بله خیلی
آره خیلی قضاوت شدم چون من مادردوتاپسردوشن عضلانی بودم دوتاشونم ازدست دادم یکی ۱۹ ساله یکی ۱۶ ساله دوتاشونم نمیتونستن راه برن وهمه کارهاشونومیکردم ولی عمرشون به دنیانبودفوت کردن ازخانواده شوهرم حرف زیادشنیدم حتی میخاستن برن برای شوهرم یه زنه دیگه بگیرن.من یه دخترسالم دارم که۲۳ سالشه حتی واسه اونم حرف درست کرده بودن که مثله مادرش ناقص زاست.ولی من فقط سکوت میکردم وجوابشونونمیدادم تااینکه پارسال توماه بهمن خدابهم یه پسرسالم دادخداپاداش صبرموبهم داد
گاه وقت بچه هام اذیتم میکنن.
وقتی من دعواشان کنم شوهرم نازشان میکنه
اما شوهرم که دعواشان کنه من ناز نوازشان میکنم
درسته اذیت میکنن اگه دعوا کنیم وکسی از دلش درنیاره بچه احساس نا امیدی وتنهایی میکنه
به یاد کودکیم میوفتم موقع که کسی کوتکم میزد یا دعوام میکرد اون موقع مامانم خانه نمیبود خیلی حس بد داشتم بچه هم بلاخره دل داره
شوهرم این حسو بهم میده ک توی هیچی خوب نیستم بااینکه تا صب بیدارم برا دخترم ودرسم میخونم دلم میخواد بخابم فقط فقط بخابم همین
خیلی نه به هر حال
بله من پسر بزرگم انقد اذیتم میکرد حد نداش تا یکم میخاستم ناله کنم یا چیزی همسرم میگف مگ شلوغ میکنه مگ اذیت دارع اصلا درک نمیکرد
ن اصلا
هنوز دنیا نیومده دارن طرز بچه داری بقیه رو توی گوش ام میکنه مادرشوهرم
خ
سلام دوستان😍من ادمین فروش پیج فیلتر شکن(vpn)هستم ارزون تر ازهمه جافقط۶۰ هزارتومان برای اطمینان اول اشتراک براتون فعال میشه بعد هزینرو پرداخت کنید💸(تو این اوضاع اقتصادی میشه لطفا حمایتم کنید🥺)
آره همیشه همسرم میگع تو مادر نیستی وقتی دعوا میکنیم
اره خیلی قضابت شدم دو روز درد طبیعی کشیدم اخرش سزارین شدم خانواده شوهرم میگفتن نمیتونه زایمان عرضه زایمان کردن نداره بچه را به گشتن میده من بعد پنج سال باردار شدم قبل حاملگی با بچه نداشن عذابم دادن بعد زایمانمم کلی مشکلات دیگه از دست مادر شوهرم حرسم میگیره انقدر از دستش غذاب کشیدم
اره خیلی زایمان سختی داشتم 4روز دردطبیعی بعدبچه بدونیانیومد سزارین شدم بقیه هام عفونت کرد دوباره عمل شدم شیرم خوشک شد بچم زردی گرفت 3روز بیمارستان دیگه بودم به خاطر همین مشکلات خیلی قضاوت شدم وخودخوریی کردم و....
بله
بله
اره حیلی چون شیرم خشک شد و نمیتونم از پس هزینه شیرخشکش بیام
همه تعنه میدن
از همه طرف حرف شنیدم و قضاوت شدم حتی از طرف اون آدمایی که هیچی هیچ ربطی بهشون نداشت ولی واگذار کردم به خدا همینو بس
آره خیییلی دلممم گرفته از خانواده شوهرم از یه طرف بچه داری و وهر داری و توقعات خانواده شوهر کار خونه. نمیدونم به چی برسم همش تیکه میپرونه مادر شوهرم. ولی بازم کمک حال منم هست خودش وعمه هاش ولی بعدش منت میزارن یه جوری منظورشون میرسونن که تو فلان کارو نکردی. تو همش خوابی تو کار خونه نمیکنی . تو برنامه منظم نداری. بچت همش خوابه عین خودت. همش اخمه. بازی نمیکنه. همش دستاشو بسته نکنه عین باباش خسیسه. تو هرچی میگیری میخوری. مونده منو بخوری. . وخیییییلی حرفای دیگه. خییییلی خستمه. خونشون هم ویلایه انگار خونه نیست تعمیرگاهه . پدر شوهرم هر روز یه کاری در اومده برا خودش وچکش کاریاش. و جوشکاری . و نجاری هووووف دلم پره همش هم پیش من تعریف جاریمو میدن . دوست دارم داد بزنم. خیلی حرص میخورم منم از اون نوعیم که نمیتونم همون موقع جواب بدم. بعدش همش حرص میخورم چرا همچین جوابی ندادم.
اره خیلی دلم شکسته😔
اینکه میگن بچت بغلی شده،شیرشو دادی بذارش زمین باخودش بازی کنه و وقتی خوابید تو نخواب پاشو کاراتو انجام بده،چرابه خودت نمیرسی چرابه خونت نمیرسی تنبلی نکن،بخور که به بچه شیر بشه،اینکارنکن فلان نکن اینکارت درست نیست و ...... هزار حرف دیگه واقعا خستم کرده،خب من الان بچمو بغل نکنم بزرگ بشه دیگه نوزادیش ک برنمیگرده کارخونه خب همیشه هست من مامان اولیم و واقعا واسم سخته😞هم به بچه برسم هم خونه هم خودم خب منم به خواب نیازدارم،نمیشه که وقتی بچه بیدار بود من بایدمراقبش باشم بیداربمونم وقتیم خوابید بازم بیداربمونم،خیلی خستم کرده حرفاشون اصلا درکم نمیکنن اصلا
خیلی
لباس بچه و نوزادی صفرتاصد سیسمونی کل کارای سیسمونی حراج خورده جهت خرید پیام بدین پیجمون
بالای ۵۰۰هم خرید کنید ارسال رایگان
Instagram com/sismoni_jojeh_talaا
پیج اینستا
@sismoni_jojeh_tala
بدتراز همه شوهر ادم به ادمبگه تو مادری نیستی بچه بزرگکنی همش وقتی گریه است پیش خودمه واقعا خستم چرا دنیا اینقدر کثیفه ک فک میکنن ی مادر حق نداره یه ساعت براخودش باشه تمام شب بیخابی بکش اخرشم این
چرا دلمخیلی شکست
خانما برای سقط مکرر چه دکتری رو پیشنهاد میکنید؟تهران باشه لطفا.
مامانای عزیز منم خیلیییی برا تغذیه بچه م حرف شنیدم ولی تنها راهش خریدن صندلی غذا و مستقل غذا خوردن بچه ست بذارید خودش غذا بخوره تا با غذا دوست بشه واقعا روش عالیه کافیه چند وقتی تحمل کنید و صبر کنید تا یاد بگیرند
تاپشارژ شد به قیمت قبل در چهار طرح.
پیج اینستامون
@sismoni_jojeh_tala
خداروشکر کسی جرعت نداره بهم چیزی بگه و دور واطرافم هم کسایی نیستن که قضاوت کنن و خداروشکر مادرشوهرمخوبه و مشکلیندارم 👌🏽👌🏽👌🏽 کسی کاری نداره اگرم کسی چیزی بگه و درست نباشه من جواب میدم اگه درست باشه چیزی که می گن سعی می کنم قبول کنم همین همیشه لازم نیست با همه بجنگیم 👌🏽🌸🌸😊📢
قضاوت کردن اونم با بی ادبی نشانه نداشتن شخصیته و من هم مورد قضاوت قرار گرفتم منتهی خیلی راحت و سریع جواب دادم و سعی کردم ب کسی اجازه ندم
پدر شوهرم گفت چرا بزرگ نمیشه کوچیکه گفتم مث نوه های دیگتونه اونام کوچیک موندن
مادرشوهرمم ورداشت گفت فک میکنم قدش کوتاهه گفتم باباش همچین بلند نیست که این بلند بشه بعدشم چیکار کنم دست و پاشو بکشم بلند بشه
من هم کتاب خوندم هم کلاس رفتم هر جاهم شک داشتم تو بچه داری میرفتم بهداشت یا دکتر ولی از اشنا حتی مامانم مشورت نخواستم که فهمیدم بدتر میشه بهتر نمیشه
وقتی هم حرفی میزدن گوش میکردم اخرش کار خودمو میکردم اونا بچه های خودشونو بزرگ کردن بسه
قضاوت ک جای خودشو داره با همین قضاوت های نابجا زندگیمو ب نابودی کشید
مادرشوهر من ک بچه 5ماهه منو برد یک هفته پیش خودش ک بین منو شوهرم جدایی بندازه بچم دیگه سینمو نگرفت
من جوابشونو میدم جرعت ندارن حرف بزنن
مامانا تو شخصی پرسیدین کم آن میشم نتونستم جواب بدم حاج اقاعع فال و دعا انجام میده منم سالهاس پیشش انجام میدم کارش حرف نداره اینم شمارش تو تاپیکامم هس بخونید 09375890790
همسر من اجازه قضاوت میده اگه یه مرد خیلییی محکم با خانوادش حرف بزنه هیچ وقت کسی اجازه بی ادبی به خودش نمیده.
تا دلتون بخواد از زمان که باردار شدم مورد توهین مادرشوهر قرار گرفتم تا حالا که بچم دوسالش هست و هیچوقت بابت این کارها و اذیتش نمیبخشمش
سلام دوستان عزیز من رفتم سونو30هفته انجام دادم احتمال صددرصد دکترم گفته بچتون پسره.حالاموندم ک چ اسم بهتروروانتر و مناسب براپسرمون بذاریم؟البته ن قدیمی.شمانظرتون چیه
این ماماتشخیص جنسیت میده انلاین کارشون خوبه
واتساپ 09055484640
روبیکا nini_bardari99
اینستا nini_bardari99
ایتا nini_bardari99
خدا لعنت کنه هرچی مادرشوهر بد...همش بچه منو با بچه مستاجرش مقایسه کرد..چرا لاغره ..شیر خشک بده ..ببین اون قطره چی میده ..😕
امان از نیش مادرشوهر
اوایل که بچها دنیا اومده بودن مادرم پیشم بودن ،بعد مادرشوهر میومد میموند مادرشوهرم زن عموم هست و عموم فوت شدن اونروزا اقد میگفت باید اسم باباشو پسرم در میآورد یعنی هم اسم باباش مگه ول کن هم بود مثال میزد کیا اسم باباشونو درآوردن
یا میگفت گذاشتن وقتی مُرد باباشون ،بچه گیرشون بیاد ،گذاشتنش زیر خاک بعد بچه آوردن
متنفرم فقط بخاطر شوهرم خونشون میرم ولا غیر
کاش ما هم راهمون مثل بقیه جاری ها دور بود.
