۶۰ پاسخ

عزیزم اون فرشته هس توروخدا نگو اینجوری عذاب و درد اصلی و اون طفل داره میکشه ۳۵روز اون سوراخ سوراخ شد و عذاب کشید الانم ک ببین طفلی چشه که نمیتونه شیر بخوره گشنگی میکشه خودش که نخواست بدنیا بیاد

نگو گناه مجبوره کرده بودن بچه بیاری وقتی شبا نمیتونی بیدار بمونی
عزیزم من خودم ۱ سال و نیم شب تا صبح هر دو ساعت دخترم بیدار می‌شد شیر میخورد خواب نداشتم حالا واسه تو نوزاد

زمانی که بچه دار میخواستی بشی باید فکر اینجاشم میکردی بچه هسته با گریه بدبخت باید بگه چطوره زبون که ندارع خب گناه داره بچه خواب بیداری داره ناراحتی داره حرص و جوش داره منم بچم بیمارستان بود این حرفا رو کی زدم مگه تقصیر بچه هسته

میدونم سخته حق داری ولی قوی باش چاره ایی نیس باید بچتو به چنگ و دندون بگیری بزرگش کنی من سر پسرم شیرمو نمی‌خورد خیلی اذیتم میکرد به هر طریقی رفتم آخرم شیرمو میدوشیدم تو قاشق با قاشق میدادم به خوردش هر جور بود قطع نکردم توام توکلت بخدا باشه انشالله ک شیرتو بخوره و بی دردسر باشی گل

چقد قلبم ب درد اومد ازین حرف 🥺

عزیزم من دوران بارداریم دیابتی شدم تیروئیدم گرفتم دخترم تک شریانی بودنصف بقیه بچه ها غذا و اکسیژن و خون بهش میرسید بند ناف دودور کامل از وسط هفت ماهگی دور گردن دخترم بودتا ۳۹هفته وقتی دنیا اومد باوزن ۲کیلو زایمانم طلیعی بود بدترین حالت ممکن ۱۴ساعت زور میزدم زایشگاه وقتی دنیا اومددوهفته ان ای سیو بود بهاطر عفونت شدید یه هفته اوردمش خونه دوباره بیست روز دبگه بستری شد بخاطر کولیک ،شیر خودمو نخورد رفلاکس سدیییییییییید وحشتناک کولیک‌شدبد خدا شاهده دوماه و نیم خودم و شوهرم شب روز نمیخوابیدبم فقط جیغ میزد شوهر بیچارم هفت صبح میرفت سرکار ارزوی خواب داشتیم همین الانم وزنش پایینه تو ۵ماهکی ۵کیلوه وزنش خیلی هم اذیتیم ولی هم من هم شوهرم میگیم خداروشکرررررررررررررر ک این پرنسسو بهمون داده هیچوقت شرایطتت بدتر از من نبوده پس ناشمری نکن گلم

یادت رفته چقد التماس خدا کردی ک بچت و بهت برگردونه و بتونی ببریش خونه اون ک متوجه نمیشه حتمن ی دردی داره ک گربه می‌کنه شمام وقتی درکی از شب بیداری و مسولیتش نداشتی نباید بچه دار میشدی عزیزم

😑😑🫤😳🥺🥺🥺نگو خدا خوشش نمیاد بچه داری سخته مگه خودمون رتحت بزرگ شدیم من بچه بودم مادرم میگه شب تا صبح گریه میکردی تو شلوغی اصلا نمیتونستم ببرمت خداروشکر کن بزرگ میشه این روزا زود میره

قربون خدا برم من انسانی مثل تورو مادرکرده میتونست اونایی که سالهاست چشم انتظارن خون گریه میکنن بده واقعا متاسفم ۳۱سالته
۲۳سالمه دوماهونیم بچم صبح و شب گریه میکردکولیک شدید داشت هرجوری تودستم نگه میداشتم کل خونه رو قدم میزدم تاصبح رودستم میخوابوندم فقط دردش کمترشه اونوقت تو

بچه اولته همچین حرفی میزنی؟

تورو قرآن این حرفو نزن خدا این بچرو بهت بخشیداااا

عزیزم هنوز یک ماهشه من نزدیک دوماه نتونستم بخوابم الانم یکم خداروشکر بهترشده
الان از سرعصبانیت یه چیزی میگی بعدا پشیمون میشی
۳۵ روز بیمارستان بوده
حتما بدخلقی میکنه اول خودتو آروم کن بعد با ارامش شیربده
برو خداروشکر کن بهت فرشته داده

