۱۵ پاسخ

درخواست میدی اکانت قبلم بالا نیاورد دیگه

منم دقیقا همین نگرانی هارو دارم، به علاوه اینکه اقوام شوهرم یه شهر دیگن اگر بیان من نمیدونم چیکار کنم، هنووووز خونم کویفه هنوز ساک خودم آماده نیست و واقعا هنوز هنگم و باورم نشده بچه دارم

فدات گل خانم

عزیزم این ی احساس مشترک بین همه ی مادراست سزارین و طبیعی ام ربطی نداره ی مدتی افسرده میشیم بعد خوب میشیم که ب خاطر افسردگیه منم اوایل ک باردار شده بودم روز و شب گریه میکردم میگفتم میخام چیکار پشیمون بودم ولی سونو ک رفتم دیدمش شد همه ی دنیام ..
انشالا ب سلامتی و قدمش خیر نگران نباش هیچ حالی موندگار نیست حسابی مواظب خودت و بچه باش

فقط چهل روز افسردگی ممکنه بیاد سراغت

ببین‌رک‌بگم چندروز اول خیلییی سخته
اینکه هم درد داشته باشی هم‌شیر بدی و همزمان هورمونا بطرز وحشتناکی بالا پایین‌میشن
حتما حتما بگو هوات‌رو خیلی داشته باشن(مث‌مامان من‌نباشن میررفت رو اعصابم و اذیتم‌‌میکرد)
و اینکه‌برای شیردهی هم‌ حتما برو آموزش ببین چندروز بعد زایمان که بهترین‌شیردهیو بتونی داشته باشی که جفتتون اذیت نشین.
من کلینیک باران‌ رفتم خیلی خوب بودن

دقیقااا منم حس شما رو دارم
میترسم نتونم
خونه من اتاقا بالاست فوقالعاده اذیتم و سالنم کوچیک ک بگم نهایت تو سالن میمونیم یه مدت
دوستم ندارم برم خونه کسی
چون من شرایطم فرق داره اگر رفتم باید تا آخر زمستون بمونم چون خونم خیلی سرد

میتونی دخترجون پله بری،بعد سزارین اگ پمپ درد بگیری اونقد اذیت نیسی با شیاف... قابل نحمله نگران نباش...
برای افسردگیشم باید بهت بگم که سعی کن ازهمین الان چیزاییک قابل پیش بینیه رو اماده کنی،مثلا بگو مامانت چندروز اول بیاد،کسی برای شام ناهار نمونه و کسیم اصرار نکنه به مهمونا ! ، اگ‌دوستداری دورت خلوت باشع بگو از قبل به مامانت و همسرت‌.ازهمسرت بخواه بیشتر کنارت باشه و حامیت باشه .... ده روز اول واقعا از نظر روانی سخته همه چی جدیده و خودتم نیاز به مراقبت داری،حمایت حمایت حمایت و اینک راحت باشی خیلی مهمه و جلوی افسردگیو میگیره. اینک فعالیت داشته باشی بعد عملت هم خیلی خوبه هم حال خودت خوب میشه هم زخمات زود میبنده .
برای شیردهیم حتما بالش بگیر
ازالان سینت رو نوکش رو چرب کن ک نرم بشه شقاق نگیری ،بحرق هیچکس برای شیردهی کوش نده و اگ شیردهی با درد داشتی فقط برو پیش ماما بهت درستشو یاد بده و چرب کردن سینه هم به زخم نشدنش خ کمک میکنه. تاحاییک میتونی کارای نینیو انجام بده خودت چون نیازاتون یکیه و وصلید یهم و بودن درکنارش روحیه میده بهت. خوب بخور و همه چیم بخور ‌ . توکل کن بخدا... چطور بارداریت گذشت اینم میگذره... خدا به مامانا صبر میده ... برای شیردهیم وسواس نگیر نی نی هااکثرا خودشون بیدارمیشن اگ بیدار نشد هر دوساعت س ساعت بیدارش کن شیرش بده .

دقیقا این آماده نبودن تالحظه آخر هست عزیزم،
من دو‌روز پیش سزارین شدم منو بردن اتاق عمل داشتن آمپول بی حسی رو‌میزدن من یک کلمه نمیتونستم حرف بزنم فقط فکر‌میکردم‌خدایا من هنوز آماده نیستم کاش تو شکمم بمونه یعنی چی میخواد بشه تا اینکه صدای گریه شو‌ شنیدم و باورم شد🥹

ببین من بعد سزارین بلند شدن از جام سخت بود فشار میومد بهم ولی پامیشدم پارو میکردم توگاز قشنگ تند راه رفتم🙄پله هم همینطور

اخ اخ امان از این فکرو خیالا ک شب و روز ذهنمو درگیر کرده ک باید چجوری از پسش بربیام🥹🥹

بسپار به خدا. یجوری قوی میکنت که باورت نمیشه. البته به خودتم بستگی داره که کم نیاری

