سلام خانومای گل... نمیدونم این چه داستانیه یعنی هر موقع که پسرمو میبرم بیرون یا خانه بازی فرداش از دماغم میزنه بیرون دیروز بردمش خانه بازی از صبح بیدارشده میگه گلوم میسوزه دلم درد میکنه دقیقا یه هفته پیش هم بردمش خانه بازی فرداش همین موضوع بعد بردمش دکتر گفت ویروسه نمیدونم این چه ویروس کوفتیه که هر وقت بیرون میریم بچه ی منو میگیره یعنی بچه های دیگه رو تو کوچه هر روز میبینم ماشاللههزار ماشالله سر حال و سرزنده دارن بازی میکنن و دست و پاهاشون همه کثیف و خیس عرق غبطه میخورم چرا بچه یمن اینجوریه... یعنی بیرون نبرمش مثلا خیر سرم میبرم حالو هواش عوض شه بدتر ببخشید این حرفو میزنم شرمنده میرینه تو حالم منتظرم دکترش بیاد ببرمش دکتر بخاطر گلو و دلدردش... اوففففف یعنی از صبح تا حالا زهرمارم شده انقد که این بچه غر زده نق زده گریه کرده داروهاشو که سری قبلداده بودو بهش دادم اصلا بگو یه ذره تاثیر من هر سری با دکترش باید قرار داد ببندم با این وضعیت.. والا به خدا گرفتاری شدیما... 🤦🏻‍♀️😖😥😮‍💨😮‍💨😮‍💨

تصویر
۹ پاسخ

دخترمنم همبنه تا میبرم بیرون مریص میشه همش ویروس ویروس خودمم خسته سدم

سلام عزیزم پسرمنم دقیقا شرایط پسر شمارو داره یعنی قشنگ درکت میکنم گلم با مشورت دکتر ببین اگه صلاح می‌دونه شربت ایمیونس و اسپری کلداماریس بنویسه خیلی عالیه

ب بیرون بردن کاری ندارم عزیزم
ولی برای اینکه میگی هر سری گلوش میسوزه فلان 3 شب ب مدت 2 ساعت کف پاهاش حنا بزار
سیستم ایمنی قوی میکنه
از شربتهای شیمیایی بنظرم خیلی بهتره
و موقع خاب داخل بینیش 1یا2 قطره روغن بنفش پایه زیتون بریز

منم همینطور نبری بهتره خواهر

خانه بازی هررررررررررگز نبرید هرررررکز پراز میکروب و کثافته بچه ها جیش میکنن تو وسایل دست ویروسی آغشنه یه مخاط بینی میزنن به همه جا اصلا نبر با چشمم دیدم .. ببرش پار یه ذره بهتره لااقل

من نه پارک میبرم نه خانه بازی تو حیاط بازی میکنه چون ویروس هس مریض میشن

پسر من اینجور بود ب پیشنهاد دکترش یه مدت ایمونس دادم واقعن تاثیر داشت کمتر مریض میشه

ای بابا.چ بد.ببرش عزیزم انشاالله زودخوب میشه

من مدتهاست نمی‌برم خانه بازی چون اصلا تمیز نیست ببر پارک فضای باز
دستاشو تند تند ببر بشور

سوال های مرتبط

مامان مینل مامان مینل ۳ سالگی
سلام مامانهای عزیز امیدوارم هرجا هستین خوب ‌و خوش باشید…
خانم‌ها دختر من سه سال و چهار ماهش هست و‌ شبها که میخوابه معمولا کاری نداشته باشیم یا مسافرت نباشیم تا ظهر فرداش میخوابه و بخاطر همین طبیعیه که تا ظهر دو بار تو خواب شیر میخوره احتمالا گرسنه اش میشه…تاکید میکنم قبل از خوابش هم حتما میبرم دستشویی و قبلش هم غذا میدم و سیر میشه.

