۸ پاسخ

سمت خودم یه برادرزاده دارم خوبه تازمانی که بااون بازی کنی پسرم بره بااونیکی برادرزارم که دختربازی کنه این پسره هی اذیت میکنه منم این وسط هم بایدعمه باشم هم مادرسمت شوهرم چون زیادنمیریم دیدنی پسرم کاری نداره باهاشون

اره آیدا با دختر عمش یک ثانیه هم نمیسازن آیدا نه ماه بزرگتره وای روانی میشم جیغ گریه جیغ گریه

آره دیگه کلابچه هاهمینن، من طرف شوهرم ک بچه کوچیک ندارن پسرم کوچیکس مثلا ازاون کوچیکتر۱۰ سالشه بقیه ۲۰ ب بالان،ولی طرف خودم خواهرزاده وبرادرزاده هام هستن منم خیلی زودعصبی میشم بابهونه گیری الکی بچه ها بخاطرهمین زیادنمیرم البته خیلیم ازهم دوریم ۶،۷ ساعت فاصله داریم ولی وقتاییم ک میان خونه بابام من نمیرم مگه اینکه بیان خونه خودم ک اونجوری پسرموبیشترمیتونم کنترل کنم تاخونه کسی دیگه

دقیقن همین بخاطر دخترم من الان توجمع خواهرام داداشام نمیرم چون همچی رو میگه برا من هرکی اسباب بازی باید بدن به این اینقدع اذبت می‌کنه نگو

بله بخدا وضعیت ماهم دقیقا همین وبتر مطعنم از چیزی کی میگی اصن یه وضعی میشه

دوتابچه دارم صب تاشب وضعمون اینه

دقیقا اره یک جاریم سرهمین قضیه یکسال قهره خونه مادر شوهرم نمیاد.

باز خوبه بچت میره با بچه ها بازی میکنه. دختر من تو مهمونی اصلا نمیره با بچه ها بازی کنه. فقط پیش بزرگترها میشینه. البته به منم نمی‌چسبه که بگم اذیت میکنه. با مهمونا حرف میزنه. ادای آدم بزرگ ها رو درمیاره. حتی روسری یا شال سرش میکنه. میاد آشپزخونه میگه منم میخوام کمک کنم... دوست داره لباس بزرگ ها رو بپوشه. هی به خانوما میگه میشه طلاتو بدی من بندازم😖 هر چی خودم میبرمش پیش بچه ها نگاه کنه یاد بگیره حتی تشویقش میکنم ولی باز میاد پیش مهمونا. این کاراش تو مخم. باباش میگه ولش کن بزرگ میشه درست میشه. نمیدونم چکار کنم

سوال های مرتبط