مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ سالگی
میگم من یه دوستی دارم از اول ابتدایی باهم دوست بودیم خیلی صمیمی همه جیمونو می‌تونستیم اون یکم سیاست داشت هرچیزی رو نمیکف بهم.دوبار نامزدشد طلاق گرف.من که ازدواج کردم کم کم خودشو ازم گرفت زنگ نمیزد من که مسزنگسذم الکی میگف آره میخاستم این هفته بزنگمت.هفسالخ ازدواج کردم شهر دیگه ای هست خونم..تو این ۷سال سه بار رنگم نزده من چنبار زدم دیدم سرد حرف زد دیگه نزدم از آذر ماه.حالا دوساله با خواهرم دوست شده هر موقه به خواهرم میزنگم میگه فلانی زنگ زده بود منم ناراحت میشم که چرا بمن نمیزنه ما چندین ساله دوست بودیم.هفته پیش شهرستان بود دیدم بخواهرم زنگید منم کوشیرو گرفتم بشوخی گفتم زنگ نمیزنی فلان.گف باشه فردا بریم بیرون ناهار.فرداس حاضر شدم زنگ زدم که حاضرم بریم.گف خواهرتم میاد دیگه .گفتم نه اون سرکاره دیر میاد گف نمیتونم شمابرین.دوستم گف خوب اگه اون نمیاد تریم بمونه برا وقتی که اونم باشه.منم با روی خوش قطع کردم .بلاکش کردم که یتی چی خواهرم نباشه نمیخایم منو ببینی دو سه ساله ندیدیم همدیگرو .خوب کردم بنظرتون
مامان فندق مامان فندق ۳ سالگی
مامان رضا و معصومه مامان رضا و معصومه ۳ سالگی