مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل هفته سیزدهم بارداری
مامان سیده زهرا مامان سیده زهرا ۲ سالگی
مامان فندوق مامان فندوق هفته نهم بارداری
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
#پارت پنجم
چک شدو بهم چن تا ورزش داد واقعا درد داشتم ولی سعی میکردم همکاری کنم خودم اصلا مهم نبودم فقط نگران نورا بودم نکنه اون تو مشکلی پیش بیاد یا سالم باشه ب دنیا اومدنی
داشت بهم مبگفت چقد تو ارومی چقد تحمل داری کنار اومد سرمو برگردوندم دید دارم اشک میریزم گف وایی اشکت در اومد ک🥺 خبر نداشت ک از کیه من دارم گریه میکنم😐 صدام در نمیاد (اصولا بی صدا اشک میریزم) نمیدونم چرا ب حال خودم گریه میکردم اصن دلم بره خودم میسوخت و از اعماق وجودم دلم مامانمو میخواست مث بچگیم🥲 تو ابن حین گف باید کیسه ابتو پاره کنم و شد تازه شروع دردای واقعییی میخواستم زمین و گاز بزنم ولی صدام در نمیومد فقط تو دردا ناله میکردم کیسه و پاره کرد و انگار سنگین تر شدم به انسان و واقعا توم حس میکردم و میترسیدم.. با کمکش رفتم تو وان و همسرمم کنارم بود دوست نداشتم از اب بیام بیرون🥺 تازه فهمیدم درد واقعی ینی اول هر 15 دقیقه ی بار میگرفت و تا مرز از هم پاچیدن میبردم و ب مرور شد هر 2 دقیقه انگار یه زور بدی واردم میشد ن میتونسم دفعش کنم ن تحمل از وان اومدن بیرون و بردم دوباره رو تخت و دوباره معاینه و کمک بهم گف پاتو بگیر تو شکم و فقط زور بده...