خب خب خب چون که قول داده بودم بیاید باهم پوره میوه هیرو بیبی درست کنیم 😍😌
چونک من گلابی نداشتم سیب زدم بجاش
یه موز کوچولو خسته + یه نارنگی کوچولو+ یه سیب کوچولو 🍌🍊🍏

ریختم تو میکسر
شیشه هیرو بیبی رو تمیز شستم و خشک کردم 🫙😅

پوره خام رو ریختم داخلش درش رو محکم بشتم گذاشتم تو ابجوش با ۱۰ دقیقه جوشید درش کامل وکیوم شد مثل خود هیرو بیبی 😎
بعد از ابجوش دراوردم موند تو دمای محیط کاااامل خنک شد
بازش کردم همونجور ک میبینید رنگیش و بافتش دقیقا شد هیرو بیبی
مزش یکم ترش تر بود بیشتر از هیرو بیبی طعم میوه میداد ( اون بیشتر مزه اب میداد)
و نکته خیلی مهم نویان دقیقا همونجوری ک هیرو بیبی رو با عشق میخورد از اینم استقبال کرد 🤪
بیشتر واسه بچه های ۶-۷ ماهه مناسبه
قاعدتا نویان الان تو این سن باید میوه رو خودش گاز بزنه بخوره ولی از اول علاقه ای به میوه نداشت و نخورد چون اینو دوست داره تصمیم گرفتم گاهی وقتا براش درست کنم
از هیچی میوه نخوردن بهتره ( البته اگه حوصلم بکشه😅)
چون پخته و پوره شده هست راحت هضمه ولی اخر شب ندید مخصوصا اگر نینی رفلاکس داره چون نویان دیشب شرکتیشو خورد اذیت شد ( البته شاید بخاطر نگهدارنده بوده )
اها اینم بگم اینم بعد از باز شدن در ۲۴ ساعت تاریخ داره برای بیرون و مسافرت خیلی خوبه
( مثل هیرو بیبی گلابیم نداره که فورا 💩کنن)

تصویر
۸ پاسخ

عزیزم میشه بجای نارنگی گلابی استفاده کرد؟

چه جالب به به🥰

چه مامان خلاقی🎀
نوش جانش😘😫

موز خسته خیلی خوب بود🤣

بابا باریکلا با حوصله😍

چ جالب حتمن درست میکنم ممنون عزیزم

مرکبات میشه داد؟ پخته شده؟
چون پری روز دختر من دست داداشش دید یه چند تیکه خورد
قشنگ پاش سوخت قرررمز
هرچی فکر کردم آخرش به پرتقال ونارنگی شک کردم که شاید از اونه
جز جدیدی بهش ندادم

نوش جونش
فقط موزت طفلی رو به موت بوده نجاتش دادی😂

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان 🩵 مامان آقا نویان 🩵 ۱۰ ماهگی
ما اومدیم اردبیل🌝❄️
خیلی هوا سرده
تو مسیر پوره شدیم قشنگ با اینک مامانم همراهمون بود ولی بازم نویان بیقراری میکرد میخواست بیاد بغل من خلاصه ک کلی سرویسمون کرد
اون همه ام واسه غذای تو راهش تدارک دیدم( نوتری بیسکوییت،سرلاک گندم خرما، پوره سه میوه هیرو بیبی، کته مرغ از خونه پختم برداشتم ) هیچ کدومو نخورد
از تجربه سفر با بچه بخوام بگم بیسکوییت و نون سخاری خیلی بدردم خورد میدادم دستش یه لیس میزد ده دقیقه اواز میخوند 🤣نه میخوردش نه مینداختش پایین انگار ارث باباش بود
خلاصه ک سرگرم شد
تو یکی از استراحتگاه ها براش دوتا کتاب شعر خریدم خیلی دوسشون داره کل مسیر من الاغ و ببعی شده بودم شعر میخوندم 🤣حالا نشونتون میدم
وای دمای بیرون ماشین ۰ درجه بود 😑😬اصلا نمیشد پیاده بشیم من فن داخل ماشینو روی ۲۵ درجه تنظیم کردم
تن نویانم یه رکابی زیردکمه نخی با بلیز استین بلند و شلوار و یه جفت جوراب بود
ولی میخوابید خیس عرق میشد از ترس اینک در باز شد باد نخوره بهش سرما نخوره مدام داشتم لباس عوض میکردم قبلی رو با فن خشک میکردم دوباره اون یکی خیس میشد اینش خیلی سخت بود واقعا
نویان از دیروز صبحانه تا الان هیچیییی نخورده واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم
سرلاک اصلا نمیخوره متنفره یذره به دهنش خورد نیم ساعت تن و بندشو لرزوند 😓🫤
ساعت ۹ شب راه افتادیم ۷ صبح رسیدیم
درحال حاضر خونه عزیزجون من هستیم ولی میریم خونه عزیز نویان ( مادرشوهر جانم 🤧)
اینجا همه خونه هاشون بخاری دارن و خب بخاطر هوای به شدت سرد بخاریاشون زیاده و خیلی میترسم نویان دست بندازه بهش اصن فوبیا گفتم صبح خواب بمونم پاشم ببینم دست زده ب بخاری
ای خدا
زودتر این عروسی تموم شه بریم خونمون