والا نمیدونم چجوریه که هر وقت مادرشوهر من بچمو میبینه میگه لاغر شده دنده هاش زدن بیرون در صورتی ۴ ماهگی پسرم ۶۷۰۰ بود هر وقت میبینش پوشکشو باز میکنه بررسی میکنه که آیا سوخته یا نه!!! بعدشم میگه حس میکنم باسنش کوچیک شده😑😑😑
من دیگه از بس به بچم میرسم مچ دست ندارم بخدا از درد مچ دست شبانه روز مینالم از بس یکوب شیر میدم مثل چوب خشک شدم
یکسر بشور چرب کن پوشک عوض کن لباس عوض کن
امان از مادرشوهر بد 😐
خدا لعنت کنه هرچی مادر شوهر بد هست که هر چی میخونم مطالب دوستان رو همه از دست این مادرشوهر ذلیل مرده هست،
من خودم شخصا به مامانم گفتم مامان مبادا مادرشوهری کنی همین جور که دوستداری با من رفتار کنن با عروست رفتار کن، خدا بیامرز هم قبول کرد ، عروس براش حکم از دختر نزدیکتر براش شد ، حالا فقط براش خدابیامرزی مونده و بس،
کاشکی به خودشون بیان بگن قراره بمیریم بریم زیر گل بزار بگن خدا رحمتش کنه نه اینکه بگن بدرک راحت شدیما، والا بخدا
شوهرم اینقدر پیش خواهراش برای اسم بچه باهام لج میکنه همشون از الان دارن مسخرم میکنن منم خیلی ازین کارشون بدم میاد
دخترم کولیک داشت روزا میخابید شبا تا صبح بیدار بود،طی روز که دخترم خواب بود باید کارای خونه رو میکردم آشپزی میکردم لباس میشستم مرتب میکردم خونه رو، بینش مهمون داری خود مادر شوهرم اینا رو هم میکردم،یه روز که اومدن خونم دیدم هستن کنار دخترم خاستم برم چرتی بزنم که شب بتونم بیدار بمونم، یهو مادر شوهرم گفت چه خبره آدم یا روز باید بخابه یا شب نمیشه که همش خاب باشی،خودشون که کمک حالم نبودن هیچ فکر میکردن منم عین خودشون هم روز میخابم هم شب...برای یا مادر درک نشدن خیلی سخته،همه شون رو واگذار کردم به خدا
سینه هام نوک نداشت. نمیتونست دخترم شیر بخوره.مادرشوهرم پیش من سینشو در اورد نشون شوهرم داد گفت نگاه سینه منو نوک داره اینجوری باید باشه. بخدا صدای شکستن قلبمو شنیدم که هم با جه خانواده بی شخصیتی وصلت کردم هم از اینهمه رذالت.شوهرم تاحالا اصلا نمیفهمید که اصلا سینه ام نوک نداره اما حالا میگه چرا نداره. مادرشوهرم سینمو میگرفت نوکشو میکرد دهن بچه با ناخوناش نابود و زخمم میکرد که چی؟ الا و بلا باید شیرخشک نخوره. هی میگفت بچه اینده هی مریض میشه ال میشه بل میشه ته دلمو خالی میکرد. تو اوج افسردگیا بودم. چقدر از خودم بدم میومد میگفتم خدا این سینه به چه درد میخوره دادی بهم به این بزرگی ولی نوک نزاشتی. خدایا با من شوخیت گرفته مگه سینه واسه شیر بچه ندادی به زنا پس چرا نوکشو ندادی خلاصه خدا میدونه چیا کشیدم. شوهرم گاهی مادرشو تشر میزد گه ناراحت نکن این خودش ناراحته ولی میگفت نهههه من چیزی نگفتم که! انگار من کم کاری میکنم مثلا! الان جاریم به دوقلوهاش شیرخودشو میده و همیشه اونو پیش شوهر من میگه که اون به دوتا بچه شیر خودشو میده. شوهرمنم تحت تاثیر قرار میگیره کنایه میزنه.
ازاینک هروقت بچم میبینن میگن ا لاغرشده و فلان ولی وقتایی ک تپل بود هیچکس هیچی نمیگف و این منو اذیت میکنه فک میکنم ب بچم نمیرسم بااینک بخاطر دندونه دندونشه ...
وای منکه اصلا تا دخترم پنج ماهش بشه دانس داشتم با خانواده شوهرم حتی برادر شوهرام با اینکه سنم کم نیس چیه اندازه کافی پختگی دارم اما تو همه جوانب بچه دخالت داشتن وحرف میزذن یعنی من جرات نداشتم برم خونه مادر شوهرم معضل شده بود واسم ولی یبار پریدم به مادرشوهرش که نیاز به نظرات کسی ندارم بچه هم نیستم خودمم چی میدونم چی درسته چی غلط تقریباً کم شده اما ادامه داره من اذیت میشم اما چیکار کنم دائم که نمیتونم باشون درگیر باشم
وقتی دخترم سه ماهه بود و رفلاکس داشت از صبح شروع کرد به گریه کردن منم نمیدونستم مشکلش چیه مادر شوهرم با طعنه بهم گفت،تو تو میتونی بچه بزرگ کنی،چرا بچه گریه میکنه نمیتونی ساکتش کنی،منی که تازه افسردگی بعداز زایمانم خوب شده بود دوباره شدت گرفت،هنوزم وقتی دخترم گریه میکنه احساس میکنم واقعا من مادر خوبی واسش نیستم که دردشو نمیفهمم
بله ولی میگذره
آره شدم کم و بیش ولی هیچ اهمیتی نداره برام 👌👌
بله من قضاوت شدم واگذار کردم به خدا هرجور صلاح میدونه جوابشونو بده
خیلی
بله، ولی مونده کی قضاوت کنه و حرفش چی باشه مهم باشه کمی در موردش فکر میکنم مهم نباشه فقط شنونده میشم🥰💓
😐💔آخ ک من طرفو میکشم شده میرم خونه اش خفه اش میکنم بخدا آنقدر اعصاب ندارم ک کسی بخاد ت زندگیم دخالت کنه عمه های شوهرم کصشعر زیاد میگن منم محل سگ بهشون نمیدم 😐شوهر من شغلش آزاد هست خب خرج هزینه زندگی هم سخته من سالی شاید دوتا لباس بدوزم ن بیشتر
بعد میگن زنش خرج میکنه در حالی ک خودشون هفته ای ی لباس میدوزن همچین آدمایی رو خدا جوابشونو بده
من چون دوقلو دارم زیاد اول بابت اینکه شیر خودمو نتونستم بهشون بدم بعد به خاطر داشتن تعداد زیاد نیروی کمکی و خیلی چیزای دیگه مادرهایی که دوقلو یا چند قلو دارن واقعا کارشون سختر میشه ولی درک این مسئله برای دیگران سخته
من دائم به خاطر اینکه این بارداریم غلطه وفاصلش باپسرم ۱۲ ساله وبی ارزشه وزشته دارم از طرف همکارام واطرافیان قضاوت میشم بااینکه ۳۲ سالمه وداره روم تاثیرمنفی میذاره 😔
خلاصشو بهتون بگم هرکس نظر داد برینید بهش و تامام 🤚😐
قضاوت نشدم سعی میکنم از تجربیات دیگران بهره ببرمولی قضاوت و دخالت دیگران رونمیپذیرم
خیلی زیاد بیشتر از طرف مادرشوهرم
واقعا تو خانواده ها اصلا فرهنگ سازی راجبه تربیت درست بچه و خیلی چیزای دیگه نشده چون از لاغری ژنتیکی بچهها تا بدخلقی بچه موقع مریضیو و شیطنت روزانه و وووو خیلی چیزای دیگه رو ایراد پای وقت نگذاشتن مادر برای کودک میذارن یا میگن شیرت برا بچه خوب نیست و خیلی چیزای دیگه که آرامش رو از مادر و کودک هر دو میگیرن دخالت دارن واصلا نمیدونم سکوت کنم راجبه حرفاشون یا جواب قاطعانه بدم
اره بابا اینقد زیاد قضاوتم کردن که که فکرشم نمیکنید
از خانواده خودم گرفته تا خانواده شوهر و فکو فامیل دو طرف خیلی قضاوت ناحق کردن انگار ما پشمیم به نظر من سبک زندگی هر کس یه جوره قرار نیست مادرمون هر جور هست ماهم باشیم نه بزرگترین دخالت الان در حال حاظر گیر دادن مسخرشونه که موهای دخترمو ماشین کنم موهای به اون بلندی رو از بس گفتن خستم کردن کوتاه کردم فقط الان گیر دادن به شوهرم که ماشین کن موهاش پر بشه خو خاک بر سر من چطور برخورد کنم باهاتون که بفهمید من مادرشم حق ندارید دخالت کنید حرف زدید باشه شنیدم من تصمیم میگیرم خیلی عصبی ام از دستشون چون موهای من پره میگن واسه ماشین کردنه بله واسه اونه یه دایی احمق داشتم بچه هاش شپش داشتن هنوزم با وجود داماد و نوه وعروس هنوز دارن همشون باباشون موهاشو زده ماهم همسایه بودیم تو بچگی موهای منم زده مو پر نمیشه زخیم میشه الان از موهام متنفرم چون زخیمه انگار سیمه بدم میاد دوست دارم موهای دخترم همینجور لختو لطیف بمونه این حقه زیادیه
آدم مرده هم قضاوت میشه چه برسه به زنده.کلا مردم همیشه میخوان حرفی برای گفتن داشته باشن.ولی آدمهای بزرگ درباره ایده ها حرف میزنن وآدمهای کوچک درباره دیگران.ولی آدمای قوی اهمیتی به قضاوتها نمیدن وراهشونو که از درستیش مطمئنن ادامه میدن.البته کارسختی
به من هم خیلی نظر میدن و خیلی منو ناراحت میکنه، مثل یکی دیگه بیار دیگه تنهاست دخترت. دخالت میکنن و این مقصر خودمونیم
حرف مفت زیاده،هرکی یه نظری میده و میره
مهم اینکه به کسی اجازه ندی دخالت در تغذیه بچه و تربیتش بدی
خداروشکر نذاشتم هرکی هم ناراحت میشه،بزار ناراحت شه،یه لیوان آب بخوره
لطفا درخواست دوستی بدین👍👍👍👍🦋
قضاوت خیلی شدم وهیچی نگفتم بچه اولمو سقط کردم و همه دخالت میکردن و ی چیزی میگفتن
وقتی یکی از شوهرش قضاوت بشه دیگ چ توقعی ازمادرشوهر و فک وفامیل هاش داره ..وقتی بچه ژنیتیکی لاغره مث مامانش خوب دلیل اینه بهش هیچی نمیدیم
خیلی زیاد خیلی و از همه اونایی که قضاوتم کردن نمیگذرم
سلام کسی گروه تو ایتا و تلگرام نداره منو هم عضوم کنه
هچکس اندازه ی مادر شوهر آدمو قضاوت نمیکنه ک اوایل خیلی ناراحت میشدم ولی بعدش حرفاش و نظراتش به عنمم نبود
این ماماتشخیص جنسیت میده انلاین کارشون خوبه
واتساپ 09055484640
روبیکا nini_bardari99
اینستا nini_bardari99
ایتا nini_bardari99
خیلیزیادداغونم
همین دیشب همسرم بهم گفت اگه مالی بودی تاحالا بچه رو غذاخور کرده بودی، با اینکه من هرچه تلاش کردم نشده ، چون بچه دهنش رو میبنده روش رو برمیگردونه ، خیلی ناراحتم که چنین حرفی بهم زد😢
نه خداروشکر
خدا رو شکر تا علان مورد قضاوت قرار نگرفتم 🤪😂
من اره خیلی قضاوت شدم خیلی اذیت شدم بخاطر شیرخشک بچم و همه چیز کاش بفهمیم هیچ کس هیچ کس اندازه ی مادر بچشو دوست نداره و دخالت نکنیم و دل ی مادر رو نشکونیم
تاپیک مثبت بذارین خدایی ، یه کارایی میکنی ها گهواره! اینجوری همه انرژی منفی میشن
فکر کن یه جاری دیگه همزمان باتو حامله باشه دو هفته بینتون فاصله
همش در حال مقایسه شدن با اونم
همسسسشسسسسششششششششششش
سلام منی که دکتر شیر خودمو قطع کرد گفت نده برای بچت ضرر داره.....منم شیر خشک دادم..ولی هر روز خداقضاوت میشدم که چرا شیر نمیدی بابا دکتر گفته کو گوش شنوا اخه چه مادری دلش میاد شیرو قط کن مگه مریضم اخه چرا حالی نمیشید🥹🥹🥹
خانوما یه مشورت بگید چجوری به بقیه بااحترام بگیم که ناراحتم نشن آقا بچه رو نبوسن؟
به مادر شوهرم چه جوابی بدم که دقیقه به دقیقه نگه شیرت چربی نداره شیرت ابه شیرت پوکه شیرت قوت نداذه
هی میان میگن شیرت ابه شیرت چربی نداره برا بچه اولم اینجوری میگفتن خیلی حرصم میگرفت برا دومی هم میگن مادر شوهرم عادتشه به همه میگه به من بگه خیلی زورم میاد چی بگم بهش که هی دم دقیقه نگه شیرت قوت نداره
در مورد. مادری کردنم. به هیچ عنوان. تا حالا قضاوت نشدم. چون همیشه توی لفافه حرفمو میزنم که کسی به خودش اجازه اظهار نظر نده فقط درمورد شیر خوردن پسر من هم شیر خودمو میخوره هم شبر خشک. خب سیر نمیشه میدم بهش. یکی دونفر گفتن وااای شیر خشک تا به خپدشون بجنبن. ادامه بدن اظهار نظر کنن خیلی صریح و راحت جواب دادم که تصمیم من برای پسرم اینه و خداروشکر مشکلیم نیست دیگه اموم شد رفت. 😅
زیااااااااااااد
قضاوت که چه عرض کنم متهمم شدم
به بچه شیر نمیدی بچه رو زود میخابونی ما نبینیم و و و ......
