۵ پاسخ

من که فقط با شوهرم حالم خوب میشه. میاد خونه میبینمش خستگی از تنم میره اینقد شوخی میکنه باهام. برسه خونه دخترم رو میگیره منم به خودم و کارام میرسم

عزیزم 🥲کدوم سمت ساوه اید

هر ۳،۴روز میرم خونه مامانم اونم با کلی التماس و دعوا با شوهرم تا منو ببره و اینم بگم من با نامادری شوهرم زندگی میکنم پیرم کرده هی تیکه میپرونه و حرف مفت میزنه کسی هم کمکم نمیکنه توی بچم ولی خواهر شوهرام چنتا خونه اون ورتر خونمون هستن بعضی وقتا هر شب یا عصر ،صبح میان یعنی کمکم کنن بغلش میکنن ولی بازی دادنشون وحشیه و میترسوننش گناه داره از خواب با گریه و جیغ بیدار میشه و قلبش اینقد میزنه 🥹🥹😢💔یعنی فق اذیت دارن اینااا

زندگی عادی میکنم سعی میکنم جا غصه خوردن و غر زدن مدیریت زمان کنم به همه کارام برسم به کمخوابی عادت کردم
البته که خیلی وقتا خسته و کلافه میشم ولی به صورت بچم نگاه میکنم و سعی میکنم ارامشم حفظ کنم دیگ مادر شدیم
و مادری خیلی سخته خدایی

من با بچه ام حالم خوبه کیف میکنم باهاش

سوال های مرتبط