خونمو ک بچینم کلی وسیله کم دارم ک باید بخرم
مادر شوهرم هم پهلومه هرچی بخرم میبینع فردا میگه هی میخره وسیله هیچی ندارع
وسیله های خودمم دارم ولی من یکم از مد افتادن باید جدید تر بگیرم

اهمیت نده

کلا مادرشوهرا همینن
منم سر چیدن خونم مامانمو بردم سر راه دیدم شوهرم دارع میره خونه خودشون گفتم چرا اینجا میری گفت مامانم میخاد بیاد کمک
گفتم عیبی نداره بردمش فقط میدید چی دارم چی ندارم
انقد ک وسیله دیده بود خودش خسته شد
یسریا رو همون کارتن زده و باز نکرده گذاشتم تو انبار گفت چقد وسیله خریدی
تو دلم گفتم کم میخریدم ک میگفتی فلانچی نداری فلانچی نداری
از دوماه بعدش دیدم داره یسری وسایلی ک من خریده بودم خودش نداشت مثل غذا ساز و سرخ کن و اینا داره میخره
گفتم خب خداروشکر ایده گرفتی ازم

مادرشوهراهمشون کارشون فضولیه بهش اهمیت نده خریداتوانجام بده لذت ببراززندگیت

کار خودتو انجام بده و از زندگیت لذت ببر

مبارکت باشه گل
ان شاءالله با دلخوش استفاده کنی