قضاوت همیشه بوده و هست،تو بچه داری هم تا دلتون بخواد،از شیردهی گرفته تا بعد غذا دهی،چرا بچه لاغره چرا فقط قد میکشه و تپل نمیشه،بلد نیسی شیر بدی،بلد نیسی غذا بدی جون بگیره،اما راه حل من جالب بود برا بچه اولم خیلی خودم رو عذاب میدادم و به حرفای غیرمنطقیشون گوش میدادم اما برا بچه دوم یه گوشم رو در کردم و یه گوشم رو دروازه،والا بچه ها هم رشدشون مثه هم دیگه بود و من سر دومی فهمیدم اصلا نباید به حرف اطرافیان توجه کنم و خودم رو برا لاغر بودن بچم مقصر بدونم
تا دلت بخواد
تقریبا همه روز
من زمانی ک بچم بدنیا اومد شیرم کم بود مجبور شدم شیرخشک بدم بهش ..ولی همه جوری رفتار کردن که انگار دارم ظلم میکنم در حق بچم ..میشه به بچم گشنگی بدم خب؟ به چه قیمتی؟ میگفتن باید بزور هم شده شیر خودتو بدی وقتی کمه خودمو بکشم؟ از مادرم گرفته تا شوهرم و همه این زخم زبون رو بهم زدن ..الانم مادرشوهرم گیر داده بچه یه سالمو از پوشک بگیرم ...منم گفتم نیازی نیست شما کاری کنی وقتش بشه خودم انجام میدم
سلام همش میگفتن شیر نداری...شیرت قوه نداره...شیرت خوب نیست...اخه اول زایمان شیرکمه...کاش میفهمیدن و درک میکردن...
ن اصلا
زایمان کردم و با چالش شیر دادن مواجه بودم سینه هام سفت شده بودن و تب شیر گرفتم همش میدوخت از طرفی هم نوک نداشتن و بچه ام نمیتونست بخوره ک مادربزرگم اومد گفت بلد نیستی و خدا ب چ آدمایی بچه میده و و و و و و ....
فقط نشستم گریه کردم
الان من دومی رو باردارم و عمه ام ازدواج کرده و هنوز نتیجه ای نگرفته
زیااااد
مامانا کامنتامو ببینید متوجه میشید حاج اقا چیکارس بخدا زیاد وقت نمیکنم بیام همتونو جواب بدم فقط میتونم بگم خیلی آدم خداشناسیه. 09375890790 اینم تماسشه
من ازخودم شروع میکنم . بله قضاوت کردم.اماهمون لحظه پیش خودم گفتم اگ من شرایط اونوداشتم چی؟واسه همین سعی کردم تو تنهایی به خودش بگم و با لحنی که مطمئن بشه فقط ی نظر دادم و اگه رد کرد تاییدش کنم . یه جاهایی هم فقط سکوت کردم اما توذهنم زیاد قضاوت کردم دیگرانو ...
سلام ، بنظرم کسی تو دنیا نیست که قضاوت نشده باشه ... گاهی افراد واقعا از روی دلسوزی حرف میزنم اما اون دسته آدمایی که عمدا حرفایی میزنن که طرفشون رو ناراحت کنن هیچ وقت خدا نمیبخشد پس نگران نباشید 😊
مراقب باشیم خودمونم ناخواسته حتی یک نفر رو قضاوت نکنیم.
درخواست دوستی بدین
اوہ تادلتون بخواد ھنوزم دارن قضاوتمون میکنن و ھمچنان ادامہ خواھد داشت ،،،،،،
بله تا دلتون بخواد مخصوصا از طرف خانواده خودم
بله تا دلتون بخواد از روز اول قضاوت شدم که بچه ام سینم نمیگرفت و شیر نداشتم.از جمله همسرم همه بهم گفتن خودت نمیخوای شیر بدی و الا تلاش میکردی.مگر میشه کسی نخواد به بچه اش شیر بده و ازش کم بزاره؟دیگه بماند هر لحظه از لباس و پوشک و همهچیز بچه ایراد میگیرن طوری که کلا مادری و هر کاری که که میکنی زیر سوال بره.با خودم میگم کاش شماهم هرشب تا صبح مادر باشید روز هم کلا زن زندگی باشید تا بدونید چقدر سخته آدم خودش و بچه اش و زندگی اش رو بتونه نگه داره.کاش به جای قضاوت و نصیحت الکی کمکمون کنن
زیاد ولی مهم نیست فقط بخندین تا دق کنن
خیلی ولی اصلا برام مهم نبود
هرکاری کنی گوه خورا همیشه در صحنه هستن میسپارمشون به خدا که خیلی دلمو شکوندن عوضیا
آره هزار بار قضاوت شدم چرا جوراب بچت کفش کثیفه چرا غذاش دیرینه چرا تو مادر ایجوری هسی در صورتی ک هر کار از دستم بر میومده از صبح تا شب کردم اولا ک مادر شده بودم تجربه کافی نداشتم خیلی دلم میگرفت از نظر سنی ی زن ۱۴ بودم با افکار بچه گونه و حرفهای خواهر شوهر و مادرشوهر و بقیه انقد گریه میکردم دلم میشکست میگفتم خدایا من از خستگی ک از صبح همش درگیر بچه بودم دیگه جون ندادم این حرفا رو چکار کنم دیگه ولی شوهرم درکش بالا بود و بهشون میگفت ولی اونا ول کن نبودن
ولی الان یاد گرفتم ک توجه نکنن و خودمو درگیر حرفای الکی نکنم کلی بازم با حرفاشون دل آدم میگیره ب نظر من هر کی ایم تاپیک میخونه تو رو خدا ی مادر قضاوت نکنه چون یا مادر میشید یا دیگه اگر مادر هستید میدونید کار خونه وبچه داری چقد سخته پس نمک رو زدم مادرا نشید حتی اگر خواهرشوهرهستید ولی اینو یادتون باشه ک خودتونم ی روز مادر بودن تجربه میکنید
خیلی بدترینش درمورد خوابم بود
دختر من کولیک داشت سه ماه یه سره شب تا صبح گریه می کرد چند وقت بعد که کولیکش خوب شد خوابش خوب شد شبا تقریبا میخوابید یه بنده خدایی بهم گفت تا لنگ ظهر میخوابی زندگیت مونده منم عصبی میشدم اون موقعایی که من تنها بودم شبها تنها بیدار بودم هیچ کس کمکم نکرد ولی وقتی یکم خواب بچم خوب شد تا ساعت ۹ یا ۱۰ صبح میخوابیدم به بعضیا فشار وارد شد😔😔😔
کاش همدیگه رو بیشتر درک کنیم اون وقته که دیگه نمیخوایم با زبونمون همدیگه رو نیش بزنیم
تازه بعد زایمانمم انققققد نظر میداد من اصلا انگار نه انکار با من حرف میزنه🤣🤣🤣کار خودمو کردم
در این حد ک میگفت پوشک چیز بیخودیه همتون اشتباه میکنید پارچه نخی بزار😁😁😁😁
بعنی اینو ب هرکی گفتممممم تررررررررررکید از خنده
فک نکن پیره هااااا
اونقدم پیر نیست
خیلی محترمانه جوابشو دادم ولی با اخم و داد🤣🤣🤣🤣
اونم زبونش بند اومده بود فکرشو نمیکرد من بعد اینهمه وقت بخوام جواب بدم شروع کرد حرف زدن و داد
اون داد
من داد
ولی ب جایی رسید ک خیللللی رک بهش گفتم دهنتو ببند🤣🤣🤣🤣🤣
انقد خوب بود ک نگو
جواب ادم نمک نشناسی ک سالها حق شوهرمنو خوردن فقط همینه
اخه شعور احترام نداره
وقتی یکی مثبه مو های سفیدش احترام میزاره ولی طرف نمیفهمه
پس انتظار بیجایی داره
بخدا من خیللللی کارها براشون کردم ولی منو و جاریم توی نظرش یکی هستبم
منم ....کردم بهش
دیگ خودمو گرفتم و خیلی ینگین جواب دادم
اونهم نودشو جمع و جور مرد
تا دلت بخواد😄😄هیچی چیکار میشه کرد😅🤨
من حامله ام بچه اولمه مادر شوهرم هی میگه اینو نخور فلان نکن از بس حسود یبار داشتم پیتزا میخوردم میگف اینقدر سس نریز نخور بچه بدبخت شلید یکی نبود بهش بگه بتوچه تو چرا میسوزی بیچاره خیلی چیزارو میگه نخور بااینکه بچه من دختره اون جاریم بچه اش پسر همش به اون توجه دارن دلم ازشون شکسته خیلی😔همش به من تیکه میندازه
انقدر روی آدم فشار که هیچی نمیتونه بگه بیشتر از تو آدم داغون میشه
باردار بودم و حتی بعد زایمان اون کسایی که حتی باردارم نشده بودن وقتی روزای اول استراحت میکردم میگفتن مگه چیکا کردی حالا پاشو خودت لوس نکن یا ویار داشتم میگفتن یه تهوع ساده است مگه چی
کلا قضاوت کردن مادر که خودش توی سختی نگه داری از بچه است واقعا ظلم
بله واسه اینک سه زارین شدم و نتونستم بچمو شیربدم بخاطرافسردگیم گفتن تومادرنیستی😔
مادر شوهر من اوایل که پسرم دنیا اومده بود فشار آورده بود باید شربت خواب آور بدید بهش که بخوابه، میگفت من صبح یر میدادم به بچه هام و یه قاشق شربت خواب آور میخوابید تا اینکه غذای ظهر و میخوردیم و کارامو میکردم بعد بیدار میشدن و باز شیر میدادم بهش و باز شربت خواب آور و باز همین چرخه😐
بچه یک ماهه هااااا
بعد یکی از بچه هاش رو از وقتی که یک هفته بوده بهش فرنی و سرلاک و غذا داده🤕
بله بابت اینکه یه دختر خوشگل و سالم و با ادب دارم و میدونم که قراره بخاطر این دختر دومم کلی حرف بشنوم بیشتر از نزدیکان خودم
همیشه دوست داشتم دخترم خواهر داشته باشه اما حالا که توی شرایطش قرار گرفتم نمیدونم در جواب سرکوفت هاشون چه جوابی بدم🥲💔
سلام خانوما پافر زنونه آوردم واسه فروش خودم زابل هستم
دستم تنگ بود اینارو آوردم یه سودی برام بمونه.شوهرم بیکاره.بچم شیرخشکی و خودمم الان بارداری و سه هفته دیگه زایمان میکنم و وزن بچم کمه دکتر گفته پودر بخورم هردورروزی یه پودر برا خودم میگیرم یه شیرخشکم واسه پسرم بخدا.سه هفته دیگه هم زایمانمه پول لازمم شدیداً اصلا خرید نکردم یکم خرید دارم و مجبورم پافراموزیر قیمت خریدم بدمشون.لطفا کسی خواست بهم بگه خیلی ممنون میشم از لحاظ جنس خیالتون راحت باشه ناراظی بودین دوباره برام بفرسینش.
