۷ پاسخ

نسل ماها تموم شد اگه منظورت احترام و نگه داشتن حد و مرز هست که تمام
ماها پر از بی عزت نفسی و له قربان گویی بودیم برای همین حتی تو زندگیهای های خودمونم رومون سوارن
هیچ وقت برای دل خودمون نبودیم من به شخصه که با این که نسبت به نسل و هم رده های خودم خیلی آزادتر بودم اما بازم انقدر حد و مرز داشتیم که هیچ وقت مطابق دل خودم پیش نرفت

اره درسته ولی میدونی کار درست رو ما میکنیم به موقعش دعواشون میکنیم به موقعش هم نیازشون رو می‌خریم. زمان ما جم می‌خوردیم میزدنمون هرچیزی سر جای خودش

یه روان پزشک میگفت تا سن ۶ سالگی تربیت با مادر و از ۶ تا۱۰ یا ۱۳ سالگی با پدر،این تربیت شماست که حد و مرز فرزندتون که در آینده وارد جامعه میشه رو مشخص میکنه،میگفت بچه تو این سن دیگه شخصیتش با تربیت شما شکل میگیره و بعد اون راهش معلوم میشه و اگه خوب پیش بره پس تربیت صحیح انجام شده

بچه های الان مرخصن بابا انگار ن انگار پدرمادرهستیم دختربزرگم انگارمن همکلاسیشم یا زن دومه باباشه دائم بهم میپره اخلاق زدن ندارم وگرنه میزدم دندوناشومیریختم تودهنش ب شوهرم میگم مثلا فلان چیزنیازدارم دخترم ۱۰سالشه میگه چخبره اینقدر پول خرج میکنی من ک به این نسل امیدی ندارم

نسل من ده ۶۰ بد بخت تر از همه است چقدر کتک خوردم حالا مامانم نگاه چپ نمیزاره به این بچه بکنم

الان جامعه و فضای مجازی خیلی بیشتر رو بچه ها تاثیر داره من خودم ی دختر پانزده ساله دارم بازباهاش اوکی بودم و هستم باهاش رفیقم راحت حرفاشو میزنع باز میبینم یجاهایی مثل بچه های بیرون رفتار می‌کنه نمیشه گفت اگه پدرمادرم خوب باشم حتما بچه هم خوب میشه یا بلعکس و آبان نمیشه حتی قضاوت کرد که هربچه اینه مقابل پدرمادرشه ن اینو من که اصلا قبول ندارم خیلی پدرمادرابودن کارشون خطا بوده چه بچه های خوبی دارن یا بلعکس من اینو متوجه شدم فقط چیزی که خوبرو به بچه باید راهشو نشون داد و اینکه باهاش دوست باشی و بقیشم بسپاری بخودشو خدا

بچه های ما قطعا از نظر روانی سالم تر بار میان چون آگاهی بالاتر رفته
اون بچه های پررو بیشعور هم آینه ی پدرومادرشون هستن

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا من هنوز نگران حرف زدن بچمم، چیکار کنم به حرف بیاد، فقط میگه ماما، جوجو، از یه بلاگری تو اینستا پرسیدم گفت نگران نباش بچه من 23ماهشه تا یکماه پیش چنتا کلمه بیشتر نمی‌گفت ،یدفعه به حرف میاد، یکم حرفاش امیدوارم کرد اما بازم اون استرس لعنتی میفته به جونم که مبادا خدای نکرده زبونم لال مشکلی هست که بچم حرف نمیزنه، آخه بچه ای که اینهمه باهوشه چرا نباید حرف بزنه، حتی کلمات پیش پا افتاده رو نمیگه، یه هفتس میگم مامان هاپو میگه هاپ هاپ، یا پیشی میگه میو میو، فقط نگاه به دهنم می‌کنه اما نمیگه، بنظرتون از چی می‌تونه باشه، راستش یکماه پیش بردمش حمام تو وان حمام نشسته بود اومدم بیرون حولشو بیارم با شوهرم دعوام شد، شوهر لعنتیم خیلی دوسم داره اما خدا نکنه باهام دعواش بشه مث سگ پاچه میگیره، یک ربع باهم دعوامون شد وقتی رفتم حمام دیدم بچم ازترسش همینجور مات و مبهوت نشسته داره نگاه می‌کنه امکان داره بخاطر دعوایی که داشتیم ترسیده باشه وحرف نزنه؟اخه اگرم ترسیده باشه باید لکنت زبون بگیره نه اینکه کلا حرف نزنه، بخدا دیگه مخم رد داده، شوهرم میگه الکی نگرانی دوروز دیگه مثل بلبل برات حرف میزنه مختو میخوره، اما با همه اینا بازم ترس تو دلمه، چیکار کنم اخه، یه هفتس میگم مامان بگو هاپو نمیگه، دیگه چجوری باید باهاش تمرین کنم که بتونه حرف بزنه