عزیزم حتما از کسی کمک بگیر روحیت بهتر میشه

حق داری خسته شدی بدنت کم آورده من بهت حق میدم چون همههههه مادرا خسته میشن کلافه میشن ولی اینو یادت باشه هزارتا آدم بیان اون فقط تورو میخواد به تو احتیاج داره

عزیزم این روزا میگذره. جاشو به شیرینی هاش میده. فقط تو این دو سه ماه اول بابد خیلی قوی بمونی. تو بدترین شرایط ام ازین جمله های منفی به خودت نگو. کلمات بار منفی و مثبت دارن و تاثیر میزارن تو زندگی واقعیت. نوزاد اوایلش خیلی سخته. من ک سر پسر اولم تا ۱ سال بیخوابی کشیدم لا اینکه هیچ مشکلی هم نداشت فقط بد خواب بود فوق العاده.

گناه داره ببرش دکتر ی مشکلی داره ک نمیتونه شیربخوره من تا دوماه اول از۱۱شب تا ۶صبح بکوب بیداربودم دخترم چشماشو نمی بست نق میزدگریه میکرد روزام خوابش نیم ساعته بود خوابو اروم نداشت من فقط ازبی خوابی خستگی گریه میکردم حالت تهوع داشتم طاقت بیار میگذره ببرش پیش ی دکتر اطفال خوب بعدشم باید این مدت بگذره اینا کولیکو رفلاکسشون خیلی اذیتشون میکنه

درکت میکنم سخته دست تنهایی و بچه بیقراری میکنه ولی اون طفل معصوم گناهی نداره

تو رو خدا نگو....من تا۴۰روزگی در بدر بیمارستان بودم دوبار بچمو عمل کردم 🥺

چطور دلت اومد این حرفو بزنی اونم به کسی که فقط و فقط امیدش تویی ، سعی کن قوی باشی عزیزم این روزام میگذره و روزی میاد خیلی پشیمون این حرفت میشی و عذاب وجدان میگیری

وا چرا اینجوری میگی
خدا واقعا ب کیا بچه میده
درسته حق داری خسته شدی مریض شده توام مریض شدی ولی هیچوقت هیچ مادری این حرفو نمیزنه
تو فک میکنی انگار از رو وظیفه داری انجام میدی کار بچتو براهمین متنفر شدی
اگ با عشق انجام میدادی بدون هیچ منتی میفهمیدی ک هیچم سخت نیست

بچه همینه من چهارسال حامله نمیشدم الانم چهارساله ی شب نمیخوابم ولی در عوضش دوتا فرشته دارم

والا من پسرم چهارسالشع دخترم چهارماه دوسال سر پسرم نه ماهم دخترم حامله بود الانم چهارماه بعدشم ی شب درست نخوابیدم تا صبح هردوتاشون ت گهواره نگه میدارم

والا هممون همینیم ولی خدارو هزاران بار شکر میکنیم برای داشتنشون برای هدیه وبرکت خدا ،مادری یعنی همین

عشقم بخاطراینکه دست تنهایی قربونت بشم کسی نیست بیادکمکت منم اینجوری بودم همش بیمارستان دست تنهاتاالان که دخترم پنج ماهشه یک خواب راحت نداشتم این روزهام میگذره مثل همیشه گل قشنگم

بله خیلی سخته هیچکسم تو دنیا درکت نمیکنه اینجام که همه مادر نمونه هستن ولی باید خودتو جمع کنی و بچه تو به دندون بکشی.
این روزام میگذره صبور باش

گناه داره بخدا من دو قلو دارم خیلی هم سخته ولی هیچوقت ناشکری نکردم

دخترم چهارماه و نیمشه
سه ماه اول که به دنیا اومد ، وحشتناکترین ، دردناکترین و سیاه ترین و تاریکترین و بدترین روزهای عمرمو گذروندم
هر روز میگفتم خدایا چرا ثانیه ها نمیگذرن چرا امروز تموم نمیشه ، چرا صبح نمیشه ، چرا این شب تموم نمیشه
انقد که اذیت شدم چون دخترم کولیک شدید داشت
دخترمو بغل میکردن چهار ساعت پنج ساعت میبردمش تو خیابون راه میرفتم تا آروم بشه
تمام مغازه های سرکوچمون از میوه فروشی تا سوپری و املاکی و لباس فروشی و نانوایی .... دیگه منو دخترمو میشناختن و باهم همدردی میکردن
ولی گذشت
هنوزم خسته ام هنوزم بغض تو گلومه هنوزم یادم میفته مو به تنم سیخ میشه
فقط صبر صبر صبر صبر

بچها دوماه اول همینطورن بعد خابشون تنظیم میشه زبون نداره بگه چشع ک برهمین گریه میکنه