اینجا نمیشه عکس بزارم کسی خواست ب شمارم ایتا یا روبیکا پیام بده براش عکس بفرستم.و بیعانه 30تا50بزنین و بقیه پولو وقتی براتون کد مرسوله اداره پستو فرستادم باقی پولو بزنین ک بتونین اعتماد کنین.
قد پافر 85.جنس سیلیکونی.کارتهرانه.رنگ بندی هم داره.
09054463256اینم شمارمه لطفا کسی خواست پیام بده بخدا چون بجور پول لازم دارم زیر قیمت خریدم میدم جنس سلیکونی و برین قیمت بگیرین کمتر از600و700نیست بخدا.
من450تومن میدم
با این سوال همه چیز تو سرم دوباره تکرار شد نمیدونم از کدومش براتون بگم. .فقط میتونم بهشون فحش بدم خاک توسرهای لعنتی واسه ادم درگیری فکری ایجاد میکنن انگار خودشون نزاییدن این روند رو طی کنن مال اونا لک لک اورده
بله
مادر همسرم فکر میکنه بچم گرسنه هست
من بهش نمیرسم
و با یه سری رفتارها ناراحتم میکنه
بله دقیقا من ده سال پیش بچه اوردم حالا به هردیللی پسرم سینمو نگرفت یا خواب بود یا من سرسینه نداشتم بعد خواهرشوهر بزرگم هی سرکوپ میکرد که روز زایمان کردی خوابیدی بچه رو سینه ندادی که شیر خشکی شد یا بچه اول سقط شد هی گفتن از بس پسر پسر کردین بچه سقط شد بچه راه میره یه چیزی میگفتن کلا درگیر بودن با من خیلی این کار بدیه من خودم اصلا نمیکنم هم چنین کاری رو
اره بخاطر شیرخشک مدام
سلام به همه دختر من 23روزشه کم خواب شده و زیاد زور میزنه دلیلش راهنماییم کنید
بلههههه
ولی همون اولبعد زایمان یجوووری ننه شوهرم نشوندم سرجاش ک جررررات نداره حرف بزنه
بنظرم یکی از بهترین کارهای زندگیمو کردم🤣🤣🤣🤣🤣
انقققد حاااااالداد و دلم خنک شد ک نگوووو
سالها بود این ارامش رو تحربه نکرده بودم🤣🤣🤣🤣🤣
اره میگن از خواب بلند نمیشی ب بچه شیر میدی
واقعا مگه ممکنه ادم به خاطر بچه از خوابش نزنه
بعد یا مدت نمی بیننش بغل می گیرن میگن وای سبک شده درحالی ک وزنش عالیه از هیچکدون ناراحت نمی شم چون یه چرتی واسه خودشون میگن توصیه ام ب همه مادرا هم همینن
من دوتا بچه دارم یک دختر ویک پسر.. بچه سوم باردار هستم ومتاسفانه مورد قضاوت وسرکوب دیگران حتی خانواده خودم هستم به طوری که میگفتن تواحمقی وباید بچه رو سقط کنی.. مث زنای قدیم 3تا بچه!!! کجا رات میدن.. خیلی دوران سختی به من میگذره ولی من شاکر خدایی هستم که در من لیاقت مادر شدن را دید ونعمت فرزند سوم به من داد🙏❤
تو ایران هرچی باشی قضاوت میشی
نمیدونم دقیقا
ولی فک کنم از این ک به مهرسام شیر خشک دادم مورد قضاوت قرار گرفتم
چون همه فک میکنن وقتی ب بچه شیر مادر نمیدی بهش ظلم میکنی
در حالی ک هیچکس (تاکید میکنم هیچکس) ب اندازه مادر بچه رو دوست نداره و دلسوزش نیست
فقط قضاوت کردن و حرف الکی ه
همین چند دقیقه پیش اعصابم خورد شد ب همسرم میگه سامیار شام نخورده برداشته گندمک میخوره سر من داد میزنه تو بلد نیستی ب بچت غذا بدی همش همین مشکل و داریم میگه چرا بچه روز ب روز لاغرترمیشه توبلد نیستی غذا بدی بهش اعصابمو خورد میکنه من هرکاری میکنم این بوه غذا نمیخوره فوقش یکی دو قاشق خستم کرده
کاش که فقط قضاوت بود بعضیها کمر بستند ببینند زندگی فلانی چجوریه خودش بچه اش شوهرش چ میکنند یا نمی کنند.با افکار مسمومشون داستان بسازند .یکی نیست بهشون بگه چکار داری بچه چندومشه چند سال تفاوت دارند. وووووو...تازه اینا مدل خیر خوا هست .وای بحال آدمای بد خواه حسود .که کلا باید از زندگیمون فاکتور بگیریمشون
هیچ نگو و نپرس ما بچه رو ب دنیا آوردیم دیگه مردم تصمیم میگیرن ک چیکار باید انجام بدی
من واسه مشکل کمرم پرستار دارم نصف روز رو برای دخترم حتی اگه کمرم مشکل نداشت حتما کمک میاوردم برا خودم این چیزی بود که منطق همسرمم همیشه بود. واسه این قضیه و مشکل کمرم خیلیا قضاوت کردن و میکنن و لفظ طفلک لیان گناه داره رو بکار میبرن که قلبم درد میاد اصصصصلا دوس ندارم کسی دلش واس بچم بسوزه چون جسمی شاید نتونم تنها نگهش دارم ولی همه چیش باخودمه به اندازه کافی عذاب وجدان دارم دیگه زر زرای بقیه رو نمیتونم تحمل کنم.. چه اشکالی داره پرستار کمکی داشته باشه بچه؟
قضاوت؟! اره بابا تا دلت بخواد 😂
بله منم این داستان رو داشتم و بنظرم وقتی یکی برای اولین بار مادر یا پدر میشه ادمهای اطرافش خیلی نوع برخوردشون مهمه 👌🏻
چرا نمیخواید به این درک برسید که تجربه جدیده و باید اجازه بدید ماهم بعنوان پدر و مادری که تازه این حس رو داریم تجربه میکنیم باید اشتباه و خطا کنیم تا یکم جا بیوفتیم 🙂
نصیحت و حرفای تکراری ادم و بیشتر ازتون دور میکنه فقط همین😉✋🏻
مادر شوهرم منو با دوران بچه داری خودش مقایسه میکنه کلا آدم شلی بوده و بچه داریش صفر ، من احترامشون رو دارم ولی به هیچ کس اجازه دخالت نمیدم براش خیلی سنگینه این موضوع و قشنگ معلومه داره به نوه خودش و من حسادت میکنه، من دو هفته اول هم شیر خودم رو میدادم هم شیر خشک خیلی کم اندازه ۳۰تا ، اخبار اعلام کرد که با کارت ملی شیرخشک میدن سرخود بدون اینکه با من مشورت کنه یک کارتن شیر خشک خرید درصورتی که پسرم بیشتر ۹۸درصد شیر خودم رو میخوره منم ندادم بهش شیرخشکارم نگرفتم الان حرصش گرفته که چرا شیر خودم رو میدم اصلا عجیب غریبه رفتاراش 😑
آی بدم میاد از قضاوت و نظر بیخود دیگران احمقانس ی مادرو قضاوت کنی تاوقتی تو شرایطش نیسی
برنامه گهواره عالیه من دوسش دارم
سلام مامانیا،من دختر۱۷ماهه دارم وساکن کرجم،یه مقدارازلباسای دخترمو که دیگه نمیموشونم جمع کردم،البته جسارت وبی ادبی نباشه یه وقت،اگه کسی میخوادبهم بگه
منم زیاد قضاوت شدم ولی کو گوش شنوا هر چی میخوان بگن مهم نیست اگه من مادرشم خودم میدونم چی صلاح و مصلحت بچمه حالا اونا هی بگن مهم نیست
عرشیافقط ازیک سینه شیرمیخوره سینه سمت راست میتونم کمک غذایی بهش بدم نه روزاسهال چی بهش بدم خوب بشه
بله
بیمارن دیگه اگر قضاوت نکن که چش می خورن
مادر و خاله ی خودم گاهی جوری باهام برخورد میکنن انگار من زن بابای بچه هامم و حتی گریه ها کردم از حرفاشون خیلی دلم شکسته،خب قبول دارم گاهی عصبی شدم برخوردی داشتم با بچه هام ولی کدوم آدمیه که اصلا بچشو دعوا نکنه یا منع نکنه از کاری
بچه رو همینطوری ول کنی هرکاری میخواد بکنه که یاد نمیگیره چی خوبه چی بد
شما بگین من مادر بدیم یعنی؟
اره زیاد گوه میخورن خصوصا برادر همسرم و مادرش خواعرش...بچه دوممه هنوزم نصحیت هنوزموراجی بیخود
دقیقا از همون اول بارداری قضاوت شدم تا همین الان
اخ اخ
امان از قضاوت ها
اما یاد گرفتم بیخیال بشم
همه دایه ی دلسوز تر از مادر شده بودن.
قشنگای من 🌈😍
عکس آتلیه ای درست میکنم با هر تمی که بخواین🔰🔰🔰
🟣 ماهگرد
🟣 نوزادی
🟣 تولد
🟣 دندونی
🟣 خانوادگی
🟣 محرمی و ...
