۶ پاسخ

دقیقا دختر منم دیروز چهارساله شد و اضطراب جدایی شدیدددد داره.حتی توی خونه راه میره باید من کنارش باشم.دستشپیی هک باهام میاد

برعکس پسرمن ازاول دنبال بچه هامردم بود هی منت بچه مردم میکشه کسی محلش نمیده

براش تو خونه قصه بگو
از خوبی‌های دوست داشتن
از اینکه یه بچه تو پارک با یکی دوست شد با هم بازی کردن بهشون خوش گذشت و...
کم کم تو ذهنش شکل میگیره
حالا دختر من برعکس بچه نباشه حوصله اش نمیشه بازی کنه

مجبورش نکن اول سعی کن با یه دختر که فامیل هست باهاش ارتباط بگیره گاهی ببیندش یا یه دوست که همیشگی باشه بعد که ارتباط گرفت خوش رفته رفته بهتر میشه

زورش نکن اصلا، وگرنه بدتر میشه
بزار خودش احساس امنیت کنه

دختر منم همینه مثل اینکه بترسه از ارتباط گرفتن اینجوریه،ثبت نامش کردم کلاس مادر و کودک که شاید اونجا این حسشو برطرف کنه

سوال های مرتبط

مامان Lia&Dia مامان Lia&Dia ۴ سالگی
مامانا طبق شکی که تاپیک قبلی گفتم
شک کرده بودم به بیش فعال بودن دخترم گفتم ببرمش مهد ببینم اوضاع چطوره
رفتم اونجا با مربی حرف زدم که ثبت نام کنم اونم یه کم با دخترم صحبت کرد اسباب بازی بهش داد گفت بازی کن بعد گفت جمع کن موهایم بافت الاکلنگ آورد بازی داد و شعر خوند دخترم حرفاشو گوش میداد آروم بود اصلا یکی دیگه شده بود من فهمیدم بیش فعال نیست قبلانم مهمونی میرفتیم اونجا دخترم بکل عوض می‌شد و آروم ساکت حرف گوش کن چی بگم مودب و عاقل

ولی از مربی و محیط مهد خوشم نیومد ثبت نام نکردم اتاق مادرا جدا بود درب اتاق ها رو کلید می‌کرد میرفت و میاومد مدام کلید می‌کرد اخه دیگه اتاق مادرا رو چرا کلید میکنی مگه نباید شیشه ای باشه مادر ببینه داخل رو ؟بعد دخترمو جدا برد نیم ساعت داخل من پیشش نبودم میگم چیکار کردی اونجا میگه تنها بودم نشسته بودم
بعد اتاق های تو در تو و تاریک یه روز درمیون دو ساعت ۱۶۰۰
مهم هزینه ش نیستااااا میخواستم تو محیط باشه ولی تصمیم گرفتم خانه بازی ببرم با بچه ها بازی کنه خودم ببینمش تا اینکه نباشم اونجا یکی با حرص ببراش دستشویی یا با بچه ای دعواش بشه و گریه کنه چون مظلومه بالاخره بچه شیطون هم هست دیگه همه که مثل دختر من نیستن
دختر کوچیکمم اضطراب جدایی داره دلم به اونم میسوزه تنهاش بزارم پیش مامانم میمونه هاااا ولی 😞😔نمیدونم بخدا دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط
چقدر سخته بچه پشت هم😭