مامان کوچولوهام مامان کوچولوهام ۱۷ ماهگی
مامان آواو امیر👑👑 مامان آواو امیر👑👑 ۱۶ ماهگی
پارت ۱۲
یکی دوروز هی خواهرم و مامانمو اینا ازم میپرسیدن چه خبر حمید چیکار کرد (میدیدن تو لکم) چرا حرف نمیزنی چرا نمیخوریو از این حرفا.تا من یهو ترکیدم و گریه گریه که ولم کنید دیگه حمید مرد نیست رفت گورشو گم کرد .رو دستتون نمیمونم نترسید انقد میپرسین.رفتم اتاق انگار یه باری از رو دوشم برداشتن چون خجالت میکشیدم بگم حمید هن خائن هم ولم کرده اصلا یه وضعی بود.مامانم اومد یکم دلداری داد گفت عیب نداره به درک پسره ابگوشتی(یعنی استخون بود خالی)😂خلاصه یکم دلداری داد .ولی میدیدم بابام هی سیگار پشت سیگار مامانم یواشکی شبا به بابام میگفت میشنیدم فلانی دید گفت دیگه دخترتو نگرفتن فلانی دید گفت بهم خورد نامزدیشون.....اونا بهم چیزی نمیگفتن من ذره ذره آب میشدم .گذشت تا یه ماهی میشد همه به خاطر من سکوت میکردن و چیزی نمیپرسیدن بابام بهم پول داد گفت برو واسه خودت گوشی خوب بخر چیه این گوشت کوب دستته(حقوق معلمی کمه اونهمه بچه کم نمیذاشت دانشگاه آزاد درس خوندم )خلاصه.....