۹ پاسخ

طبیعیه تا ۳یا ۴سالگی اضطراب جدایی داره،تو این سن اوکیه اگه میتونی بهش توضیح بده و بگو مادرت بیاد توی خونتون نگه داره بیدارش نکن ببر اونجا

بزرگ شده میفهمه که مادرش پیشش باشه هیچ اتفاق بدی براش نمیوفته . هیچجوره نمیشه این بچرو راضی کرد که تنها بمونه کارتو ول کن بشین خونه نون و پنیرتو بخور

همین چند وقت پیش من برا بیش فعالی پسر بزرگم رفته بودم دکتر روانشناس کودک یه خانومه آمده بود پسرش سه سال خورده ای داشت
خانومه از تهران آمده بود شمال بعد پسرش آورده بود پیش دکتر کوشا
بعد دید اهورا حرف میزنه و رفتارش دید پرسید چرا اوردیش گفتم این کوچیکه نه بخاطر پسر بزرگم آمدم
بعد خودش گفت پسرم زیاد حرف نمیزنه با اینکه سه خورده ای سالشه هنوز پوشک می‌بندم چون همکاری نمیکنه جیش نمگه
و خیلی چیزای دیگه
گفتم خب من آنقدر باش کار کردم باهاش حرف زدم قصه گفتم شعر خواندم الان اینجوریه
اینجا بود که گفت من پسرم دنیا آمد دانشجو بودم تا همین الآنم بیشتر وقتم به درسم میرسم پسرم پیش مادرم بزرگ شده
خب شما فک کن مادر بالا سر بچه نباشه چی میشه
مادر بزرگ با سن بالا کجا حوصله داره به بچه برسه باهاش کار کنه حرف بزنه کتاب بخونه شعر بخونه نقاشی بکشه بازی کنه

اینا همش تأثیر داره دیگه عزیزم

یکیش هم محبت و عشق و حس آرامشی که مادربه بچه میده هیچ کس دیگه نمیتونه بده
زندگی هم آنقدر سخت شده که گاهی اوقات یه زن یه مادر هم نمیتونه بشینه خونه باید کار کنه و درآمد داشته باشه

ولی خب برا بچه کوچیک سخته دیگه
نمیشه شب بری خونه مادرت بخوابی صبح بیدارش نکنی از همونجا بری سر کار

مامانت مثلا سرشلوغ کاریش دعواش نکرده یا رفتاری ندیده تو خونه مامانت که واس اون نخواد بره اونجا؟؟؟

دختر منم همینه من خودم تا بارداری میرفتم سرکار ولی کلا گذاشتم کنار تا ب ی سنی برسه ک بفهمه و اذیت نشه

عزیزم طبیعی هست توی این سنشون

ترس از دست دادنتو داره
بچه تنها جایی ک احساس امنیت میکنه آغوش مادر و کنار مادره چشش ترس دیده

خب اون موقع کوچیک بود الان بزرگ شده و وابسته خودت. نمیدونم ولی پسر منم هیجا بدون خودم نمیمونه

طبیعیه این سنش وابستگی بیشترمیشه ماهان میرم دسشویی تو حیاط سراغم میکنه سریع میاد پیشم

سوال های مرتبط

مامان آوا مامان آوا ۲ سالگی
مامانا بچه های شما هم کسی و ببینن دیگه شمارو محال نمیکنن دخترم انگار با من غریبه میشه و هی ب من میگه برو واقعا خیلی ناراحتم ن مامانی بودم بزنمش ن داد بزنم و بکوب میبرمش پارک و بیرون دیدم مادرایی ک بکوب بچه اشونو میزنن یا مدام داد میزنن آخر بچه می‌چسبه ب مادرش دختر من مهمونی بریم بیرون کوجه هرجا یکی بگه بیا پیشم یا بریم خونه ما میره و اصلا نمیخواد من برم واقعا خیلی بده طرف آشنا و غریبه نداره و دیگه نمیخواد بیاد هم باباش هم من بدمون میاد از رفتارش و همه از اینکارش سواستفاده میکنن و هی میگن بمون خونه ما خونتون نرو مامان بابات و ول کن یا هی میگن شمارو نمیخواد و فلان بچه تو این سن اغلب بچه همه خجالتی یا می‌چسبه ب مامانش حالا دختر من هرجا راحت میره حالا شب موقع خواب حتما باید تو بغلم بخوابه حتی با باباش نمیخوابه فقط من باید باشم پاشه ببینه نیستم گریه میکنه و از اول اینجوری نبودا تا ماه پیش حتی پیش مامانم نمیموند الان دو ماه میشه اینجوری شده
مامان عسل مامان عسل ۲ سالگی
خانوما توقع شما از مهد کودک چیه؟
جدای از آموزش..
من یه مهدی رفتم که با چشم خودم میدیدم مربی کاردستی درست میکنه میده بچه و مادر هم فکر میکنه بچه درست کرده
یا مثلا وقتی مامان میومد دنبال بچه ،،مربی کلا مهربون میشد و با خوشحالی از بچه خداحافظی میکرد..
امروز به مربی گفتم فلان رفتار طبیعیه تو بچه من؟
اومده به من میگه برو کلاسهای فرزندپروی و بگذرون و کلی غر زد...
درحالیکه اگر نگران نبودم غیر طبیعی بود و من کلی دوره فرزندپروی گذروندم..
یه بچه ای مامان باباش دکترن تو مهد بود..بچه اومد پسر من و اذیت کرد و هیچی بهش نگفت منم فقط گفتم عجب بچه شیطونی....آقا این و گفتم مربی سریع اومد یقه من و گرفت که نباید اینجوری بگی..این خانوادش دکترن و بچه افسرده ای بوده اومده مهد و...اصلا از خودم بدم اومد بچه رو بردم اونجا..
بهش میگم چرا بچه ها تو مهد یادنگرفتن اسباب بازی و به هم اشتراک بزارن؟
بچه من میره سمت اسباب بازی ها یکی دیگه از دستش میگیره و طردش میکنه..
میگه اینا بچه هستن نمیفهمن.. نمیدونم ببرمش یا نه..
از طرفی خیلی به خونه ما نزدیکه..
اومده میگه چند روز دیگه بچه خودتم اسباب بازی به بقیه نمیده..
میشه راهنمایی کنید نظرتون و بگید چکار کنم. راستش رفتار مربی خورد تو ذوقم.