۱۱ پاسخ

اینکه اون بچه مستقله ومادرش داره پیشرفت میکنه خیلی خوبه ولی تواین زمونه ایی ک ماهستیم من جزمادرم ودوستم ب هیچکس اعتمادندارم بچمو بزارم پیشش چ برسه تنها ولش من ازین سلختمون ب اون ساختمون بشه فکرشو بکن خدای نکرده دزدیده میشد
ازجایی میفتاد
تواسانسورگیرمیکرد
میسوخت
برق میگرفت وهزاران هزار فکر دیگه
من نمیتونم مثبت فک کنم همش میترسم اتفاقی بیفته

هر مدلی باشی سختی خاص خودشو داره

من شاغلم پسرم میبرم همون جا که سرکارمیرم پسرم پرستاره داره خودم هی میرم بهش سر میزنم من مدیر مدرسه هستم از یکسالگی میبرمش

پسر منم پارسال می‌گفت
از وقتی به تجویز پزشک ویتامین دی بهش دادن دیگه نگفت خداروشکر

من شاغلم
پسرم هم پیش مامانمه خدا رو شکر خیلی مراقبشه
اما وقتی ازم دوره خیلی خیلی عذاب وجدان دارم اما با این هزینه های سرسام آور فکر می‌کنم بچم به مادر شاغل بیشتر نیاز داشته باشه
من اگر خونه بمونم اذیت میشم با روحیه ام جور نیست

من خونه نشستم یه لحظه می‌ره تو اتاق دیونه میشم

مادر شاغل چیزهایی رو تجربه میکنه که از تصور هم به رده
فشار و استرسی که مادر شاغل تحمل میکنه قابل اندازه گیری نیست
اما به هر حال وضعیت فعلی هرکس نتیجه انتخابش بر اساس کلی پارامتر و یا حتی اجبار بوده

من موافق لین مار نیستم اصلا درست نیست ک بچه کوچیک رو بزاری تو خونه خودت هم ببرون باشی یا سرکار

من ارزوم بود که مهد کودک بمونه و من بتونم برم جایی مشغول بشم.ولی نمی مونه.
پیش کسی هم نمیتونم بذارمش.
ایکاش حداقل شاغل بودم. از تو خونه موندن خسته شدم

چقد همسایتون مثه منه ‌......وخیلی خستم کار بیرون و خونه باهم یه زن رو از پا در میاره

من تمام تلاشمو میکنم و تمام توانمو میذارم که دخترم مستقل بار بیاد. ولی متاسفانه دخترم خیییلیییی به من وابسته هست. آرزومه که جایی میرم انقدر به نچسبه و خودش بره بازی کنه. اینم بگم تمام کارها رو یادش میدم. از مسواک زدن و پوشیدن کفش و جوراب و ... . اما متاسفانه چند ماه هم که بردمش مهد کودک درست نشد و مجبورم میکرد برم پیشش بشینمو هر پدرسگی بشینه برام اظهار نظر کنه.
حتی شبها مجبورم میکنه تو اتاقش بخوابم. خستم کرده واقعا. اینم بگم اصلا ناشکری نمیکنم و دخترمو خیلی دوست دارم. ولی احساس افسردگی شدید دارم.
اگر به ۴سال قبل برمیگشتم هیچوقت بچه دار نمیشدم.

سوال های مرتبط

مامان باراد مامان باراد ۳ سالگی