه خسته ام ۳روزه پسرم تب کرده اسهاله ۳شبانه روزه نخوابیدم فقط قهوه خورده ک بیدار باشم دکتر بردم هر کار تونستم کردم هر چی مفید بوده خریدم دادم بخوره ک خوب شه دارو نمیخوره لجبازی می‌کنه افتضاح هر روزم خانواده شوهر زنگ میزدن بچه ما کجا بردین ک مریض شده چشم خورده و فلان باز من گفتم عب نداره از دوست داشتن حالا میگن دگ دیشب تا صبح پسرم تب داشت شیاف زدم صبح دوباره تب کرد شیاف زدم بهتر شد خونه جمع کردم همین خواستم پسرم خوابه منم بخوابم دیدم مادرشوهرم اینا زنگ در زدن اومدن خب خوش اومدین اما سر صبح با بچه مریض یذره درک کنن من هول هول ناهار دست کردم حالا الان تازه نشستم خواهرشوهرم زنگ زده من برا بچمون سرکتاب باز کردم بچمون ترسیده و چشم خورده و فلان اخههه بی اجازه ما چرا برا بچم سرکتاب باز کرده اصلا تب و مریضی چ ربطی ب این چیزا داره حالا الان دوباره زنگ زد من تخم مرغ خریدم بیارم برا بچمون بشکنم میایم اونجا واقعا درک ندارن من ۳شبانه روزه نخوابیدم با ی عالمه پتو تشک کثیف و استفراغی و فلان خوبه باز اونا رو شستم خونم تمیزه شوهرمم ک اصلاااااا هیچی بهشون نمیگه واقعا دلم میخواد ول کنم فقط برررم
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده