این یمدت بعد زایمان اومدم خونه مامانمینا ،دلم میخواد برم سریعتر خونه خودم ،با اینکه خیلی بهم لطف داشتن ولی مامانم معلومه خستس از دستمون و کلافه شده ،بعد دختربزرکمم هی اذیت میکنه و همه تو خونه چندباری دعواش کردن و داد زدن براش این بدتر دلمو میسوزونه ،نوزادمم امشب دسشوییش بر زد مامانم کلی داد زد برا من که زودتر عوضش کن و فلان ،هی هم میگن نه تا چهل روز بمون ،ولی خودم دلم میخواد برم زودتر خونم ... احساس سرباری دارم

به نظرم که پاشو برو خونت اولش شاید سخت باشه ولی بلاخره باید عادت کنی دیگه تو از پسش برمیای پاشو برو

ده روز شد دیگه برو خونه خودتون دست خودشون نیست مردم دیگه اعصاب خودشونم ندارن گرونیه اگرم نمیتونی اذیتی دیگه باید تحمل کنی رفتارهای بقیه رو

خب مامانتو ببر خونت هم خودت راحت تری هم بچت.تازه زایمان کردی اعصاب خودتو خورد نکن افسردگی میگیری

وای مامان منم اینجوری بود ولی من سر بچه دومم نرفتم خونش ۱۰ روز آمد خونه من مهمون ها تموم شدن اونم رفت خونشون بیچاره پسرم ۳ساله بود میخواست یه اسباب بازی بیاره بازی کنه دعواش میکردن خونه رو ریختو پاش کرد الان مهمون میاد و فلان درد خودم یه طرف مهمونا و سردی همسرم نسبت به خانوادم گریه نوراد و پسرم که دوس داشت تو بغل من باشه ولی هی جلوشو میگرفتن خدایی نکرده بچه رو لح نکنه بعدش چند وقت یه بار میومد سر میزد و میرفت خلاصه خواهر هم زحمت کشید و کباب هم شد

بچه بزرگو بده مادرشوهرت نگه داره تا خوب بشی فعلا خونه مادرت بمون من به هیشکی زحمت ندادم همش خودم تنها کارا میکردم الان هنوز بدنم خوب نشده کمردردم

بامادر حرف بزن بگو من الان زایمان کردم دلم برا بچها میسوزه اگر اینطور هستی ک. برم

واالا ما خودمون از خودمون عااجزیم گلم چه برسه فک کن یکی بیاد خونت به ماه وایسا عادیع دیه من پسر اولم چهل روزگی ولی دومی ده روزگی رفتم