۸ پاسخ

دقیقا حال منو توصیف کردی
انگار یه تیکه از وجودم داره خارج از بدنم زندگی میکنه
وقتی بغلش میکنم همه‌ی وجودم پراز آرامش میشه
به همه میگم من به بغل کردن دخترم نیاز دارم نه اون به من

دقیقا من دختر میخواستم و پسر نمیخواستم وقتی فهمیدم پسره خیلی گریه کردم و ناراحت شدم باورتون نمیشه الان خواب که میره دلم براش تنگ میشه بغلم که هست انقدر بوسش میکنم و بلند بلند نازش میکنم که شوهرم میگه حسودیم میشه تمام فکرم پسرم شده دلم میخاد تو خواب بشینم بغلش کنم بخوابه تا بیدار بشه دردش بخوره تو قلبم عمر گر ونم فردا واکسن داره من که دارم دق میکنم براش🥹🥹🥹

عجیب تر از اون وقتیه که دوتا پشت سرهم میاری دائم دلت واسشون کباب میشه🥺

من اصلا هنوز اون حس و ندارم ولی سر پسرم قلب تو بارداریم درمیومد از ذوق اصلا سر این بچم هرکاری میکنم هیچ حسی نمیاد بنظرتون بعد اینکه بدنیا بیاد حسی ک ب پسرم داشتمو احساس میکنم دوباره خیلی نگرانم دلم براش میسوزه

درسته عزیزم
دخترم قلبمه که داره بیرون از تنم میتپه و زندگی میکنه✌🏼
آمین♥️

دقیقا منم.. و مدام میگم خدایا بچم بی مادر نشه

منممم مننن
من کلا ادم بی احساسی ام
هیچ حسی نداشتم
الانم همش میگم دنیا ازم آتو داره
اخه عزیزترین فرد زندگیم رو این روزا دارم بزرگ میکنم
قبل اون هیچکس برام مهم نبود

منم خیلی صبح بیدار میشدم کسل و بهم ریخته بودم برای اطرافیانم خیلی عجیب الان با عشق بلند میشم

سوال های مرتبط