🟢 شماره برای پیام در
🌈روبیکا🌈 تلگرام🌈ایتا🌈 واتساپ:
09395267869
✅🟣روبیکا کانال دارم نمونه کارام اونجاست
✅💜فایل باکیفیت قابل چاپ
🟢💜 ادیت عکس فقط و فقط ۲۵ تومن😍😍😍
🟢💜نگران نباشید چون تا کسب رضایت نهایی کار دوباره ادیت میشه ♾
آره اولین روز بیمارستان بودم چون شب قبلش چیزی نخورده بودم به خاطر زایمان روز شیر نداشتم به بچه ام بدم مادر شوهرم هم شاهد این ماجرا بود بعد ها که رفتم خونه شون بچه ام گریه میکرد میگفت تو شیر نداری سیر نمیشه برای همین گریه میکنه هی این حرفو میزد که من ناراحت میشدم در حالی که من شیر داشتم ولی بچه کم کم شیر میخورد
بقیه نظر میدن ولی اصلا برام مهم نیست در جواب حرفاشون یه لبخند میزنم و اعصاب خودمو بهم نمیریزم
آره خیلی. بیشتر مواقع بی اهمیت بودم و بارفتارم به طرف مقابل این حسو دادم که به تو ربطی نداره 😅 ولی یکی دومورد که طرفم دوستم بوده خواستم خودمو توجیه کنم و الان خیلی پشیمونم که چرا به اونم همون جوابو ندادم... بنظرم هیچکس حق دخالت و اظهارنظر و قضاوت کردن نداره ولی متاسفانه بخش عمده مردم خاله زنکن
سلام مامانای خوشگل بچه ها تا چه زمانی از دست پاهشون میترسن لطفان راهنمایی کنید
خانمای خوشگلم گروه زدیم تو روبیکا
من خیلی 😔😔😔😔😔
درخواست دوستی بدین
شدم ولی سعی میکنم اثری روم نداشته باشه
هممون مورد قضاوتم و صد البته خودمونم شاید بعضی جاها بقیه رو قضاوت کرده باشیم. من سر بچه اولم زود باردار شدم پدر و مادرم بجای خوشحالی اومدن بهم گفتن حالا همسرتو کامل شناختی که انقدر زودم بچه دار شدی ! الان سر دومی که باردار هستم بقیه میگن ۹ سال اختلاف سنی بین بچه ها زیاد نیست ! بنظرم زندگی همینه فقط باید یاد بگیریم نشون بدیم که گوش میدیم ولی در اصل توجه نکنیم
هووو تا دلتون بخاد من بچم تا شش و هفت صبح بیداره صبحا میخابه دیه منم کنارش قشنککک بیحال میشم یهو بیدار میشم تا ظهره همینجور میگن تنبل هستش چه معنی ابتقدر بخابه دوساعت بستشه بخابه و باید به کاراش برسه واقعا قاطی کردم به کارایی بچه داری و خونه داری نمیفهمم چکنم 🥺😭
بله ولی چی میشه کرد باید تحمل کنیم
کیا پرداخت انجام دادن راضی بودن واقعا راسته یا اینم فیکه
روانی کردنبادخالتاشون..باانکه اصناجازه دخالت نمیدم بازم نظریه میدن ولی گوش نمیدم رواعصابن
اوه تا دلتون بخواد دختر من ازهمون اول گرمایی بود
من لباس تن دخترم زیاد نمیکردم بدش میومد هی میگفتن سرما میخوره بخ کرد فلان باز اهمیت ندادم تا چند روز پیش من تن دخترم یه لباس استین بلند کردم دوباره هی میگفتن یخ میکنه فلان برای تو خونه
بد من شیر اصلا نداشتم هی میگفتن شیر بده میگفتم ندارم میگفتن الکی میگی یه روز اخر گفتم پلم میخواد شبر خشک بدم به همه باید جواب پس بدم هنوز ک هنوزه بازم میگن رومخن
بله زیاد
خیلی زیاد گفتنش فقط اعصابم رو خراب میکنه
فراوان
اینقدر زیاده که حسش نیست تایپ کنم🥴
همشون عجوزه های پیرن بخدا🤣
این دخالتهای بی مورد دیگران اعصاب آدمو خورد میکنه بخدا درمورد هرچی نظرمیدن درمورد بچه ات زندگی زناشوییت همه چی دیگه خلاصه والا جوابشونو قاطعانه هم میدم بازم ادامه میدن به کارشون من موندم بخدا🤦♀️
وای ازدست دخالت های بی مورد....من بااینکه سنم کم بودولی جوری رودستی زدم ب همشون درهمه کارها...هیچ کدوم نظرنمیدن ونمی تونن دخالت کنندشوهرمم هم همیشه بهم افتخارمیکنه
سلام به همه یادم نمیاد چند وقته نیومدم تو گهواره
بگذریم من به یمن تولد دخترم خیلی خوب اطرافیانمو شناختم حتی خانواده درجه یکم رو من میخواستم طبیعی زایمان کنم وخوب یکم کم میخوردم که وزنش زیاد نباشه نتونم طبیعی زایمان کنم ولی بااین وجود ۳۷۵۰ وزنش بود وخیلی خوشکل بود باچشمای رنگیش مثل یه عروسک بود ولی این باعث شد حسادت خیلی ها رو به عینه ببینم شیرم کم بود ودائم با حرفاشون داغونم میکردن منی که حتی شیشه هم واسش نخریده بودم چون میخواستم فقط شیر خودمو بخوره اینقدر با بی ملاحظگی آزارم دادن که افسردگی گرفتم وهنوزم درگیرشم
من کلا به هیچکسی حتی خانواده خودم زیاد توضیح نمیدم. اونام اجازه نمیدن به خودشون دخالت کنن. باید برای خودتون حریم داشته باشید و با همسرتون هماهنگ باشید. فقط
آره واقعا میدونم اشتباه خودم بود اما فک میکردم اگ من باهاشون خوب باشم اونام باهام خوب هستن اما اونا از خوب بودنم استفاده کردن و بعد اینکه اینقد بابچه داریم و بچم گیر میدادن بهم واقعا دیگه صبرم و تحملم تموم شد چیزی میگفتن جوابشونو میدادم آخر میگفتن خانوادت پرت کردن ک اینجوری جوابمونومیدی.تاچیزی میشد با خانوادم ربطش میدادن یاب خواهرم .اونم بیچاره من غرب کشورم اون شمال کشور زنگم ک میزدم چیزی میگفتم یامیگفتم اینجوری شده هیچی نمی گفت کلا از این اخلاقا نداره ابجیم ک بخواد غیبت کسی و بکنه یا بخواد منو پر کنه دیگه خلاصه هرچی میشد میگفتن خواهرت پرت کرده.چون خودشون خواهرشوهرام اینجوری بودن همش غیبت اینو و اونو میکردن و همشون باخانواده شوهراشون قهر بودن و دعوا داشتن فک میکردن منو خواهرمم اینجوری هستیم .واصلا فکرشونمیکردم واقعا همچین آدمایی باشن.باورتون میشه بخدا دوهفته منو از بچم جدا کردن5ماهش بود.یعنی من اون دوهفته خون گریه کردم لب ب ابو غذا نمیزدم و حتی قرص خوردم و یه شب بیمارستان بستری بودم همش میخواستم برم شکایت کنم ازشون خانوادم جلومو میگرفتن و نمیزاشتن
آره بخدا.بااینکه من ازهمه چی بچه داری میدونم سنم کمه اما هرکی میدید چجور بچه رو نگه میدارم بهش میرسیدم خیلی ازم تعریف میکردن حتی مادرشوهر ابجیم وقتی ابجیم زایمان کرد منم اونجا بودم و من نگهش میداشتم گه گاهی ابجیم وارد نبود بااینکه 7سال ازم بزرگ تر بود چیزی نمیدونست مادرشوهرش میگفت نگاه از تو کوچیک تره ولی ازمن بیشتر میدونه ک چیکار کنه.چون مامانم دوقلو داشت من همش نگهشون میداشتم و مامانم مریض بود نمیتونست کاری کنه.دیگه واسه خودم وارد شدم.اونوقت اونا میومدن ب من میگفتن چیکار کنم چیکار نکنم
آخه اگ کسی ندونه هم بچه خودشه اختیارشو داره هرکاری بکنه اولش اشتباه میکنه اما بعدش ک یاد میگیره.واقعا خیلی طرز فکرشون مسخره بود و هست
خیلی قضاوت شدم 🥺ولی سپردم به اون بالاسرم و هیچی نگفتم
جرأت نداره کسی دخالت کنه توی زندگیم، اشتباه شما اینه که از اول با خانواده همسرتون قاطی میشید و راحت برخورد میکنید باید صمیمی نباشیم
آره همیشه .از وقتی ک حامله شدم تا الان ک پسرم 1سالو3ماهشه.خانواده شوهرم همش میگن نمیتونه بچه رو نگه دارو چیکاره و فلانه.از نظر اونا من بابچم دشمنم و اصلا بفکرش نیستم و تازه ک بدنیا اومده بود بچه رو شربت خواب میدادن ک بخوابه ک چرا گریه میکنه آخه کی بچه ای ک یه هفتش نشده رو شربت دیفن هیدرامین میده ک بخوابه منم ک چیزی میگفتم میگفتن تو یادنداری بچه نگه داری و بچه خودمونه هرکاری بخوایم میکنیم.یامیگرفتن بچه رو شیرخشک میدادن همش که شیرت کمه و فلان بچه گشنشه خب من مادرشم یعنی من نمیدونم بچم باشیرم سیر نمیشه اگ نشه ک خودم میدم و یه وقتایی ک میدیدم واقعا شیرم کمه بهش شیرخشک میدادم اما اونا همش بهش میدادن و آخرم تا40روز شیرخودمو خورد و بعدش شیرخشک خورد منم شیرم خشک شد.الان هی از راه میرسن هم شوهرم هم اونا میگن تو بچه رو شیرخشکی کردی و این حرفا.
از نظر اونا من بابچه خودم دشمنم و بفکرش نیستم و اونا فقط بفکرشن.اونی ک 9ماه توشکمش نگه داشته اونی ک دوشب بیمارستان درد زایمان کشیده اونی ک شب تاصب باهاش بیداربوده من بودم آخه کی ازمن بیشتر بفکرشه آخرم تا از راه میرسن یاچیزی میشه شوهرم و خانوادش میگن بچه خودمون ب توچه.ای کاش یکم فک میکردن و بعد حرف میزدن
بله متاسفانه
مهم نیست دیگران چی میگن
مهم اینه که من تلاشم برا بچم میکنم دیگران فقط بلدن حرف بزنن
تا دلت بخواد چند شب پیش به معنای واقعی داشتم دیونه میشدم از شدت عصبانیت ناراحتی
سلام اره برا من پیش اومده من هفت ماه و نیمه باردار بودم ک رفتم سونو گفتند بچه دوماهه تو شکمت مرده ولی من هیییچ علایمی نداشتم هیچی بعد مجبور شدم برم سقط کنم همه میگفتن بچش حتما مشکلی داشته ک مرده و گرن مگه میشه الکی بمیره حتما عقب مونده بوده و از این حرفا دلمو اتیش می دادن با حرفاشون در صورتی ک من دوماه پیشش تصادف کرده بودم ولی بچه ک مرده متوجه نشده بودم و چون بچه تو اب بوده اینطرف اون طرف می رفته من فک می کردم تکون می خوره خلاصه ک درد مردن بچم یه طرف حرفای مزخرف مردم یه طرف
اره خيلي زياد وقتي به دنيا اومد همش ميگفتن كوچيكه ريزه يني بزرگ ميشه دماغش بزرگه شير خودتو ندادي راحتي ميتوني هرجا بري و كلي حرف بيخود تو شرايطي كه يه زن زايمان كرده و حالش از خودش و خستگي و درد خرابه جالب اينه همه اين حرفارو كسايي ميزدن كه خودشون مادر بودن
من دخترم ۳ کیلو بود بدنیا اومد سزارین اورژانسی شدم بخاطر این ک تنفسش جاریم میگفت چون ضعیف بوده نتونسته طبیعی بدنیا بیاد خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم کاش بعضیا یکم فکر میکردن بعد حرف میزدن
سلام میگم خرما خوبه میخوریم من از وقتی حامله شودم نخوردم میگنن بچه رو پایین میاره تازه دوتا خرما خوردم الان خیلی ترسیدم 😑
چون تو شهر غریب زایمان کردم و مامانم بیماری زنان داره مشغول شیمی درمانی بود نتوست واسه زایمانمبیاد، منمخودم نوه ی اول خانواده هستم از دوطرف ولی متاسفانه اصلا نوزاد و بزرگ کردنشو ندیده بودم وخودمبارداری خیلللللی سختی داشتم و تنها بودم، بعد از زایمان خونه ی مادرشوهرم بودم خیلی اذیت شدم همشمیگفتنشیر نداری وقتی شیر میپرید گلو دخترم خیلی حول میشدم مادرشوهرم میگفتوااااای دیونه میکنی بچرو اصلا رفتاراشون جوری بود از دخترم بدم اومده بود😢
حتی بچه رو از کنارم بر میدارن بعد اینکه شیر میدم میبرنش میگن خوابت میبره لهش میکنی 😔
اره خیلی
منم افسردگی گرفتم تمام
سلام مامانا تهران واس زایمان کدوم بیمارستان خوبه با کدوم دکتر هم دولتی هم خصوصی
خیلی زیاد،از وقتی اومده من دشمن این بچه ام و بقیه مادر خوب...مدام اینو بکن و اینو نکن....اینو بده اونو نده...مقایسه....سرش چرا تخته باید به پهلو....پاهاش تپله یا نه...موقع ناف لباسش بالا میزدن ببینن چطوری افتاده....دهنمو سرویس کردن🥺
فقط باید ب یه ورت بگیری تماممممممم
هی روزگار هی هی هی
مامانا تاپیکامو بخونید شماره حاج اقا رو گذاشتم امیدوارم مثل من گره از کارتون باز کنه
اینم شمارش ۰۹۳۷۵۸۹۰۷۹۰
یه چیزی بگم من بچه داریم خیلی خوبه همش خدایی مادر شوهرم بچه داری منو میزد تو چشم خواهر شوهرم بچه هاش لاغرن البته خوراکشون ماشالا خوبه ها ولی دخمل من تپل مپل خوشمزه☺
طوری رفتار میکنم که به خودشون اجازه ندن
خیلی زیاد کلا قبلا کسی به کار زندگیم کار نداشت الان همه کار دارن و نظر میدن حتی آدم های تو خیابون 😶😶😶
فراوان چون همه از مادر انتظار دارن توی هر زمینه ای...
