۵ پاسخ

من وقتی میرم بیرون انگار ی بدبخت هستم بسکه اذیتم

اخی عزیزم من از روز یازدهم باهاش مهمونی و جشن رفتم دیگه عادت کرده بچم کلا کم خواب و بغلیه هرجا باشیم ولی گریه و اذیت نداره تو بغل باشه سرپا حله

با اون سر و صدایی که تو مراسم بود همش دلشوره و نگرانی ترس از سروصدا را داشتم که پسرم نترسه

چرا عزیزم گریه میکرد ؟
آخه منم امشب رفتم مهمونی انقدر دخترم گریع کرد هلاک شد شام نخورده برگشتم خونه ساکت شد

بعد مادشوهرعن من تو این انفولانزامیگفت بچرو نیاوردی عروسی

سوال های مرتبط