مامان هانیه مامان هانیه هفته هجدهم بارداری
مامان فندقک مامان فندقک ۴ سالگی
خیانتی که فاش کردم
قسمت پانزدهم
دستش رو‌گلوم بود یکی از ناخناشم داشت فرو میرفت تو گلوم و من ک از دیدن همچین روی وحید تعجب کرده بودم هیچ تلاشی نمیکردم ک‌خودمو نجات بدم گلوم تو دست وحید ومنی ک همه ی ارزوهام جلوی چشمم دود شد رفت هوا از انتخابی ک کردم
ی دفعه سرفه م گرفت وحید دستشو ول کرد چشماش قرمز شده بود گازشو گرفت رفت با چه سرعتی و من ک ساکت کنارش نشسته بودم رفت ی جا پیاده شد یادم نیست تو چه مغازه ای رفت ولی یادمه چند بار هی چند جا پیاده شد رفت واومد تا اخر دید من هیچی نمیگم گفت میدونی دنبال چی ام نگاهش کردم گفت دارم دنبال چاقو میگردم تا بکشمت😔همین قدر غیرقابل باور همین قدر الکی الکی(البته الکی میگفت ها بعد ها فهمیدم ک اصلا جرات این کارا رو نداره فقط خیلی عصبیه) منم زدم زیر گریه گفتم چرا اینجوری میکنی منو برگردون خونه یرگشت تو محل من اومد پیاده شم یادم نیست اپن هولم داد یا اومد از پشت منو بگیره ک‌پیاده نشم یادم نیست دقیقا ب خدا ولی یادمه ک‌پرت شدم تو خیابون جلو پامم جدول بود ی ستگ رفت تو قوزک پام وحید خیلی ترسید داد میزد بیا تو ماشین بشین منم نمیومدم ب زور سوارم کرد همه داشتن نگامون میکردن وحید رفت ی اب خرید اومد پای منو ک خون اومده بود زخم شده بود میشست هی میگفت غلط کردم ببخشید توروخدا ب بابات نگیا می‌گفت من ادم ارومیم تو منو عصبی کردی یکی دو ساعت منو چرخوند ک‌من یادم بره اروم شم تا خیالش راحت شه ک‌من ب بابام نمیگم امشب چشمام بلخره مشخص میشد گریه کردم
مامان دلاریس🌿 مامان دلاریس🌿 ۳ ماهگی
مامان آیهان👶 مامان آیهان👶 هفته سی‌وچهارم بارداری