مامان پناه مامان پناه هفته چهلم بارداری
مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
خانما ی نظر ، من شوهر خواهرم پیش شوهرم و برادراش کار میکنه، یعنی چون بیکار بود و اینا بردنش سرکار، خلاصه حقوقشم خوبه شوهرم و داداشاشم هواشو دارن اما قدر نشناسی میکنه و هرازگاهی شوهرم میاد میگه اشتبا کردم بردمش اصلا سرکار هرچی بشه میره همه جا جار میزنه و نیمدونم اینا اینقد حقوق میگیرن و خلاصه هر چی بشه سرکار میره تو فامیل و اینا میگه شوهرم هی حرص میخوره میگه کاش نمیبردمش اصلا
الانم میگه روزی ک با خداست بخاطر بچه هاش نمیندازمش بیرون(چون مدیر داخلی کارخونه همسرمه بخواد بندازع مدیر اصلی چیزی نمیگه و عملا همه کارا رو همسرم راه میندازه و مدیریت کارکنا باهاشه)
خواهرمم از اون بدتر بخدا تشکر ک نمیکنن هیچی دوقورت ک نیمم شونم باقیه
عید قربان مامانمم قربونی کرد برادر شوهرمم همینطور
خواهرم پیش مامانن بوده داشتن گوشتا رو تقسیم میکردن بعد مثل اینکه خواهرم ی دو تا تیکه گذاشته زن عموم گفته بابا خواهرته ها بیشتر بزار اینا چیه گذاشتی براش
خواهرمح برداشته گفته ک اونا خودشون قربونی داشتن(منظور برادر شوهرم بوده ک اونا ب ما دادن) اونا پولدارن و ...
حالا ب گوش شوهرمم رسیده خیلی ناراحت شد زنگ زد بهم گفت ب ملمانت بگو ب جای اینکه ب ما بده ؛ بده ب ی نیازمند