۵ پاسخ

حتما عمش کارو خراب کرد

مهسا میخوام بیام شوهرتو جر بدم چرا نمیزاره بزاریش مردم از بس چک کردم نبود😭😭😭

پارت ۵۰ ام پاکش نکنی

تند تند بگو. علیرضا هم اومد یا ن؟

خب علیرضا تک فرزند نبود که نتونه بیاد تبریز

سوال های مرتبط

مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
مامانا تو این موقعیتی که میگم شما چطور رفتار میکنید?
من یه دایی مجرد دارم که امشبم خونه مامانم ابنا رفتیم بودش
کلا اخلاق خاصی داره ما رو دوس داره اما واقعا شوخیاش ناجوره همییشه هم همه از دستش کلافه بودن
هر سری میبینمش انقد ایرمانو اذیت میکنه به وضوح میبینم بچم کلافه میشه و اسم تمام این رفتاراشم میزاره شوخی
مثلا بچه رو میزاره رو ارتفاع زیاد بعد میگه بپر بپر تو چقد ترسویی
اینا چی یادت دادن?
یه هفته بزارش پیش من کاری کنم هرکی اذیتش کرد بزنه تو گوشش
سیم سه راهیو میبنده دور پاش بعد میگه حالا راه برو هر هر میخنده
سر شام چندین بار گف بیا بهت نوشابه بدم بچه تو چقد خری گولت میزنن
ببین واقعا با همبن لحن!
من رفتم جلو گفتم ما به ایرمان نوشابه نمیدیم دایی
باز برداشت برد سمت دهنش گف بخور ببینم بچهههه
منم دیگه واقعا عصبی شدم بچمو بغلش کردم بردم اشپزخونه
یا گزاشتتش رو یه ماشین خیلی كوچیک که خب جاش نمیشه میگه باید رو این وایسی
خب نمیتونه جا نمیشه
بعد ایرمان دیگه عصبی شد گریه کرد بهش میگه تو چقد ترسویییی بچه
من هر ری اکشنی میدادم مامانم عین وکیل وصی نشسته به من میگه تقصیر نازنینه نمیزاره بچه یاد بگیره
تو برو کنار نازنین
منم گفتم ایرمان خیلی بچست
بااینجال خیلی هم خوب بلده از حق خودش دفاع کنه
اما جایی که لازم باشه یا ببینم بچم داره اذیت میشه نمیشینم نگا کنم
واقعا دارم به این نتیجه میرسم که عجیب نیس من از رفتارای مامانم همیشه کلافه م
کلا خانوادگی ژن رو اعصاب دارن🙂

شما بودین چیکار میکردین?
مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
نلین الان دیگه دو سال یکماهش شده وقتی باردار بودم فقط فقط توی دلم می گفتم خدایا فقط فقط سالم باشه مخصوصا شرایطی که داشتم بعد ته ته دلم می گفتم خدایا دختر باشه اینو هیچکس نمیدونست من از خانواده ام دورم اینجایی که هستم دوستی ندارم همسرم هم اهل پیاده روئی نیستش برعکس من، من عاشق پیاده روئی هستم سوپرمارکت چند در فاصله داره همسرم همونم با ماشین میره دیگه گفتم بدونید عمق ماجرا رو 😅 با اینحال به خاطر من یکم پیاده روئی میاد منو نلین از موقعی که هشت ماهش شد من سوار ماشینش میکردم می رفتیم تمام کارهای که باید انجام می‌دادم می رفتم انجام می‌دادم دیگه نیازی نبود منتظر همسر جان بشم🤣 خداروشکر نلین از ۱۱ ماهگی کاملا مستقل دیگه راه می رفت و شروع دور دور ما شروع شد چه پاییز چه زمستون تابستان بهار ما نیم ساعت پیاده روئی رو در روز داشتیم و داریم امروز بهم میگه مامان بریم دور دور مادر دختری این جمله هر روز من به نلین بودش امروز خودش بهم گفت وای قند توی دلم جمع شد همش میگم خداروشکر خدایا شکرت الان من یه هم پایه برای پیاده روئی کردن دارم اونم دوساله 😍