۴ پاسخ

آخی قربون همتون بشم🥲
این روزای سختم بالاخره میگذرن، به نی نی فکر کنین به شیرینیاش. اونموقع تحمل شرایط سخت یکم آسونتر میشه برامون

منم خیلی تنبل و بی حال و حوصله شدم
اما چاره ای ندارم باید به کارام برسم چون شهر غریبم خانوادم دورن🥲
تازه همه ی این دردا به کنار باید نگران این باشیم چرا کم تکون خورد چرا خودشو سفت میکنه
ماشالله یکی دو تا نیست🤦‍♀️

من از اینکه دیابت گرفتم خستم ناراحتم استرس دارم از اینکه نمیتونم وزنمو ثابت نگه دارم از اینکه شبا اصلا نمیتونم بخوابم هر طرفی بخوابم درد دارم یا شکمم سفت میشه میاد توی گلوم ، از اینکه قبلی رو سی هفته زایمان کردم از دست دادم این یکی رو بعد شش سال جرات کردم باردار شم و دوباره تکرار شه میترسم از اینکه ایندم چی میشه قول های همسر ب واقعیت تبدیل میشه یا باز وعده وعیده !از اینکه اصلا چرا باردار شدم هی میگن دختر برکته میگم نکنه باز پسره روزگارم نچرخه شرمندش شم... زندگی بکامه کیا هست ک بکام ما نیس پول داری شوهر درست نداری شوهر خوب داری پول نداری همش بدهی کار بی ثمر خانواده داغون عدم حمایت ..... گاهی میگم کاش نباشم

وای منم همین حسو دارم بعضی وقتا عذاب وجدان میگیرم میگم چرا خسته میشم چرا میگم فقط روزا بگذره زایمان کنم من حتی از غذایی که خودم درست میکنم حالم بهم میخوره هیچ کسم ندارم تنهایی تنها صب تا غروب که شوهرم بیاد خونه باز خیلیا مادر خوبی دارن یا حتی مادرشوهر خوب که کنارشون باشه اما من هیچ کسو ندارم توی این بارداری مادر خودم بارها دلمو شکسته با گریه از خونه شون رفتم🥲💔

سوال های مرتبط

مامان روشنا خانوم💗✨ مامان روشنا خانوم💗✨ هفته سی‌وسوم بارداری