۵ پاسخ

والاجاکارکه ی جوان نبوه حتما دباپرسی به توش کدبا

ای فقیره چند ناخوشه ولاه ماله خزوری میش شوی یلدا ناگرن تولد بو مندالان دگرم هر بولیان ده دلن فریان مکن شت گرانه امش قراره له ماله خوشکم خربینوه

عزیزم من جای تو بودم اگه با خانوادت صمیمی هستی بگو نیان بعد حال شوهرتو بگیر بگو بخاطر دعوت بدون مشورت تو بهشون گفتم نیان ،یلدا روهم کوفت خانواده شوهرت کن اصلا پذیرایی اینانکن چیز خاصی هم نخر مثل یه مهمون سرزده معمولی اینطوری شوهرت باراول آخرش میشه ازاین غلطا بکنه

شوهرت اصلا کار خوبی نکرده که بدون مشورت با تو دعوت کرده بهش بگو زنگ بزنه بگو نیان

چجوری شوهرت بدون هماهنگی تو اینکارو کرده

سوال های مرتبط

مامان ارش وآیلین❤️🤩 مامان ارش وآیلین❤️🤩 ۴ سالگی
پسری که از ساعت ۶ صب بیدار بوده و خونه رو ترکونده دوبار حموم اب بازی رفته کل وسیله های اشپز خونه رو ریخته کف حال و همه کشو لباس هارو خالی کرده لباساروریخته ته اتاق .
خسته بودم واقعا دیگه حتی ظهرم نخابید من یه ساعت خابیدم پاشدم واای یه بسته ماکارونی رو نرم نرم کرده ربخته تو خونه ، خونه ای که تازه جاروبرقی کشیده بودم .
همسرجان از سرکار یه ساعت پیش زنگ زد گف دوساعت دیگه میام ینی تقریبا۱۰یا ۱۰:۳۰ شب من ساعت۹ شام بچرو دادم درازش کردم ب بدختی درازش کردم اونم از جایی خسته بود از بازی و خرابکاری هاش سریع خابش برد 😁🖐️
همسر هنوز نیومده ،
بچرو خابوندم ..
پاشم خونه هارو مرتب کنم تا همسر میاد شام بخوریم و خلوت کنیم 🤭🦧

راسی خیلی خوشحالم از این بابت که پسرم امروز کلی خرابکاری کرد اما اصلا دعواش نکردم ، بچس خب باید بازی کنه ، حالا یکی دوساعت طول میکشه جمع کردن ولی خونه جمع میشه 😁🤌

پسرم خابیده و من خوشحالترینم بابت امروزی که خوب گذشت ❤️🙏
«فردا روز مهمیه برام حتما خوب بگذره»
مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 ۴ سالگی
⛔ لطفا 🚫 لطفا 🚫 لطفا 🚫 عزیزی که باردار هستی نخون ...⛔


امروز ۲۷ام رمضانه و من برای بار دوم از ماه مهمانی خداوند بیرون انداخته شدم ...
امسال حتی شب های قدر هم اجازه ورود به خونه اش رو نداشتم چون هم خودم مریض شده بودم و هم پسرم ...
یه جورایی خودمو باختم انگار ...
می ترسم!
چند روز پیش ازش خواستم تا منو نبخشیدی بهم فرزند نده دیگه ... هروقت بهم عطا کنی یعنی بخشیدیم!
۴روزه شده ۲سال!
۲سال پیش ۲۳ماه رمضون ات بعد از احیای شب قدر، بعد از اووون همه گریه و بی تابی اومدیم خونه و من اون قرص هارو با گریه استفاده کردم، عین ۴۵دقیقه رو گریه کردم چون دیگه حوصله بحث نداشتم!
خسته بودم! بریده بودم!
دلشکسته بودم!
من تنها بودم! فقط من بودم! خودم و خودم!
مسعود رفته بود معاینه فنی بگیره و منو تو این لحظات مهم تنها گذاشته بود ...
یه جورایی انگار میخواست خودشو مبری کنه از این کار؛ با اینکه تماما خودش موافق این کار بود و تماااام قد وایساد و گفت باید ک باید!
"با سکوتش با حرفاش با بی محلیاش با تمام وجود ۳روز ی کلمه هم باهام حرف نزد، ۳روز هیچی نخورد، هییچییی! روزی فقط یه استکان آب"!
مامان قندلی❤️ مامان قندلی❤️ ۳ سالگی
منم بار اولمه دارم زندگی میکنم، پس فدای سرم اگه جایی خراب کردم…🤷‍♀️
والاااااا…😂

اما از این روزامون بخوام بگم:

این ساعت از روز که میشه باید چشمام رو با چوب کبریت باز نگه دارم😴🫩

برای همین متوسل میشم به یه شات قهوه☕️

چالش این روزامون اینه که پسر کوچولومون صبحها از ساعت ۹/۳۰ تا ۱۲ میره مهد🍭

وقتی برمیگردیم یه ناهار میخوریم و من واقعا دلم میخواد بخوابم چون از صبح دارم میدوم 🏃🏻‍♀️ تا همین ساعت🙃

اما اگه بخوام بخوابم پسرمم میخوابه شب دیگه زود نمیخوابه و این اصلا خوب نیست🫠

اما وقتی ظهرا نمیخوابه من طرفای ۸ شامش رو میدم و نهایت تا ۹- ۹/۵ میخوابه و هم یکم مغز خودم استراحت میکنه و هم به کارای مورد علاقه م مثل فیلم دیدن، کتاب خوندن و گاهی هم تمیز کردن خونه میگذره…☺️

و از همه مهمتره خودمو همسرم راحت بدون اینکه حواسمون باشه یه موش کوچولو حواسش به حرفای ما هست حرف میزنیم و برنامه ریزی میکنیم و…😌

شما این روزا چه چالش هایی دارید؟!🤔
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام خانومای گل... نمیدونم این چه داستانیه یعنی هر موقع که پسرمو میبرم بیرون یا خانه بازی فرداش از دماغم میزنه بیرون دیروز بردمش خانه بازی از صبح بیدارشده میگه گلوم میسوزه دلم درد میکنه دقیقا یه هفته پیش هم بردمش خانه بازی فرداش همین موضوع بعد بردمش دکتر گفت ویروسه نمیدونم این چه ویروس کوفتیه که هر وقت بیرون میریم بچه ی منو میگیره یعنی بچه های دیگه رو تو کوچه هر روز میبینم ماشاللههزار ماشالله سر حال و سرزنده دارن بازی میکنن و دست و پاهاشون همه کثیف و خیس عرق غبطه میخورم چرا بچه یمن اینجوریه... یعنی بیرون نبرمش مثلا خیر سرم میبرم حالو هواش عوض شه بدتر ببخشید این حرفو میزنم شرمنده میرینه تو حالم منتظرم دکترش بیاد ببرمش دکتر بخاطر گلو و دلدردش... اوففففف یعنی از صبح تا حالا زهرمارم شده انقد که این بچه غر زده نق زده گریه کرده داروهاشو که سری قبلداده بودو بهش دادم اصلا بگو یه ذره تاثیر من هر سری با دکترش باید قرار داد ببندم با این وضعیت.. والا به خدا گرفتاری شدیما... 🤦🏻‍♀️😖😥😮‍💨😮‍💨😮‍💨
مامان نورا و 🤰 مامان نورا و 🤰 هفته بیست‌ودوم بارداری