۱۲ پاسخ

عزیزم حتما یه خروس سیاه بگیرد قربونی کنین گوشتش رو بدید به نیازمند
بعدشم اصلا پیش بقیه سعی کن غدا ندی
از ۴قل هم غافل نشون آیت الکرسی و صدقه برای امام زمان هم معجزه میکنه
ان شاءالله همه ی بچه ها در صحت و سلامت بزرگ شن

بله من اعتقاد دارم یکی هست تا پسرمو ببینه ازش تعریف کنه بچه کلا عوض میشه

تخم مرغ بشکون براش

به شدت اعتقاد دارم
خرداد امسال مامانمینا یه خونه ی بزرگ اجاره کردن که بشینن
که فامیل گفتن چقد خونه بزرگه
یه ماه بعدش تو تیر ماه پدرم فوت شد
داغش تا ابد رو دلمون موند

بله عزیزم من این مشکل بادخترم دارم واسش سرب بازکردم من یه خانمی هست یزداصلاندیدمش بهش پیام میدم سرب بازمیکنه ومیگه چه کارکن من دخترم داشت ازبین میرفت واسش بازکرد بچه ام روزبعدشروع کردبازی کردن

این دعا

تصویر

همونجا جلوی چشم همون زنا بلند میگفتی لاحول ولا قوه الی بالله تا به خودشون بیان

تخم مرغ بشکن
زمه و اسفند و بدره براش دود کن

بعضی سیدا نظرگردن میکنن ببر انجام بدن براش
سنگ یشم بگیر براش بزن به لباسش،جایی میخوای بری تو جیب سمت چپش نمک بریز

آره منم اعتقاد دارم هرجا میبری بعدش زود اسپند دودکن انرژی منفی اداما باعث میشه اینجوری بشه یاهم زود تصدق بزار کنار

اره اعتقاد دارم هرچی بدبختی دارم از چشم زخمه
تخم مرغ بشکون
آیت الکرسی بخون
چهارقل بخون براش اسفند دودکن همیشه

اره عزیزم.. پسر من وقتی چشم وزحم داره شبا نمیخابه اصلا... مثلا دوروز پشت سرهم الکی میخورد زمین. براش تخمرغ شکوندم خوبشد
غذا میخورد جلوچشم میومد دیگه از غذا میافتاد
شب ک خوابه ی کم برنج بریز داخل پلاستیک بزار زیر بالشتتش فرردا بریزش پشت بوم یا کنجشکا ب نیت سلامتی ورفع غذابلا

آره گلم خیلی اعتقاد دارم حمد بخونه براش

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه