چقدر دلم گرفته آخر شب یاد اون شبایی که خودم باردار بودم دخترمو و بستری بودم بیمارستان افتادم تک و تنها بدون همراهی 😢
یا شبایی که دخترم بستری بود نصف شب و راه روهای خلوت بیمارستان چقدر میترسیدم وقتی مجبور بودم برم بوفه نصف شب 😢یه شبم یکی توی اتاق احیا بود چقدر بچه هاش گریه و زاری میکردن😔😔 از خدا میخوام دیگه هیچ وقت به خاطر بچه هام بیمارستان نرم. داغون شدم افسردگی و اضطراب و استرس گرفتم 😔 خدایا هیچ مادریو با مریضی بچه هاش امتحان نکن هیچ بچه ای مریض نباشه 🙏

پیش روانپزشک نرفتی؟
دقیقا منم بعد از زایمانم ۱۲ روز ان ای سی یو موندم و افسردگیم ازونجا شروع شد
یه امپولی هم خودم باید میزدم مجبور بودم برم طبقه پایین اورژانس و برگردم
خیلی بی کس بودم خیلی
تو هم همه چیت مثل منه خواهر
چقدر ما بدبختیم

انشالله.فقط وفقط دعام اینه هیچکس مریض نباشه

وای خداروشکر
بخدا از وقتی که بچم میگه سرم درد میکنه راه میرم گریه میکنم میگم خدایا منو با بچه هام امتحان نکن من دارم میمیرم

الهی آمین😔

ان شاالله بچه هات همیشه سالم سلامت باشن عزیزم

😔😔😔😔

الهی آمین

الهی امین
واقعاخیلی سخته

الهی آمین

آمین 🤲

الهی آمین
من پارسال کلا عمرم تو بیمارستان بود
ی بار داشتن تو تریاژ فشارم میگرفتن
یکی تو اتاق احیا داشتن ماساژ قلبی میدادن در باز بود من نگاه میکردم
جلو چشام مرد ،بعد چن دیقه اومدن گذاشتن تو کیسه مشکی بردن سردخونه و دکترا انگار ن انگار با پرستارا میگفتن و میخندیدن💔من اون شب رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ترسیدم فشارم رف رو ۱۶ و ۹ ک آخر بستری کردنم
خدا هیشکی رو با بچش ب امتحان نکشه
من خیلی میترسم خیلیییییی
منم پسرمو دو ماه پیش بستری کردم
مردم و زنده شدم تا بیاد خونه مون

ان شالله دخترتون چرا بستری بود

الهی امین

الهی آمین عزیزم،واقعا بیمارستان روحیه رو داغون می‌کنه ,انشالله خودت و عزیزانت دیگه پاتون ب اونجاها نکشه

الهی آمین عزیز