مامان ریحانه مهرداد مامان ریحانه مهرداد ۱ سالگی
یچیو درک نمیکنم دختر عمم ک خییلی باهم صمیمی هستیم ....
خودشو ی پسری خیییییلی همو دوست داشتن دختر عمم ک مطمئتم دوسش داشت زیاااااااد ، پسره هم اینجور ک معلوم بود دوسش داشت ، مثلا پسره هروز میگف تورو خدا توروخدا یه دیقه بیا دم در من ی لحظه ببینمت وقتی میدید زنگ میزد و قربون صدقش میرف ک چقد تو ماهی و نازی و.... ی چندبارم با ماشین رفتن دور زدن و یکمم فک کنم بغل مغل هم کردن و خلاصه یکی دوسالی همو میخاستن
خلاصه دختره ی خاستگار خوب میاد براش و باباش میگ باید شوهر کنی بهش .
دختر عمم ب عشقش میگ چی بگم ب خاستگارم عشقش میگ نمیدونم هرجور خودت دوست داری ، میگ من حالا شرایط و قصد ازدواج رو ندارم تو اگ دوست داری شوهر کن بهش ...
خلاصه دختره هم ک کلی ناراحت شد و از رو لجبازی خاستگار رو قبول کرد و ی چند وقت بعدم عقد کرد
حالا پسره زنگ زد گریه زاری ک چرا ازدواج کردی خیلی نامردی و کلیم گریه کرده بود😐 گفت حالا من یچی گفتم تو چرا حرف منو گوش دادی بهش میگ طلاق بگیر
دختره هم از باباش جرات نداره طلاق بگیره و میگ شوهرمم گناه داره چون ک الکی بخام طلاق بگیرم
ولی خب من نمیدونم تقصیر کدوم بود
شما چ تفسیری میکنید ؟؟
البته ک کاریش نمیشه کرد . ولی خب دختر عمم میمیره براش یکمم بچگی کردنااا
دختره هفده سالشه پسره بیست پنج
مامان ... مامان ... ۲ سالگی
مامان نورا 👸 مامان نورا 👸 ۱۷ ماهگی