مامان پسرام وجانان مامان پسرام وجانان ۱ ماهگی
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
با این خانم رفتم اتاق عمل فضای اتاق عمل اصلا اصلا اصلا اصلا اونطوری ک من فکر میکردم نبود ی فضای کاملا عادی ک اتفاقا واسه ی من جالب بود پرسنل اتاق عمل هم خوش اخلاق بودند ی خانمی اونجا بود ک کلی باهام حرف زد اون خانم اونجا واسم حکم ی فرشته رو داشت آخه خیلی از استرسم کم میکرد یکی از پرسنل اتاق عمل بود کلا در مورد بچه و اسمشو و همه چیز ازم میپرسید و باهام حرف میزد من سوند رو ب دکتر گفتم توی نامه واسم نوشت ک توی اتاق عمل بعد بی حسی وصل بشه دکتر بی حسی اومد من چون فضای اتاق عمل وحشتناک نبود اونطوری ک من فکر میکردم خوشحال بودم و اینکه کلا استرس میگیرم میخندم دکتر بی حسی می‌گفت بلاخره ی مریض شنگول من دیدم ک خوشحاله مریض های قبلی کم مونده بود ب آدم فحش بدن واسم توضیح داد گفت سرتو خم کن ب نافت نگاه کن نفس های عمیق نکش آروم آروم نفس بکش و شل کن خودتو وگرنه بی حسی هیچ تاثیری نمیزاره و دوباره باید انجام بدیم ی خانمی توی اتاق عمل بود خیلی خوش اخلاق بود پرسنل اتاق عمل بود دستاشو گرفتم باهام حرف میزد مثل فرشته ها بود منو سرگرم میکرد خداروشکر درسته سه بار سوزنو جابجا کرد ولی با یکبار تزریق بی حسی گرفت و سریع منو خوابوندن روی تخت من چون سردم بود بی حسی واسم لذت بخش بود از اینکه پاهام داشت کم‌کم گرم میشد حال میکردم 😂 اینو بهتون بگم بی حسی دردش خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی کمتر از ی سوزن معمولیه حتی شاید متوجه ام نشید در این حد پس ازش نترسید
دستامو بستند ب جایی ک واسه دستا بود کنار تخت و من کم کم داشتم بی حس میشدم ک پرده رو کشیدند ادامه پارت بعدی
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد