۶ پاسخ

سایه پدر و مادرت مستدام عزیزم

انشالله میری .سایشون مستدام

خدا حفظش کنه عزیزم دوری واقعا سخته من که نتونستم بعد از دو سال غربت کشیدن برگشتم افسردگی گرفتم اگر نمیومدم معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد من خیلی ضعیف بودم🥺🥺

خدا پدراتونو نگه داره گلم ان شاالله هميشه سلامت باشن من یازده سالم بود پدرمادرم فوت کردن خیلی سخته هیچ وقت با نبونشون کنار نیومدم

خداحفظ کنه پدرتو و چه خوب ک اینهمه در حد بغل کردن اینا با پدرتون راحتین این خیلی خوبه
من اصلا نمیتونم هم من خجالتیم هم بابام نشدع بغلش کنم بوسش کنم همش میگم حیفف حیف

بابات کدوم شهره عزیزم؟

سوال های مرتبط

مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
بچه ها میشه راهنماییم کنید،من سر باران واسه لباس پوشوندن و دارو دادن اصلا مشکل نداشتم همیشه باهاش حرف میزدم همکاری میکرد ،وقتی نوزاد هم بود مشکلی نداشتم اما سر بهار واقعا از تعجب دارم شاخ در میارم ،به شدت حساسه واسه کوچکترین چیزی که بشه گریه می‌کنه ،دیگه هر بار می‌خوام لباسش رو عوض کنم استرس میگیرم ،دارو هر وقت بهش میدم با بدبختی میدم هر چی بازی میکنم هر چی میخندونم فایده نداره آخر سر انقد جیغ میزنه و گریه میکنه صداش میگیره و به سرفه میفته ،حتی واسه آزمایش هم طرف اصلا آمپول رو بالا نیاورده بود که بزنه فقط دنبال رگ میگشت انقد گریه کرد که سیاه شد ،باران یه صدا میداد و تمام،واکسن که میزنم براش نور علی نوره ،از وقتی که سوزنو میزنن تا یکساعت بعد گریه میکنه و هق هق میزنه ولی باران انقد آروم بود بهداشتیا میگفتن خوشبحالتون چه بچه ی ارومی،تو پنج روزگی که تست خون ازشون میگیرن بهار انقد ترسیده بود اصلا خون در نمی اومد بمیرم براش بیست بار یارو رو زدن به پاهاش،اصلا خیلی خیلی بچه ی حساسیه ،بچه های شمام همینن؟راهکار دارید واسه عوض کردن لباس و دارو دادن؟