مامان علیرضا مامان علیرضا ۴ سالگی
مامان اهورااااا مامان اهورااااا ۵ سالگی
دخترا من مامانم دوسالع مامانم از دنیا رفته ...بابام خیلی تنهاس من تموم تلاشمو کردم و میکنم ک بتونم کنارش باشم ۸۰ سالشه ...خاهر برادرام هیج کس مسئولیت گردن نمیگیره ...الکی ی زنگ میزنن بهش ..هیج کس ی شب شام دعوتش نمیکنع یا نمیره خونش ی تمیز کاری کنن من خونم از بابامینا نسبت ب بقیه دورتره همین از دسم برمیاد ک مثلا هفتع ای سه شام دعوت کنم خونم و گاهنم براش شام ناهار میبرم میرم خونشو تمیز میکنم جمو جور میکنم غذاشو میدم دیگه هر جوری ک بتونم کمکش کنم ...دکتر میبرمش و دعوا دارو هاشو میگیرم با هزینه خودم سعی میکنم کمک حالش باشم ...ولی هیج کس نمیکنه ..منم شوهرمم همش اخمو تخم و منت میذارع ...ب خاهرام میگم هفته ای هر کدوم شماهم ی شب شام دعوت کنین من روم تو حرف مونده همه برمیگردن میگن ما میخایم بریم جهنم تو برو بهشت ..منم کبابه دلم برا بابام اصن نمیدونم چیکار کنم ...دعا کن ی همدم ی شیر پاک خوردع بحق این شبای محرم و مقدساتش نصیب بابام بشه بابام از تنهایی و منت تموم بشه ...خاهرم طبقه بالای خونه بابام با بچه هاشو شوهرش میمونن بخاطر اینکه بابامو نبرن دسه ب بابام گفتن میریم دکتر ..منو شوهرمم رفتیم بابامو بردیم دسه نگو اینا رفتن دسه الکی گفتن رفتیم دکتر ...بخدا زندگی برام شدع زهر خیلی بابلم تنهاس و من حتی ی پنیر میخورم کوفتم میشه چون میدونم بابام نمی تونه غذا درس کنه
مامان آیدا کوچولوو🤱 مامان آیدا کوچولوو🤱 ۳ سالگی
مامان نرگس جونم مامان نرگس جونم ۳ سالگی