مامان گلسا مامان گلسا ۴ سالگی
مامان آدرین مامان آدرین ۴ سالگی
آجیا. بیاین ی چیز ترسناک، من دیشب صدای جیغ خیلی بد مامانم و شنیدم و وقتی اومدم دیدم برق اتاقو روشن کرده و نشسته نصف شب بود بهم گفت خاب بد دیده و منم رفتم خالبیدم صب پرسیدم چی دیدی گفت دیشب بختک افتاده بود روم نیم ساعت و محکم دستامو فشار میداد اونایی ک بختک افتاده میدونن ادم کل اختیار بدنشو از دست میده بااین ک بیدارع ب جز چشاش، میتونه باز. کنه خلاصه مامانم بنده خدا هنو دستاش درد میکته ابنم بگم مامانم ب جن و اینا اعتقاد نداره و خیلی تو داره هر حرفی و نمیزنه، من خیلی اصرار کردم ک چرا جیغ زذی بهم گفت وقتی بختک افتاد دیگه خیلی دستم درد گرفت چشامو باز کرد گفت تا چشامو باز کردم ی مرد سیاه پوست ک صورت انسانی و ته ریش داشت فقط فرقش با ما این بود چشمای خیلی بزرگ و هم رنگ پلنگ داشت و با عصبانیت و اخم بهم خیره شده بود، داشت فشازم میداد ک تا دیدمش سزیع. ولم کرد و رفت، بچعا من میترسم بخابم تو این خونه الان مامانم خابه تو اتاق خاب منم تو سالنم😭 میترسم برم تو اتاق پیش مامانم بخابم اخه اونجا این اتفاق افتاده راسی بچها شما تاحالا چهره بختکو دیذین؟ من چن بار افتاده روم ترسیدم چش باز کنم ی بارشم یادمه انگار یکی تو گردنم نفس بکشه گرم شد گردنم😞🥹