خدا نگهدار همسرت باشه عزیزم
بله..من ۸سال ناباروری داشتم،همه فکر میکردن دنبالش نمیرم..تنها کسی که میدونست مادرم بود...جوری با همسرم زندگی میکردیم دیگران به خودشون اجازه پرسش نمیدادن..محل زندگی همسرم یه جورایی روستاس...چندین بار زن های فضول محله مادر همسرم میگفتن بچه نمیخوای بیاری؟..من لبخند ملیح میزدم و میگفتم:انشالله به وقتش...هر وقت وقتش شد شما هم با خبر میشین حاج خانم
اصلا به هیچ احدی توضیح نمیدادم...از طرفی صفر نا صد درمانم خودم بودم و همسرم و شاید مادرم..به نظرم ما نباید اجازه بدیم دیگران دخالت کنن..دوبار جواب سر بالا بگیرن کافیه
مامانا تاپیکامو بخونید شاید بدردتون خورد شماره حاج اقارو گذاشتم منم دعا کنید
۰۹۳۷۵۸۹۰۷۹۰
بیشترین قضاوتی که تو این دوران شدم به دماغ و پف صورت و بدنم گیر دادن. ب گنده شدن جسمم. با اینکه اصلا براماهمیت نداشت ولی متوجه شدم آدما هیچ درکی از موقعیت بقیه مخصوصا یه خانمباردار ندارن...
بله،یه همکاری داشتم بچهی خیلی شلوغی داشت که دخترمنو که بچه آرومی هست رواذیت میکرد،وقتی به مادرش اعتراض کردم واجازه ندادم دخترم باهاش بازی کنه به جای اینکه به بچهاش تذکر بده منوقضاوت کرد که توبچهات رو محدود میکنی واجازه نمیدی باهربچهای بازی کنه(دیگران رواذیت کنه تاخودش سرگرم بشه)
سلام دوستان من تو 25هفته هستم دست پام سردرد سرگیجه هستم اصلا نمی توانم داروم مصرف می کنم حالا چه کار کنم
درخواست دوستی بدین
خیلی زیاد😅
سیصدبار😒
درخواست دوستی بدین 😍😍😍
خیلی شده 😴😌😌😌😌
تادلت بخواد شدم
بله تا دلت بخواد🤣
تا دلت بخواد ،🥹😂
وای نگم که در حد که من به جنون و خودکشی رسوندن،من یه دختر ۴ ساله بیش فعال دارم که طیف خفیف اتیسم داره و اگر کسی تا حالا بچه بیش فعال دیده متوجه میشه که من چقدر اذیتم ،تنها ،اجازه هر تفریحی و خوش گذرونی ندارم چون بچه غیر قابل کنترل و پر انرژی ....با اینکه این همه رفتار غیر عادیش میبینن میگن تو داری پولت میریزی سطل زباله لازم به دکتری و مداوا نیست بچه بزرگ بشه خودبه خود خوب میشه الان ۴ ساله همین حرفهای تکراری دارم میشنوم واقعا خسته شدم
آره چند وقت پیش با همسرم یه بحث خیلی خیلی جدی داشتیم بخاطر اشتباهش .. انقد به من فشار اومد و اذیت شدم رفتم خونه مامانم و گفتم دیگه نمیخام زندگی کنم باهاش.. مامان بابام درکم کردن ولی مادرشوهر و خواهرشوهرم ازم به عنوان مادر بد اسم بردن حتی بهم تهمت زدن که زیر سم بلند شده.. بعدشم مادرشوهرم گفت بچمون کن بدنیا بیاد بعد طلاقت میدیم.. منم منتظرم این چند وقت بگذره تا زودتر بچه رو بدنیا بیارم و جداشم .. البته میدونم همینجام کلی قضاوت میشم 🫥🫥😶🌫️😶🌫️
تا دلت بخواد ولی اهمیت ندادم
سلام
اتلیه انلاین دارم
اول عکس رو درست میکنم راضی بودی بعد هزینش رو بده 😍😍😍😍
در هر تمی که بخوایید 😍😍
برای سفارش به ایدی روبیکا ی زیر پیام بدین
قیمت ۲۵هزار
@Kazhan_a
بهتره قضاوتو بیخیال شیم
زندگی خودمون مهمتره وچطور بزرگ کردن بچه هامون 😉
من ب خانواده شوهرم خیلی احترام میزارم اونا هم ب من خیلی احترام میزارن مشکلی نداریم بیشتر با هم رفیقیم
مامانا پسرم ۲۳ روزشه دماغش کیپ شده و سرفه و عطسه داره چیکار کنم توروخدا راهنمایی کنید خیلی نگرانم
اره سر زردیش خیلی اذیتم کردن میگفتن تو بچتو میکشی ینی من بچمو دوس ندارم و مادرشوهرم بیشتر هوای بچمو داره دایه های مهربانتر از مادر
خیلی زیاد قضاوت شدم من تمام تلاشم رو برا دخترم کردم و یقینا هیچکسی بیشتر از ی مادر نمیتونه دلسوز بچش باشه .و هرچی میخوان بگن من ک اهمیت نمیدم وب زندگیم ادامه میدم حرف زیاده
من ار موقعی که زایمون کردم تا الان که بچم ۶ماهشه مودد قضاوت مادر شوهر قرار گرفتم که به بچه رسیدگی نمیکنی.سبا بهس سیر نمیدی بچه ضعیفه و ازین حرفا .منم عصبی میشدمو تصمیم گرفتم دیگه نرم خونشون.منو شمر میکرد وخودشو فرشته.ولی دیگه اهمیت نمیدم
خیلی زیاد شدم بیش از حد
ولی باید تحمل کرد
بهم میگفتن نمدونم بچه تو به لالایی عادت میدی .بغلی میشه و .....سر هر چیزی
و من منطقی جوابشون رو میدادم تا قانع بشن🙃
چه سوال غیر حرفه ای، از گهواره انتظار نداشتم الان همه از خونواده شوهر بد میگن و خونواده خودشون حرف نداره نمیدونم این بحث به کجا میرسه
بله من هم قضاوت شدم اصولا ما زنان با مادر خودمون راحت ترهستیم من بیشتر اوقات بچه ام میذارم برای مادرم تا ب خودم رسیدگی کنم ولی مادرشوهرم خیلی گلایه میکنه من واقعا رفت ب اونجا راحت نیستم چون مادرشوهرم ب عروس های زندگی میکنه وهی جاری هام از اول اومدنم بچه رو بغل میکنند تا نظر دادن وقتی خیلی دوستانه ودر کمال احترام میگم بغل نکنید بیش اندازه دشمن جون من و پسرم میشن دوباره یک بچه جارم بغل میکنه انگار عروسک واقعا احساس امنیت نمیکنم و شوهر واقعا از جانبه من ب قضیه نگاه نمی کنه فکر میکنه من از قصد نمیرم واقعا من خیلی میترسم بچه اذیت بشه
والا خانواده شوهر در دخالت کردن در فرزند از ب بارداری تا ب دنیا اومدن ماشالله نقش پر رنگی دارند طوری که صد در صد دیوونه میشی از دستشون آخر بار هم میگن تو الکی حساسی چون بچه اول اون وقت ما ب پسرشون بگیم تو فرداش دم دادگاه هستیم فقط ب نظرم با افراد سمی قطع رابطه کنید یا اگه شوهرتون خیلی مثل شوهر من ننه اش دوست داری کمتر رفت وآمد کنی وقبل رفت وآمد نفس عمیق بکشید و با لبخند بگذرانید
درخواست بدید بهم خب😕😕😕
من که اینقدر خوبم😌😌
من به کسی اجازه ی دخالت نمیدم که بخوام قضاوت بشم.
درخواست دوستی بدید رفقا😃😃😃😃😃😃😃
زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
من بعد از زایمان شوهرم به خاطر درسش که عقب افتاده بود و استرسی که داشت ، بهم بی توجهی کرد ، هیچ علاقه ای بهم نشون نداد ، منی که بعد از زایمان نیاز به توجه داشتم ، مادرشوهرم با زبان تلخش منو سوزوند
و از سیسمونی و من و مادرم کلی ایراد گرفت
من بعد از اینکه کلی نفرینشون کردم 😌 ، به خدا سپردمشون ، ان شاالله خدا خودش کمکم کنه
شش ماهه بچمو با حال خوش بغل نکردم
من که نمیگذرم ازشون
اصلا حرف دیگران برام مهم نیست حرف بزنن از زندگیم حذف میکنم
بگو تو بلدی بیا بده
من زایمان اولم سرچرت پرت افسردگی گرفتم والان دومی رو باردارم و اصلا دیگه برام مهم نیست کسی و حسرت میخورم چرا اون روزا اونجوری گذروندم
سلام خانما خوبين ميگم يه سوالي دارم درد رحم پايين شكم علتش چيه چون ني ني بزرگ ميشه اين درده
سلام خانوما من دیشب احساس آبریزش داشتم بعد رفتم معاینه کردن خیلی درد داشت معاینشون دلیلش چیه؟؟؟
ن چون اجازه نمیدهم تو نحوه ای بزرگ شدن بچه ام کسی ن دخالت ن قضاوتم کنه هرچیم بگن برام مهم نیست
من تاالان که صاحب دوتا فرشته دخمل و پسمل شدم قضاوت نشدم یااگرم شدم انقد بی اهمیت بوده که حالا یادمم نمیاد.من خدارو شکر خونواده خودم و همسرم خیلی خوبن و دلسوزن.همسرمم خیلی خوبه خدارو شکر جاهایی که باید حمایتم کنه کرده
اگرم جایی کم گذاشته درکش کردم چون به چشم دیدم خودشم بعدش ازم معذرت خواهی کرده.از اوایل زندگی تاالان اخلاقش بهترشده بهتر میتونیم همو درک کنیم.انشالله که تااخر همینجور بمونیم و به بچهامونم منتقل کنیم...
بله خیلی
مخصوصادرمورد بچه اولم
چون وزنش کم بود فکر میکردن من بهشنمیرسم ولی درواقع من هیلی اذیت شدم برای شیرخوردنش و غذاش
وجالبیش اینجابود میدین ولی باز حرف خودشونو میزدنن ومن افسردگی گرفتم. وجالبترازاین بود ک برای یک ساعت چه ازشوعریا مادر خواهر .و اقوام شوهر..کمکم نمیکردن یساعت بچه رو بگیرن من برای خودم باشم.