مشکلم اینه تا الان که به اینجا رسیدیم کلا یک روز بوده که طول شب بدون سر و صدا و غر زدن یکسره تا صبح حدود ساعت ۵-۶ صبح خوابیده ، بطوریکه اون یک روز یادم مونده…و لازم‌ به ذکر هست که هم پستونک میخوره و هم شب تا ظهر که میخوابه حدودا دو شیشه شیر خشک میخوره تو خواب.

سوالم اینه که بچه های شماهم یکسره تو‌خواب غر میزنن و شیر و‌ پستونک میخوان؟ یعنی حسرت به دلم‌ مونده خوابش سنگین باشه و شبها بخوابه و بدون سر و صدا و غر زدن منو بیدار نکنه تا صبح 😒 من آدم صبوری هستم ولی دیگه صبرم سر اومده .. مسئله دیگه اینکه با صدای بلندی هم غر میزنه و استرس و اضطراب میگیرم بیدار میشم … تازه بماند که ماهی حدودا دو بار هم که کلا با گریه شدید بیدار میشه و میگه پام درد میکنه😐 نمیدونم چجوری پستونک و شیر شب رو ازش بگیرم چون با صدای بلند گریه و غر میزنه تو خواب
بچه های شماهم تو خواب هر یک ساعت ازین پهلو به اون پهلو میشن سروصدا دارن و غر میزنن تو خواب؟
راجع به سر و صدا تو خواب و از پستونک و شیر گرفتن شب و خواب عمیق هر راهنمایی بلدید بگید لطفا 🤯🤕
این غر زدن مشترک هر شب هست چه بیرون بره چه خونه باشه چه خواب روز داشته باشه چه نه.. چه زیاد غذا خورده باشه چه کم ...
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
امروز پسرمو دکتر برده بودم برا دلدردش موقعی که نوبت میگرفتم یه خانوم با بچه اش اومدبچه اش حدود 4یا 5ماه بودگفت دکتر بهش نمیدونم چه دارویی نوشته بود به جای 3قطره ده قطره داده بوداز وقتی که دارو خورد بی حرکت چشاش سمت بالا سر بی حرکت و بی حس فقط مردمک چشاش حالت دور از جون فلج روبه سقف بود از منشی پرسید منشی رفت به دکترش گفت دکتر هم کلی دعواش کرد که چرا این دارو رو که 3قطره بود بهش 10 قطره دادی صورتشو فلج کرده بود عوارض دارو واقعا وحشتناک بود طفلی بچه هیچ حرکتی نداشت دکتر براش یه آمپول نوشت که نصفشو براش زدباید یکساعت تو مطب مینشست تا آمپول اثر کنه گفت دکتر گفته اگه خوب نشد نصف دیگهآمپولو باید بزنه اونجا که نشسته بود بچه تو بغل مامانش خوابید بیدار که شد حال بچه خوب شده بود و اینور اونورو نگاه میکرد مامانش. فت پیش دکتر گفت ببریدش خونه اگه باز اینجوری شد باید ببرید بیمارستان یعنی تو این حدود یکی دوساعت همه ی کسایی که منتطر بودیم نوبتمون بشه نه تنها استرس مریضیه بچمونو داشتیم همه چهره ها نگرتن اون بچه بودیم هی از مامانش سوال میکردن که حالش چطوره خدارو شکر خوب بود رفتن خونه .. واقعا مادر بودن چقد سخته وقتی بچه مریض میشه چه بچه ی خودمون چه هر بچه ی دیگه چقدر نگران میشیم چقد برا مادر سخته استرسا همش رو مادره و مخصوصا این اتفاقای ناخواسته چقد مادر سرزنش میشه در کنار استرسی که داره باید حرف دیگران هم بخوره و بدوش بکشه خدا اول به مامانا بعدهمه ی بچه ها سلامتی بده 🙏🏼❤💚🌹❤❤❤💚💚💚