مامان نخودی کشمشی مامان نخودی کشمشی ۵ سالگی
سلام مامانای گل
یه چیزی ناراحتم کرده میخوام شما بگین جای من بودین چیکار میکردید
ما خانوادهامون شهرستانن ، چند روز پیش شوهرم اومدو گفت که برادر شوهرمینا که تازه نامزد کردن انگار میخوان خونه مناسب پیدا کردن اونو بخرن . فرداش پرسیدم چی شد خریدن گفت اطلاعی ندارم فقط از من قرض میخواست من چیزی نپرسیدم . منم فکر کردم شاید هنوز قطعی نیست و نمیخوان که من بفهمم ، چون همچین اخلاقی دارن که همه چیرو قایم میکنن . دیروز داشتم با خواهر شوهرم حرف میزدم گفت شنیدی دیگه برادر کوچیکه هم خونه خریدن گفتم آره به سلامتی ، پس خریدن ، نمیدونستم من فکر میکردم تازه پیدا کردن گفت آره دیگه یک ماه میشه خریدن . ۲ هفته هم میشه تحویل گرفتن ، دیگه موتور. ماشین و همه چیرو فروختن و خریدن . امروز به شوهرم میگم خبر داشتی یک ماهه خریدن میگه یک ماه که خیلی نیست میگم خوب اگه میدونستم زنگ میزدم بهش ، میگم نگفته بودی ماشین هم خریدن میگه آره چند روز بعد خرید ماشین تصادف کردن دیگه حوصلم قاطی شد نگفتم ، میگم خوب خیلی بده آخه بهم میگفتی زنگ میزدم اینجوری فکر میکنن میدونستم و زنگ نزدم ، برگشت بهم گفت نه نگران نباش اونا خودشون میدونن که توخبر نداری ، قرار نبود به تو بگم . میگم یعنی من اهل این خونواده نیستم مگه من بدشونو میخوام ، چرا همه چیرو از من مخفی میکنین ، ازدواجشو بعد دوهفته فهمیدیم ، موتور خرید بعد یک ماه فهمیدم ،
از دست شوهرم ناراحتم که خونوادت نمیگن حداقل یکمی تعصب داشته باش جلو روشون هوامو داشته باش .
شما بوودین چیکار میکردین زنگ میزدین به جاریتون مبارک باشه بگین یا حداقل میخوام بهش بگم که من از ماجرای تصادفتون و اینا خبر نداشتم وگرنه حالتونو میپرسیدم
شما بودین چیکار میکردین
مامان یکی یدونه مامان یکی یدونه ۴ سالگی