۳ پاسخ

سلام درداهاتون چه طوریه؟

چایی نبات و زعفرون بخور دوش آبگرم بگیر خیلی خوبه

ب سلامتی حرکات اسکات و ..از نت دربیار خیلی تاثیر داره
منم سر زایمان دعا کن
ایشالله ک ب خوشی و شادی بچتو بعل کنی و رایگان راحتی داشته باشی

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۸ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان آیگل مامان آیگل ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۱
درد هام توی ۴۰ هفته شروع شد بعد من پیاده روی و ورزش میکردم که دردهام شدید بشه اسکات میزدم تا بتونم طبیعی زایمان کنم خلاصه که من توی ۳۹ هفته رفتم دکتر بخاطر اینکه تکون های بچه کم شده بود رفتم بیمارستان NST دادم گفت سونو مینویسم برو جوابشو سریع بیار منم جواب بردم تکونا بچه هم خوب بود تو سونو مشخص بود بازم دکتر میگفت چون فضاش کمه زیاد تکون نمیخوره من‌جواب بردم گفت همه چی اوکیه برو خونه اومدم توی ۳۹ هفته و ۶ روز یدفعه دردهام ریز شروع شد و تکون ها بچه کم شده بود خودشو سفت میکرد همش رفتم گفتم خوبه دردهام شروع شد یدفعه دیدم هم دردهم قطع شد هم شکمم رفت بالا رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت هنوز باز نشدی برو خونه دردهات باید بیشتر بشه ولی ۴ ساعت دیگ بیا باز من ۶ ساعت دیگش رفتم معاینه کردن گفتن ۲ سانتی تقریبا ولی باز دردت بیشتر شد بیا اومدم خونه کارهامو بکنم دیدم ترشح خونی دارم میدونستم بخاطر معاینه اس منتظر درد زایمان بودم دیدم خبری نیست شامم خونه برادرشوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بذار باز ی بیمارستان بریم ببینیم چرا تو دردت یدفعه قطع شد من میگفتم نمیخاد هنوز دردم نگرفته بذار ۹ ام بشه دکتر گفته برو بیمارستان فردا میریم دیگ خلاصه به اصرار شوهرم رفتیم باز معاینه کرد و گفتم تکون بچه نمیفهمم گفت بستری شو اصلا من موندم گفت میخای طبیعی زایمان کنی گفتم اره گفت به شوهرت بگو بیاد تو وسایلاتو بخره و کارهای بستریتو بکنه