هی ازاون روزا ۹ساله میگذره وانگار برای من همین دیروز بوده.
ولی الان بچه دومیم این اجازو ب هیچکس حتی شوهرمم ندادم ک من مقصر بدونه
سلام دوستان توی ایتا یه گروه ختم صلوات وچله داریم اگه دوست داشتین به ایدی من پیام بدید تا لینکو براتون بفرستم @M_asadi1371
منم شریک خانواده شوهرمم داغون شدم وقتی میرم خونه پدرم چن روز اونجام میگه تو میری اونجا حواست به بچه نیس سرت تو گوشی یا چیزیش بشه اونجا میگن بردی اونجا اینجور بهش کردی بعضی وقتا میگم دیگه خونه پدرم نرم اینقد اعصابم بهم میریزه دیگه افسردگی گرفتم
بله از قوم یزیدی مثل طایفه شوهر مگه میشه قضاوت نشد اونم مادرشوهر. برا من که مظلومم و نمیتونم جواب بدم همشون دایه مهربانتر از مادر میشن.نمیدونم چرا هر چی که میگن زبونم قفل میشه نمیتونم جوابشونو بدم ولی تا میام خونم حرصم میگیره که چرا جوابشونو ندادم.
مادرشوهر من هر وقت منو میبینه برا پسرم که الان ۵ماهشه.از وقتی دنیا اومد میگفت این زشته به کی رفته.همش مشت میکنه خسیسه به کی رفته به ما که نرفته.وای چه اخموعه به کی رفته.وای چه غرغرو به کی رفته. دماغش به کی رفته. یا تو بد بچه رو میگیری صافش بگیر.کونش چرا سوخته.بچه هی نفخ میکنه تو شیرت بده و فلانه.خیلی گرمش نگیر.این جورابا بده پاش نکن. خیلیم حسووووده ببینه من چجوری مانتو یا لباسی گرفتم عین اونو یا برا خودش یا دخترش میگیره.
درصورتی که خوشگل هستم.شیرمم خوب و پرچربه بچم خدارو شکر وزنش عالیه بهداشت گفت دیگه ازین بالاتر بره از نمودارم رد میکنه . ولی همیشه از قدیم گفتن ادعا ها طبق طبق سگا به دورش وق و وق.
سلام خانما.من وارد۳۸هفته شدم ومیخوام زایمان کنم زودتر راحت بشم چیکارکنم زودتر زایمان کنم وبه بچه اتفاقی نیوفته
بله قضاوت شدم .همین دیشب
یک خانم به من گفت چون قبلا جدا شدی و ازدواج مجدد داشتی زن بد کاره ای هستی و دنبال خوشگذرونی .دلیلش هم این بود همسر برادرش به برادرش خیانت کرده و بچشو ول کرده رفته .پس منم اینجوریم .
نه
بله زیاد و خیلی داغون شدم
دلم میخواد فارغ از قضاوت بقیه ادما زندگی کنم مثل کشورهای خارجی فقط توی ایران تینجور خاله زنک بازیا هست
سلام خانما من پسرم وقتشه بشه یکسال احساس میکنم افسردگی دارم هی فکر وخیال بد میکنم شب خواب بد میبینم یا هی هی خوابم نمیبره شما افسردگی بعد زایمان داشتین تا کی ادامه داشته
من بی نهایت قضاوت شدم و چقدررررررر اذیت شدم بخاطر بهم ریختن هورمون ها واقعا مادر تو وضعیت و شرایط نرمالی نیست یه جمله ی از نظر بقیه پیش پا افتاده ممکنه از درون مادرو بشکونه کاش آگاه تر باشیم و حد و حدود اظهارنظر رو رعایت کنیم
کلا همه در اون حال که هستیم رو درک نمیکنن یا فراموش کردن چه هستی داشتن یا چون اون حالت رو تجربه نکردن رو متوجه حالت های ما نیستن از نظر من باید جوری باشید ک هیچ کس انتظارش ازت نره قضاوت چه بارداری چه دورانی ک بچه بدنیا بیاد همیشه هست تو هر حالتی مهم اینه خودت چجوری باشی هم شخصیت خودت حفظ بشه هم به خودت ارزش قاعل شی.
دقیقاااا امشب دلم از همین گرفته...
پشت سرم داشتن میگفتن خیلی دیگه الکی و زیادی رعایت میکنه بقیه حامله ها ک اینجوری نیستن و پله نمیره و بیاد و کلی حرف دیگه
اونا خبر ندارن ک جفتم پایینه فکر میکنن خودم رو لوس میکنم😞
اصلا به اونا چههههههه
اوه اصلا مگه میشه قضاوت نشی خصوصا سر شیر دادن بچم بعداز سه ماه شیرخشکی شد نه تنها خانواده تا اون مامای پزشک خانواده قضاوتم کرد که بخاطر تنبلیِ من بچم شیرخشکی شد
منم ازطرف خانواده شوهرتابچه م سرمامیخوره چرابچه روبه سرمادادی شیرخشکی بودپسرم یعنی شیرنداشتم اصلامیگفتن ازالکی بهش شیرنمیده
یادم نمیره حامله بودم
مادرشوهر خواهرشوم همش میگفتن چقد شکمت کوچیک...معلوم نیس چی ب دنیا بیاری تو دیگ
همش میگفتن بچه ما ۴ الی ۵ کیلو بودن موقع تولد ...لابد تو مسخوای جوجه بزایی
اخرش بچم ۳ کیلو شد ی وزن نرمال ولی کلا شکم من کوچیک بود
من میرفتم دکتر زن داداشم همش میگفت چ خبرته همش تو دکترا هستی
خداشاهدی از اون موقع ک این حرف زد دل من شکست...پاش از دکتر کنده نمیشه دائم مریضه
من نادرم نمیتوسنت کمکم کنه...مجبوری مادرزن داداشم اومد بچم بار اول شست....هزار بار گفت تو بی کسی
ب خدا گفتم خدایا ی کاری کن بی کسی رو نشکنش بده ک دل منو شکوند...امیدوار خدل هستم شرایطی ک مادر من داره برا مادرش پیش بیاد ک بفهمه درد یعنی چی
فراوان ، فقط هم از طرف خانواده شوهر 😏
هیچ وقت ازاول به کسی اجازه ندیددخالت کنن اول یکی جرعت کندهمه این کارمیکنن اولی را اجازه ندیدبقیه نمیتونن
بچه ها میشه بگین اگه جنین پسر باشه چه ویرال های آدم داره
زیاااد
زیاد قضاوت شدم شیرم کم بود بچشم سیر نمیشد دکتر براش شیر خشک تجویز کرد خواهر شوهرم دیوونم کرده بود از بس گفت لاغری شیر نداری ب بچه بدی افسردگی گرفتم
هرلحظه حسرت اینو میخورم کاش بچم رو توزندگی به دنیا می آوردم که عشق ودوست دلشتن خالصانه بود وهمه یک رو بودند وخوشحال بودم وترسی ازآینده نداشتم
برای من اطرافیانم همه بچه داشتن وموقع شنیدن بارداری من وحتی قبل اون از بدی بچه دار شدن وعمرتلف کردن میگفتن،خیلی ها هم جلو روم خوب بودن وپشت سرم به همسرم میگفتن که درگیر بچه نشو وپاگیر نشو خرجش زیاده یا همه جور حرف شنیدیم هربار ناراحت میشدم توخانواده همسرم همه دخترزا هستند وقتی فهمیدن بچه ام دوقلو هست ویکی بعد رفت وامدهای بیش ازحد فامیل واستراحت نداشتنم افتاد ویه دختر موند همه گفتن بچه شما هم دختر شد واسه چی ناز میکنی استراحت چیه چرا هوس فلان چیز روکردی کسانی که پسر دارند ویار این غذا میکنند کاری کردند که به جای لذت بردن وخاطره بودن بارداریم پراز ناراحتی واختلاف توزندگیم باشه طوری که همسرمم به سقط فکرمیکرد وصحبتشو میکرد خدا روشکر این شرایط تموم شد سعی کردم رفت وامدها رومحدود کنم وباخدا وبچه ام که هنوز به دنیا نیومده دردودل کنم رفتارهای همسرمم هم تغییر کرد اما بدجور ازرفتارهای اولش دلگیرم توقع داشتم بعد ده سال بچه دارشدنم حمایت صددرصد همسرم روازاول داشته باشم نه اینکه بین همه تیکه وحرفای فامیلا واطرافیانش تنها باشم ،دوست داشتن همسرم روهم حس میکنم سرهمین بحثها کم شد کمرنگ شد اهمیتهایی که به من میداد دیگه برام هیشکی مهم نیست جز بچه ام وسلامتیش ،تنها کسی بود که حضورش مرهم تمام غمهام بود باوجود ادمای هزار چهره اطرافم
من يه سوال شخصي دارم
یعنی بقیه شدن دایه عزیز تر از مادر ب بقیه چه ربطی داره
البته هنوز نی نیم بدنیا نیومده ب امید خدا بدنیا اومد هم کسی چیزی بگه دهنشو سرویس میکنم
بی نهایت قضاوت شدم و همچنان میشم
راجب شیرخشکی شدنش
راجب سرماخوردنش
راجب روش تربیتی وهزاران چیز دیگه
اره چون دوقلو دارم و مجبور بودم شیر خشک کمکی بدم از ۶ ماهگی دیگه سینه مو نگرفتن
زنداییم بهم گف تو چه مادری هستی که شیر خشک دادی مادری نکردی😑هیچوقت نمیبخشمت
نه اصلااااااا
سلام عزیزان اوایل آره
حالا دیگه نه
چون میبینن که برا بچه ها از جون مایع میزارم
کاش میگفتین دخالت ..چون فکر میکنم افراد زیادی هستن که هنوز به این فرهنگ نرسیدن که تو مسائلی مثل بچه داری دخالت نکنن
اره تا دلت بخواد مادر شوهرم خیلی قضاوتم میکنه ولی اصلا برام مهم نیست فقط بهش گفتم هر کس سبک تربیتی خودشو داره و به نظرم بهتره که آدما اجازه بدن اطرافیانشون با توجه به شرایط جدید واسه زندگی خودشون و بچه هاشون بهترین تصمیم رو بگیرن و نظراتشون رو تحمیل نکنن
همه مورد قضاوت قرار میگیرن.
ولی مهم اینه ک تو به عنوان یه مادر اهمیت ندادی و فقط زندگی و خانواده خودت برات مهم باشه. اینجوری ذهنت آرومتره❤️
اره هر روز قضاوت میشم ولی به اون آدما یه نگاه میکنم تموم
نه هنوزقضاوت نشدم
داستان منو تو یکیست مامان دیانا اما مادر منم بهم عتماد نکرد😭😭😭😭
سلام مامانای مهربون
هنوز تجربه نکردم یعنی هنوز بچه ام ب دنیا نیومده
پس نمیتونم نظری بدم
سلام عزیزان تو روبیکا گپ زایمان و بارداری داریم اگه میخواین عضو بشین ایدی بدین یا ب ایدی Borhan00000
پیام بفرستین
تو هر مرحله از زندگی ادم مورد قضاوت اینو اون قرار میگیره مهم اینه همسر ادم کنار ادم باش من همسرم خیلی درکم میکنه خوبه واقعا زندگی کردن با ی ادم ک درکو فهمی نداشته باش سخته ولی در کل اطرافیان منو هم خیلی اذیت کردن ولی باید بیخیال شد وگرنه ادم پیر میشه
سلام مامانا کمک اشتباهی ب دخترم قطره استامینفن دادم ب جاویتامین
بعددست کردم حلقش بالا اورد چکارکنم
اوایل شوهرم خیلی زیاد بهم میگفت تو مادرخوبی نیستی چون بچم خیلی ناارومی میکنه بخاطر رفلاکس و کولیکش منم افسردگی گرفته بودم و حالم واقعا بد بود اصلا حتی نمیتونستم خودمو جمع و جور کنم چه برسه به بچه تا دوماه حالم بد بود بعدش دیگ یکم کم کم به زندگی برگشتم ولی هیچوقت اون روزا و حال بدیام و درک نکردناش یادم نمیره ولی مامانم همیشه بهم اعتماد به نفس داده و میده ک تو مادر خوب و کافی هستی ولی چه فایده از طرف کسی ک باید درک میشدم درک نشدم و این زخم واسم موند
بله خیلی زیاد
به نظرم خیلی ها نمیخوان درک کنن کسی که اولین تجربه مادریش هست چالش های زیادی داره و تنها چیزی که بهش نیاز نداره همین قضاوت کردن های بیجاست.
