یچیو درک نمیکنم دختر عمم ک خییلی باهم صمیمی هستیم ....
خودشو ی پسری خیییییلی همو دوست داشتن دختر عمم ک مطمئتم دوسش داشت زیاااااااد ، پسره هم اینجور ک معلوم بود دوسش داشت ، مثلا پسره هروز میگف تورو خدا توروخدا یه دیقه بیا دم در من ی لحظه ببینمت وقتی میدید زنگ میزد و قربون صدقش میرف ک چقد تو ماهی و نازی و.... ی چندبارم با ماشین رفتن دور زدن و یکمم فک کنم بغل مغل هم کردن و خلاصه یکی دوسالی همو میخاستن
خلاصه دختره ی خاستگار خوب میاد براش و باباش میگ باید شوهر کنی بهش .
دختر عمم ب عشقش میگ چی بگم ب خاستگارم عشقش میگ نمیدونم هرجور خودت دوست داری ، میگ من حالا شرایط و قصد ازدواج رو ندارم تو اگ دوست داری شوهر کن بهش ...
خلاصه دختره هم ک کلی ناراحت شد و از رو لجبازی خاستگار رو قبول کرد و ی چند وقت بعدم عقد کرد
حالا پسره زنگ زد گریه زاری ک چرا ازدواج کردی خیلی نامردی و کلیم گریه کرده بود😐 گفت حالا من یچی گفتم تو چرا حرف منو گوش دادی بهش میگ طلاق بگیر
دختره هم از باباش جرات نداره طلاق بگیره و میگ شوهرمم گناه داره چون ک الکی بخام طلاق بگیرم
ولی خب من نمیدونم تقصیر کدوم بود
شما چ تفسیری میکنید ؟؟
البته ک کاریش نمیشه کرد . ولی خب دختر عمم میمیره براش یکمم بچگی کردنااا
دختره هفده سالشه پسره بیست پنج

۱۳ پاسخ

هیچکدوم همدیگرو نمیخوان.پسره اگه میخواست نمی‌گفت هرجور خودت دوس داری دختره ام اگه دوسش داشت دلش به یکی دیگه نمی‌داد به هیچ عنوان

اگه همدیگه رو دوست داشتن به پای هم میموند نه اون میگفت هر جور دوست داری نه این لج میکرد
پس یعنی ک عاشق نبودن فقط وابسته بودن و تمام
اینم هست ک هنوز بچه ست درکی از عشق نداره
فقط فعلا به چشم کار میکنه ک کی خوشتیپ تره و خوشگل تره و ماشینش چیه و اینا نگاه میکنه نه عشق و علاقه

اون اگه واقعا دوستش داشت بهش نمیگفت نمیتونم فعلا بیام

خب پسره می‌خواسته یکم ناز و نوز کنه کنه که دختره بگه نه من فقط عشقمو میخوام بعد پسره هم اگه دختره رو واقعا میخواسته نباید میگفته هر طور که خودت میخوای الان هم که دختره ازدواج کرده باید قید اون پسره رو بزنه دیگه ازدواج کرده بی خیالش بشه

دختر عمتکم عقلی نکنه طلاق بگیره چون اگه پسره میخواستش نمیگفت هرجور راحتی الانم سروکلش واس سواستفاده از دختر پیدا شدع

بنظرم دیگه یانبایدازدواج میکردحالاهم که ازدواج کرده تعهدداره به شوهرش نبایدجداشه خوب اوبیچاره چه گناهی کرده که بایدآبروش بره منظورم شوهرشه

فقط بیچاره تازه داماد

بنظرم بچسبه به شوهرش اون اولی که دوستش داشت میتونست بیاد خواستگاری نه ازدورابرازعلاقه کنه

تقصیر پسرس،بی مسولیتی کرده گفته برو شوهرکن،باید محکم پای عشقش میموند نکه بگه برو شوهر کن

پسره گوه خورده عوضی خاک بر سرش
اگه میخواستش میگفت ازدواج نکن من میخوامت همه کاری میکنم و فلان چه قدر آشغاله که همچین حرفی میزنه

تو اون سن جفتشون بی عقل هستن از روی شهوت بوده

گلم به نظرم پسره یه کاسه زیر نیم کاسه داره حواستون باشه

قاضی بودن خیلی سخته👍

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا خیلی دلم برای این روزای نویان تنگ میشه همیشه ی بغض تو گلومه این سنشو خیلی دوست دارم خیلی داره زود میگذره الان میبرمش بیرون هر روز کل خیابونمون دیونه نویانن ی جوری قوربون صدقش میرم دوسش دارن امروز رفتیم بیرون سر کوچمون ی دختره با مادرش دستفروشن خیلی نویانو دوست دارن صدام کردن ی شلوارک بهش دادن گفت میخوام براش ی شلوار کردیم بدوزم هر کار کردم پولشو نگرفت برای این روزا ک همه جذب با مزه بازیشو خوشگلیش میشن دلم تنگ میشه دوست دارم ساعتها وایسم نگاش کنم باورم نمیشه بچه ب این عزیزی برا منه داره میشه دوسالش هم خوشحالم هم ناراحت میدونم ی روزی بزرگ بشه میشینمو ب این روزا با دلتنگی خیلی زیاد فکر میکنم الهی دردش ب جون ی جوری دیونشم ک حد نداره مثل دیونه ها شدم از شدت دوستداشتنش جوری ک ی ساعت ی ساعت میشینم فقط زل میزنم نگاش میکنم بوش میکنم حتی لباساشو میرم بو میکنم اصلا اصلا نمیدونم چ جوری توضیح بدم میدونم همه بچه هاشونو دوست دارن ولی هر کس منو از نزدیک میبینه میفهمه ک من چقدر دیونه نویانم خدا کنه بچه های همه سلامت باشن نویان منم خدا برام حفظش کنه