مامان هامین 😍هایلین مامان هامین 😍هایلین ۳ سالگی
کامپوت بیارین برام 🤤😁از دیروز شروع میکنم که خیلی روز شلوغ و پر کاری بود داشتم حسابی مادرو خوشکل میکردم ناهار پیشم بودن با نوژان و نویان بعد ناهار خیلی سرحال و پر انرژی پا شدم موهای مادرو کوتاه بعد رنگ کردم تو حیاط بعد اومدم داخل اصلاحش کردم تموم شد رفت یساعت بعد دیدم دارم بیحال میشم ضعف میکنم افتادم یکم دراز کشیدم دیدم نه داره بدتر میشه بزور یه شام گذاشتم نوژان و نویان بخورن باید میرفتن. اونم خوردن و رفتن من همچنان بدتر و بدتر میشدم تب و لرز داشتم بعدش بدنم آتیش میگرفت مخصوصا کف پام حالت تهوع و نفس تنگی هم داشتم با خودم گفتم سرماخوردم جعفرم تو راه بود رفته بود اصفهان دنبال کاری داشت میومد قرص ژلوفن اورد خوردم خابیدم دیگه خوب بودم دوتا هم قرص سرماخوردگی خوردم دیگه صب تا ظهر خوب بودم ظهر متوجه جای نیش رو پام شدم فهمیدم عقرب یوده دیگه عصری که جعفر اومد خونه خاستم کباب. کنم حالم بد شد افتادم بیحال ـرفتیم بیمارستان با یچها گفتم شاید زود تموم بشه که جواب ازمایش چهازساعت زمان میبرد منم گفنم مرخص کنین قبول نکردن بزور گفتن فقط تو حیاط باش با بچهات منم طبق معمول کار خودمو کردم سرم زده بودم سرحال بودم یواشکی استین کشیدم رو انژو کت بچهارو اوردیم بیرون بردیم خونه خاهرم شامم خوردیم😁😁رفتیم ابگرمکنم خریدیم برگشتیم بیمارستان کسی هم نفهمید 😁بعدم گفتن ازمایشت خون داره باید بمونی گفتم اصلان بدون بچهام نمیشه مرحص کردم خودمو اومدم خونه صب باز برم ـ
خودم کم خونی مینورم گفتن خونت خیلی اومده پایین