تاپیک هاتو دیدم نمیدونم چی بگم خودمم گزوندم این روزا رو کولیک شدید ولی ناراحت.نباش قربونت بشم میدونی خسته ای میدونم نمیکشی منم دیگه نمیکشم ولی به جز ما کسیو ندارن که

عرق نعنا بده بهش ۱

پیامتو که دیدم فک کردم الان یه بچه حداقل ۷ ۸ ماهه داری
عزیزم دوماه نشده هنوز ک مامان شدی تو قوی تر از این حرفایی چه راحت جا میزنییییی

عزیزم شاید بخاطر شرایط سخت افسردگی بعد زایمان گرفتی حتما ی سر دکتر برو با دارو و اینا خوب میشی
کمکی نداری ؟

بچه ۱ماهه آخه؟خدا قهرش میاد اینجوری میگی
یکی از آشناهای ما تا۱سالگی بچش همینجوری گریه میکرد شبا و اذیت میکرد
پس اون بنده خدا تا الان باید خودکشی کرده بود☹️
چرا وقتی آمادگی این همه چالش و ندارین بچه دار میشین🥲
یکم خستگی و حق داری ولی این حرفا واقعا جایی نداره
بچه رو یکم بده یکی برات نگه داره خودت استراحت کن

کمکی بیار پیشت مادرت خاهرت مادرشوهرت خاهرشوهرت ته یکم رو روال بیفتین جفتتون

ناشکری نکن الان عصبی ای اینو میگی. نگو اینطور خدا قهرش میگیره

باید صبر داشته باشی گلم مادرشدن سخته

من بچه هام شیر ب شیره خیییلی سختمه ولی خب ی روزی آرزوم بود بچه دار بشم وظیفمه ازشون مراقبت کنم میگذره صبورباش .بخدا پسرم ۱۷ماهشه همش نگاش میکنم چ زود بزرگ شد و حسرته کاش بمونه و بیشتر لذت ببرم

عزیزم درست میشه، دخترت به زمان نیاز داره، قوی باش. هیچ کدوم از ما درکت نمی‌کنیم تو حق داری کم بیاری ولی سعی کن قوی بمونی تا دخترت جون بگیره و بزرگتر بشه

من اوایل بچم سینمو نمیگرفت با وجود بخیه و دل درد و ...بغلش میکردم سر پا راه میرفتم که بلکن دوتا میک بزنه جوری درد داشتم که میگفتم نگا کنین ببینین بخیه هام باز نشده باشه آخرسرم شیرخشکی شد بضی روزا انقد کمبود خواب دارم که سرگیجه میگیرم
بچه داری سخته عوضش نوزادای اذیت کن بزرگ‌که میشن بچه های صالحی میشن خدا ب دخترت سلامتی بده و روشنی چشمت باشه

شاید باور نکنی من برای پسر اولم خیلی زجر کشیدم دهنش بسته نمیشد بخدا من ۲۰ کیلو از غصه و ناراحتی وزن کم کردم این شرایط تا ۶ ماه داشتم بعدش کمی بهتر شد لذت نبردم از مادر شدن و بچه داری الان پسرم ۱۳ ساله هست و یادم میاد چقدر خودم اذیت کردم ناراحت میشم بس من نااروم بودم بچه شیر من میخورد ناارومتر بود میدونم سخته خیلی اما میگذره خودت سعی کن ارومتر باشی انشالله خدا کمک کنه دخترت هم کمی ارومتر بشه

موقعیکه خوابه آروم آروم با قطره چکثن بهش شیر بده
باورم نمیشه اصلا دلت هم براش نمیسوزه
البته نمیشه قضاوتت کرد شاید منم جات بودم اینجوری میگفتم

انشاالله شیر خوردنشم درست میشه کمی صبر و تحمل لازم دارم معلومه که سختته ولی صبر کن توام گنا داری ولی اون بچس نمیفهمه

گناه داره توروخدا مراقبش باش کسی رو غیراز تو نداره تو دنیا

کاش نزدیکت بودم خدا شاهده بچمو میذاشتم پیش مادرم میومدم کمک تو نذارم اینجوری کم بیاری‌‌‌‌‌...اون بچه حستو درک میکنه هم خودش داره از درون متلاشی میشه و عذاب میکشه همم تو داری حس بد بهش میدی
اون بچه گناهی نداره وقتی سابقه ی بیماری ژنتیکی تو خانواده داشتید یا باید بچه دار نمیشدی یه بی گناه رو به دنیا نمیاوردی یام زیر نظر دکتر بچه میاوردی
تو هرچقدر شاکی باشی اون کوچولو بیشتر شاکیه و حق داشت بدن سالم داشته باشه

چقدر طاقتت کمه... اینا همش یه مدت کوتاهه بعدش سختی هاش کم میشه

حق داری عزیزم.
خسته شدی داره بهت فشار میاد.سختت شده .
ناراحت نباش عزیزم..از یه نفر کمک بگیر.بخودتم رسیدگی کن عزیزم.غذاهای مقوی بخور و شیر دار.
سعی کن باهاش ارتباط بگیری و به صورتش نگاه کنی و از ته دلت باهاش صحبت کنی.حتی اگه گریه میکنه .

