۶ پاسخ

من چند روز پیش خیلی مریض بودم همسرمم گفت خانوادش دلشون برای پسرم تنگ شده گفت بریم خونه پدرم منم که حالم خوب نبود گفتم نمیتونم بیام بعد همسرم خودش تنهایی پسرم رو برد تا برگشت تقریباً 15دقیقه طول کشید قلبم داشت از جا کنده میشد احساس میکردم برای همیشه ازم گرفتنش دو بار زنگ زدم تا بیارتش
اخه تو این چند ماه یک بار هم ازش دور نبودم تا الان پیام شما رو دیدم فکر میکردم ایراد از منه ولی مثل اینکه طبیعیه😂

خدات شکر کن کسی هست بچتو نگه داره ک تا سر کوچه بری
وقتی کسی نباشه آرزوت میشه

منم همینطوریم فکر کنم نرماله دیوونه نشدی 🥴🫣

منو دیشب خانواده شوهرم خونمون بودن..من رفتم بخوابم بعد شوهرم اومد دخترمو از کنارم برد..هر کاری میکردم خوابم نمی‌برد صداشزدم گفتم دخترمو بیار ساعت یک بود اعصابم بهم ریخته بود خودمم نمیتونستم برم بیارمش میگفتم بهشون بر میخوره..استخون درد گرفته بودم

منم بدون بچه جایی نمیرم

منم همیجورم

سوال های مرتبط