۱۱ پاسخ

اصلا اینهمه غصه نخور همه اولش همینن اینجا چند تا مامان میگفتن که مثل شما خیلی غصه میخوردن ولی با رفتن به سرکار دلشون واسه بچه شون بیشتر تنگ میشه و وقتی میان خونه خیلی بهتر از قبل مادری میکنن اونا که خیلی راضی بودن انشاءالله شما هم همینطور بشی

چقد بد
خب اگه مجبور نیستی نرو سرکار
بچت از همه چیز مهمتره اگه خدایی نکرده اتفاقی بیوفته یه عمر عذاب وجدان میشه واست خودت سرزنش میکنی

نکن دختر تو یه مادر قوی هستی
تو میتونی هم به بچه ات برسی هم سرکار بری فردا پسرت بزرگ میشه و بهت افتخار میکنه که از پس همه سختیای زندگی بر اومدی بخاطر رفاه حالش براش تلاش کردی الان رو نبین چهار روز دیگه میفهمه چقدر فداکاری کردی اینجوری خیلی بهتره شاید نصف روز نبینیش ولی همون چند ساعتم بخاطر اینکه دلت براش تنگ شده زود میگذره و باعشق و علاقه بیشتری خودتو میرسونی پیشش

عزیزم خب نمیتونی از بیمه بیکاری استفاده کنی تا نی نی بزرگ بش

به نظر من کاری که درسشو خوندی رفتی نباید ول کنی بلخره یه قسمتی از روز پیش بچتی بچت بزرگ میشه مطمئن باش بهت افتخار میکنه

کارت چیه عزیزم
من معلمم بخاطر دخترم ۱۲ ساعت کلاس گرفتم و. حقوق کمتر میگیرم ولی ارزشش رو داره

من کارمو گذاشتم کنار چون بچم تو این سن ب من احتیاج داره

من مرخصی بدون حقوق گرفتم یکسال و خودم بینه رو واریز میکنم

اخی عزیزم واقعا شرایط سختیه
من که باردار شدم کارمو گذاشتم کنار

عزیزم موفق باشی
واقعا سخته

کارت چیه

سوال های مرتبط

مامان دلین مامان دلین ۱۶ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام