۸ پاسخ

اگر کبودی بیشتر اطراف لب و انگشتانه قطعا ب دکتر قلب مراجعه کن

حتما ب دکتر قلب نوزادان مراجعه کن ب دلیل گردش خون نامنظم و کمبود اکسیژنه ک مربوط ب دریچه های قلبه قطعا

من شنیدم میگن اهن بدن کم باشه اینطور میشه حالا نمیدونم صحت داشته باشه یا نه

اولش اینکه ایشالله که چیزی نیست
اما چند تا راه داره
باید بدونی ریسه فقط موقع گریه است یا حالت عادی
چون ممکنه تشنج باشه و تو اشتباها فک کنی ریسه اس
حتی ممکنه از گرسنگی هم اتفاق بیفته
مطمئن شو وقتی این اتفاق می افته شکمش پر یا خالی
مطمئنی تو خانوادتون ارثی نیست مثلا خودت یا پدرت یا نزدیکانتان تو بچگی اینجوری بودن؟
چکاپ کم خونی بوده
حتی کمبود کلسیم هم تو ریسه رفتن موثره
حتی دکتر قلب هم ممکنه لازم باشه
من شنیدم فوت وقتی موثره که اول ریسه رفتن باشه
دکتر اطفال خوب ببر بعدش هم گمونم
دکتر مغز اعصاب هم خوب باشه
موقعی که اینجوری میشه میگن به سمت یکی از شونه هاش بخوابانید تا زودتر نفسش برگرده

دخترخواهرشوهرمنم همین بود دیکه کبودمیشد نفسش بندمیرفت الان خوب شده ولی کم‌خونی شدیدداره خوبم نمیشه

دختر منم همینه ،میگن یا کم خونیه یا قلب موندم یکسالگی آزمایش بده

ببخش نمیخوام ناراحتت کنم اما باید واقع بین باشی

خواهر زاده ام کوچولو بود اینجوری بود افتصاح اونقدر گریه میکرد بنفش میشد بزرگ میشن خوب میشه نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان یکجه اوغلم مامان یکجه اوغلم ۱۲ ماهگی
خدایا مردم و زنده شدم امشب سر شب جاریم گفت شب طولانیه نمی‌گذره بچه های ماهم که دیر میخوابن بیا بریم خونه ی زن عموی من تو هم لباسی که میخواستی بهش بدی که بدوزه رو ببر آخه ما باهم صمیمی هستیم و اونم خیاطه خلاصه رفتیم دیگه نزدیکی برگشتنمون پسرم حسابی گیج خواب بود و آروم پیشم نشسته بود تو دستش یه وسیله ی پلاستیکی بود کرده بود دهنش داشت بازی میکرد باهم می‌خندیدم که دیگ داره خوابش میاد و ..... یهو وسیله ی تو دستش خورد به لثش میخواست گریه کنه دیدین بعضی بچه ها موقع گریه یه لحظه نفسشون بند میاد بهش میگن ریسه رفتن اونجوری شد دیگه چون قبلان هم موقعی که میفتاد زمین موقع گریه ریسه می‌رفت اولش ریلکس گرفتم بغلش گفتم گریه کن پسرم نفس بکش والی دیدم نه چند ثانیه گذشت نفس نمی‌کشه داد زدم زن عموی جاریم گرفت میزد دستش نه نفس نمیومد دیگه صورتش کبود کبود شد دور از جون شبیه آدمی که تازه جون داده زبونم لال کبود کبود بود باز نفس نمیومد و فقط تقلا میکرد بچم جاریم هی گریه میکرد میزد صورتش می‌گفت تورو خدا نفس بکش منکه زبونم گرفته بود پاهام بی حس شد بچم جلوی چشمم کبود شده بود یعنی کبود که میگم فقط دور لبش نه کل صورتش دیگه گفتم این میمیره که یهو نفسش اومد و گریه کرد از الان تصمیم گرفتم که دیگه. از سختی های بچه داری گلایه نکنم خونه رو آتیش بزنن ولی سلامت باشن من قبلاً یه بار داغ فرزند دیدم امید وارم هیچ مادری تجربه نکنه