خدا همه چیز رو جفت وجور میکنه نگران نباش همه چیز به اسونی میگدره برات ایشالله

عه زایمان کردی عزیزم؟

چطوری عزیزم ب دمترت گفتی برا ترشحاتت

سوال های مرتبط

مامان گیسو مامان گیسو ۵ ماهگی
تجربه سزارین من
هفته پیش یک شب قبل صلح انقدر ترسیدم که صبحش افتادم به خونریزی
سریع رفتیم بیمارستان و قرار شد که همون روز اورژانسی سزارین بشم
دیگه کارامو کردن و منو فرستادن اتاق عمل (اینم بگم بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم)
آمپول بی حسی اصلا هیچ دردی نداشت سندمم بعد از بی حسی بهم وصل کردن و هیچی از دردش نفهمیدم
کادر اتاق عمل بیمارستان عالی بودن من بعد از بی حسی نفس تنگی شدید داشتم سریع بهم اکسیژن وصل کردن نفس تنگیم بهتر شد هر حالتی که داشتم و بهشون میگفتم سریع آمپول میزدن و رسیدگی میکردن واسه همین اصلا بهم سخت نگذشت
ولی نگم از عوارض بی حسی من سر درد نگرفتم اصلا با اینکه خیلی ام سرمو تکون دادم ولی قفسه سینم میخواست از درد جدا شه از همدیگه خیلی درد وحشتناک و زیادی بود و غیر قابل تحمل قشنگ پدرمو درآورد
پمپ دردم نداشتم مسکن بهم میزدن و شیاف میزاشتن مرتب
و درد اولین راه رفتن که نگم چقدر سخت و طاقت فرسا بود برای من
من تا چند روز نتونستم صاف راه برم
با وجود همه اینا بازم برگردم سزارین رو انتخاب میکنم چون جون و بنیه زایمان طبیعی رو ندارم اصلا الانم که یک هفته گذشته خیلی بهترم و کلا حالم رو به
بهبودیه
مامان افرا💕 مامان افرا💕 ۲ ماهگی
#تجربه-زایمان-۳

ساعت شیش غروب ک کیسه آب ترکید دیگه سوزن فشار رو بیشتر کردن ک درد بگیرم چون بچه میوفتاد تو خشکی خلاصه ساعت از یک شب ب بدبختی گذشت (ساعت خیلی کند جلو می‌رفت ) منم همش منتظر این بودم درد بگیرم ولی هیچی انکار ن انگار 😂فقد قران تو دلم می‌خوندم و دعا میکردم خلاصه ساعت یک شب بود ک پرستارا از اون ساعت ب بعد خیلی میومدن ضربان قلب بچه رو چک میکردم و هر دقیقه آن اس تی می‌گرفتن از بچه (واقعا بهترین ماما ها رو داره بیمارستان کوثر )ساعت شیش صبح بود ک شیفت عوض شد بهترین کارشناس مامایی اومد بالا سرم و معاینه کرد و گفت اصلا دهانه رحم باز نشده و ببرینش سزارین و اون ثانیه بود ک من از خوشحالی داشتم پرواز میکردمممم هیچ وقت باورم نمیشد ک درد نمیکشم و بدون هیچ هزینه ای برم سزارین اونم با بهترین متخصصا و بهترین دکترا واقعا خیلی خوشحال بودممم و کلی حالم خوب و اصلا استرس نداشتم چون کامل خودمو برای سزارین آماده کرده بودم و کامل فیلم عملش و سوزن و چیزاشو دیده بودم
مامان نیکان مامان نیکان ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت اول صبح زود رفتیم بیمارستان با این که سنم کمه و تجربه ای از زایمان و اتاق عمل ندارم ولی اصلا خدا بهم قوت داده بود ترس و استرس نداشتم رفتیم اول سوند وصل کرد اثبات درد نداشت چند ساعت بعد بردن اتاق عمل سوزن بی حسی زدن همه میگفتن سخته ولی اونم اصلا درد خاصی نداشت و کم کم بی خس شدم و حالم بد بود فکر میکردم دارم از حال میرم نمی‌تونستم خوب حرف بزنم از اثرات بی حسی بود بعد پسرم به دنیا اومد گذاشتن کنارم باهام پوست با پوست ارتباط بگیره از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم خدا رو هزاران مرتبه شکر اصلا باورم نمیشد منم مادر شدم و خدا منو لایق دونسته بعد بردنم ریکاوری خودم و نینی یک ساعت اون جا موندیم بعد دو تا مون رو با هم آوردن تو بخش انتظار همسرم از خوشحالی چشماش داشت برق میزد و گریه میکرد هممون از خوشحالی داشتیم پرواز میکردیم از خدا خواستم این صحنه رو نصیب همه چشم انتظار ها بکنه الهی آمین بعد چند ساعت بی حسی پاهام داشت کم میشد بدنم می‌لرزید و دردام شروع شد ولی زیاد نبود قابل تحمل بود تو تخت فقط وقتی برا سرویس و بلند شدن و خوابیدن اصلا خیلی بد بود و نمی‌تونستم از پاهام خون می‌ریخت خونریزی م زیاد بود و پرستار اومد منم گربه میکردم که بیمارستان رو کثیف کردم ولی خیلی مهربون بود و اومد طی زد کمکم کرد و رفتم سرویس و اصلا نمی‌تونستم راحت راه برم م بلند شم خیلی سخت بود با کلی درد و گریع راه میرفتم ولی الان خدا رو شکر حالم خیلی بهتره و دردام کم شده در کل خوب بود اون جوری که میگفتن سخته نبود خنت رو شکر خدا را هزاران مرتبه شکر که پسرمو بهم داده هر چقدر شکر کنم بازم کمه قسمت همه چشم انتظار ها و خانم های باردار