منم از ده روزگی تا الان درگبر کولیکم تازه رفلاکسم اضافه شده روده های خودمم شدیدا درد داره ولی گناه بچه چیه مگه میفهمه؟

دخترت رو ببر پیش دکتر سمیع زاده، مطمئنم نتیجه میگیری

ناشکری نکن عزیزم روزای سخت هم میگذره توکلت بخدا باشه

الاهی بگردم برات نگو میدونم سخته دختر منم شیرمو نمیخوره منم دارم تمام تلاشمو میکنم که سینمو بگیره

عزیزدلم حق داری نگرانی همچین بزرگ بشه و خانم بشه بگی این بود براش حرص خوردم شیرم اشکال نداره کم کم بده بهش بجای دوساعت هر یک ساعت بده بهش

عزیزم کاملا حق داری خسته بشی وکم بیاری ولی چاره چیه اون طفل معصوم جزتو کسی رو نداره .از شوهرت واعضای خونواده کمک بخواه تا کمک حالت باشن شبابتونی یکی دوساعت استراحت کنی..باقطره چکون آروم آروم بهش شیربده اگه نمیخوره یکم نبات داغ درست کن چندقطره بده بهش بخوره قندش نیوفته

عزیزم قوی باش..... اگه جای من بودی چیکار میکردی؟!
تا چهل روز قدرت مک زدن و شیر خوردن نداشتن تو کل روز ۳۰سی سی بزور قطره چکون و..... میدادم
ببر دکتر اجی

چنروزه نمیخوره و بدشیر شدع؟
رفلاکسش شدیده لابد بچه ها وقتی مشکلی دارن قهر شیر میکنن بچه اولم بعد واکسن دو ماهگی تا یمدت شیر نمیخورد بزووور فقط تو خواب
تو خواب امتحان کن
و اینکه منم پسرم دیشب خیلی اذیت کرد کلی ناشکری کردم و چرت و پرت گفتم صب پاشدم کلی قربونش رفتم اینا از خستگیه از کم اوردنه وگرنه هیچکس اندازه مادر عاشق بچش نیست اینروزام میگذره

با قطره چکون بریزی دهنش نمیشه؟ یا با قاشق
بچه من روزای اول پرستارا با سرنگ میدادن اما ما بلد نبودیم با قاشق میدادیم.
با قاشق امتخان کن تا سیر شه طفلی

عزیزم🥲بگردمت مامان جان میدونم خسته ای کلافه ای ولی کوچولوت هم حال بدش هم الان ک درست شیر نمیخوره و ضعیفه دست خودش نیست🥲اگه بدونی چقدر به اون بچه فشار میاد وقتی تشنج میکنه
یه کمکی برای خودت بیار این مدت کمک حالت باشه

اینجوری نگوو تو‌رو خدا من زایمان سختی داشتم فشار ب سر بچه م اومد خون جم شد اندازه ی نارنگی اومد بالا پیش هر دکتریم ک‌میبرم میگه تا دو هفته دیگ بیا جذب میشه
شب روز گریه میکنم
نگران نباش این روزام تموم میشه عزیزم

نگو این خدا خوشش نمیاد.من چی بگم ک 6۸روز بدنم ی بند خون آب میاره قطع هم نمیشه روانی شدم افسرده شدمه ولی چه میشه کرد باید ساخت

بلانسبت عزیزم این روزای سختم میگذره.شما هم مثل من از درد و رنج کلافه و افسرده شدی که داری اینطوری میگی.
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.
منم الان شرایط سختی دارم دچار شقاق و بواسیرم .کلی دوست دارم بشینم رو توالت و خودمو راحت کنم اما نمیتونم چون هم دردم میگیره هم اینکه نباید دفع داشته باشم تا یه کم زخمم خوب شه واقعا درد بدیه.هر کدوممون به یه طریقی درد داریم.ان شاالله خدا کمکمون کنه این روزای سخت بگذره

نگو عزیز من خوشگلم همه ی بچها همینن تا بزرگ شن ما پیر میشیم

سوال های مرتبط