مامان مهراد و هیراد مامان مهراد و هیراد ۲ سالگی
هفده سالم بود یه اکانت فیک دختر داشتم باهاش از پسرا شارژ‌ میگرفتم، یبار یه پسره اومد دایرکتم و کلی از وضعیت خوب اقتصادیش گفت و بالاخره مخمو زد،
چند بار بهش گفتم شارژ بفرست هی بهونه میاورد، اخرش یه روز کفری شدم گفتم اگه شارژ نمیدی بلاکت کنم
گفت تو یبار خودتو بهم نشون بده من زندگیمو به پات میریزم، منم اونموقع با دختر همسایه خیلی رفیق بودیم بهش گفتم بیا و یه روز برا چند دقیقه خودتو به این پسره نشون بده هر چی‌کاسبی کردیم نصف نصف
دختره موافقت کرد و بالاخره یه روز باهاش قرار گذاشتم، اومد جلو در خونه یکم با دختره خوش و بش کردن و حرف زدن، شب پی‌ام داد که من شیفته‌ت شدم و میخوام باهات ازدواج کنم و از این حرفا
منم شرایط ازدواج نداشتم وگرنه بخدا زنش میشدم ولی دیدم اسکله بلاکش کردم، خلاصه که دید من جواب نمیدم یه شب با تیر و طایفه‌ش اومدن خواستگاری دختر همسایمون و یکم بعدش ازدواج کردن
(بنده هم دعوت نشدم)
فاطی اگه این پیام رو میبینی پول منو بیار بده چون قرار گذاشتیم هر چی کاسبی کردیم نصف نصف