قبل از همه مادر خودم قضاوتم کرد که شما که شرایط بچه دار شدنو نداشتید چرا حامله شدی؟ چرا قبول کردی؟
همسرمم دائم با زدن انواع اقسام برچسب ها بهم هم اعتماد به نفسمو پایین آورده هم قضاوتم می کنه.
زیاد از وقتی مادر شدم ....
من درباره بارداری بچه داری اینا ولش اصلا زندگی راحتی نداشتم تو کل عمرم حالا هم که حامله ام همه بهم فشار میارن دختری نیاری 😏واسم مهم نیس ولی دله ناراحت میشه واسش ذوق داری سالم باشه بزرگش کنی ولی همه بهت فشار میارن از جنسیتس 🥺من به مادرم حق میدم پسر نداره هرکاری کرد تا خدا یکی بهش بده نشد دوس نداره دختراشم دختر بیارن میگه من دختر اوردم بی ارزشم شما پسر بیارین تا تو چشم بقیه با ارزش باشین دلم بیشتر از حرف بقیه میشکنه تا حرف های پدرو مادرم به اونا حق میدم ولی به بقیه نه
در همه لوِل زندگی قضاوت نابجا و بی دلیل یل با دلیل وجود داره _ولی آیا کسانی که قضاوتت کردن از خودشون سوالی ک تو رو مورد قضاوت قرار دادن پرسیدن؟؟؟ آیا در اون حالت قضاوتی ک کردن قرار گرفتن؟؟؟ مهم اینه که چطور قضاوتت کنن ،بجا یا نابجا ... ولی من خودم در مورد قضاوت های نابجا وبجا همیشه با لبخند کنار اومدم و طوری برخورد کردم ک ب طرف بفهمونم ک دیگه ادامه نده و تمومش کنه و ب بعدش هم اصلا برام مهم نبوده و بهش فکر نکردم ...چون آرامش ی مادر در همه حالت ها مهم و واجبه ...فقط کافیه حال درونی و ذهنی و طرز تفکر خود آدم درست باشه و حالا اونیکه شوهر فهمیده ای داشته باشه و برای دفاع ازت حامی بشه ،در برخورد و قضاوتها کمک میکنه ک روحیه ات رو حفظ کنی
آدم باید قوی باشه من بچه م رو میخوام مستقل بار بیارم که کسی به خودش اجازه دخالت در کارهاش رو نده
بی نهایت قضاوت شدم
اصلا نمیفهمم چرا اطرافیان نظر میدن،
ادعای این هست که نگرانن
اما جز استرس به مادر و انتقالش به فرزند چیزی نیست
خانواده خودم قضاوتم کردند
بی نهایتتتتتتت
خیلی .....
بی نهایت،خانواده همسر جدا و حتی گاهی خانواده خودت.خیلی شرایط سختیه با وجودیکه به بچه ات شیر بدی مدام بگن لاغره و مراعاتتو نکن حتی همسرت .سیر تکامل بچه رو زیر سوال ببرن ،چرا گردن نمی گیره،چرا نمیشینه و از این جور مزخرفات. اینقدر که علاوه بر افسردگی بعد از زایمان از همه حالت بهم میخوره.هیچ کس نمیگه خسته ای،استراحت کن یا به چیزای خوب فکر کن .اکثریت تو دلتو خالی میکنن خصوصا که بچه اولت باشه.
اما تو مادر بدون که در هر حال تو تمام تلاشتو میکنی برای بچت .خیلی خیلی برای مادر مهمه که مادر شادی باشی تا کافی باشی.پس از افرادی که قضاوتت میکنن دوری کن تا حد امکان یا هم اهمیت نده و کار خودتو انجام بده.آرامش و سلامتی تو از همه چیز مهم تره.
بللللللله،پسرم تپل نمیشد مادر شوهرم گفته بود مامانش بهش شیر نمیده.آخه مگه داریم مادری که به بچش شیر نده.سر بچه دومم باردارم و پسره؟،دختر داییم گفت خدا تو رو دوست نداره واسه چون بهت دختر نداد.خیلی ناراحت شدم و دلم شکست
بی نهاااااااااایتتتتتتتتت
سلام بە مادرای عزیز.
همە ما کم یا زیاد قضاوت شدیم و هممون یا از مادر یا از مادر شوهر یا خواهر شوهر یا.... دقت کرده باشین ما خانم ها همیشه از هم جنسای خودمون زخم میخوریم، با وجود اینکه همشون خودشون باردار شدن درد کشیدن، و سختی بچه بزرگ کردنو چشیدن ولی باز هم دیگرو درک نمی کنیم. بیاییم ما این روال رو عوض کنیم، هوای هم رو داشته باشیم، اگه زنی بیشتر اذیت میشه برا این نیست که خودشو لوس میکنه یا توانشو نداره شرایط زندگی اون اینگونه هستش؛ در آینده نزدیک ما هم مادر شوهر میشیم چه بسا خواهر شوهریم یا جاری؛ سعی کنیم همدیگه رو اذیت و آذار ندیم و همو درک کنیم و بشیم مرهم سختی های همدیگه.
منم خیلی قضاوت میشم و گاهی هم قضاوت میکنم
ولی به نظرم با قضاوت های بقیه راحت تر کنار میام تا قضاوت های همسرم
حرف بقیه اصلا برام مهم نیست اما
کاش همسرم قضاوتم نمی کرد ...
همیشه دایه مهربان تر از مادر پیدا میشه تو فامیل خودت تو فامیل همسرت تو خیابون تو دوستان اما به نظرم فقط به حرفاشون گوش کنید و با یه لبخند کاری که فکر میکنید درسته رو انجام بدید اصلا اصلا به حرفاشون و تیکه هاشون دامن نزنید
اکثر پیامایی که خوندم گفتن که خانواده همسرشون قضاوت میکنن بنظر من نمیگم همه ولی اکثر مادرشوهرا عیب های خودشون و یا دختراشون رو نمیبینن و کلیک میکنن رو عروسشون و زندگیش و تربیت بچه هاش و... تو بوده و نبوده همین بوده تا حالا که بنظر من اینقدر فرهنگ ها تغییر کرده برا همین بنظرم اصلا نباید اهمیت بدی و اگه میتونی همون لحظه خیلی مودبانه بگی این روش منه و یا این تصمیم منه
من سر بچه اولم تو بارداری شاغل بود و دو شیفت میرفتم سر کار شبا هم تا میومدم خونه شام درست میکردم و ظرفا رو میشستم و مقدمات ناهار فردا چون ۷ صبح هم سر کار بودم بعد مامانم تو مهمونی داشتم میگفتم بارداری سخته و... گفت سخت نیست تو تنبلی !!!!!! آخه فکرشو کن من باردار و شاغل بودم و کارای خونه ام هم بود اونم دو شیفت بعد جلو همه گفت تو تنبلی یادمه خیلی ناراحت شدم
فقط 15تومان
سلام خانما عکس آتلیه و حاملگی و تولد درست میکنم
بله منم مورد قضاوت قرار گرفتم .
وقتی پسرم دوماهش بود خودش شیر منو نخورد هر کاری کردیم اصلا سینه منو نمی گرفت ، مادر شوهرم بهم می گفت تو تنبلی نمیخوای به بچه ات شیر بدی واسه همین الکی می گی شیر منو نمی خوره .
من اولین بار که مادر شدم و خیلی چیزها برای من چالش هست و سخت . یبار رو حساب درد دل به مادر شوهرم گفتم خیلی خسته ام . شوهرم تا دیر وقت سرکاره وقت نمی کنه بمن کمک کنه ، کار خونه یه طرف بچه داری یه طرف ، خوب من انتظار همدلی داشتم اما در جواب شنیدم که گفت من سه تا بچه بزرگ کردم شوهرم همش ماموریت بود تو که یه دونه داری .
یا سر ختنه کردن رادین دکترش گفت باید با روش حلقه ختنه کنی مادر شوهرم با من دعوا می کرد که چرا حلقه باید سنتی باشه .
در واقع من در مقابل حرفاش فقط می گفتم که کدوم مادریه که نخواد به بچش شیر بده؟ منم میخوام ولی بچه ام نمی خواد . یا سر بچه داری گفتم : زمان شما به روش تربیتی بچه ها سخت نمی گرفتن اما الان پدرها و مادرها خیلی به حرف روانشناس ها توجه می کنن و همونام میگن تلویزیون و گوشی ممنوع . کتاب بخونید بازی های هدفمند انجام بدید ، بنابراین برای ما و زمان ما بچه داری سخت تر شده ولی زمان شما بچه هر چقدر جلوی تلویزیون بود اشکالی نداشت اگه از دست بچه ناراحت یا عصبانی می شدید تنبیهش می کردید ولی بما میگن تنبیه ممنوع .
سر ختنه ام گفتم : من علم کافی ندارم که بگم کدوم روش درسته یا بهتره اما دکتر رادین هم علمش رو داره هم تجربه ، بنابراین من به حرف دکتر گوش می کنم .
اینا رو گفتم که بدونید همه ما قضاوت شدیم ، میشیم و خواهیم شد ، حتی خود ماهم خیلیا رو قضاوت کردیم . بهتره که راه برخورد با قضاوت ها رو یاد بگیریم .
یا مثلا من پسر خونده ام بیش فعاله خدا می دونه شوهرم اصلان حواسش نیست مشاوره می برم دکترش را می برم کار کردن خیلی سخته باهاش ولی با حوصله کار می کنم ولی ندارم خیلی لباس شیک تنش کنم. می خرم بخدا از شکم می زنم می خرم بخدت امسال برا بچه ام که نوزاد هست هیچی نخریدم ولی برا پسر خونده ام. خریدم معمولی خرید دائم توسط خانواده اش یا اطرافیان قضاوت شدم یا مثلا دعواش می کنم خدا شاهد به چشم ناتنی نگاش نکردم ونمی کنم. ولی چرت و پرت می گن. اصلان دیگه مهم نیست می گم خدا می بینه
منم یه پسر دارم ۱۱ سالشه دخترم تازه بدنیاامده همش میگه بده به من بغلش کنم میگم از دستت میفته بشین بدمبهت یاجایی میریم بیرون همش میگه اجیو بده به من میگم بچه میندازی یاباهاش یکمتندی میکنم مادرشوهرم اینا میگن که تو اینو دوس نداری همش به اون میرسی اخه ادم از بچه خودشم بدش میاد اینا همه زندگیه منن من سر بارداری زایمان اذیت شدم دردکشیدم ولی اینا همش میگن تو دوس نداری صدرارو
آره مورد قضاوت قرارگرفتم مثلا من خیلی دوست داشتم مادر بشم. ولی. با اعتیاد همسرم نمی خواستم ی طفل معصوم راهم بیارم صرف این که بچه دوست دارم ولی بارها شنیدم اطرافیان گفتن این بهش میاد قاتل باشه تا مادر. در عوض مادر شوهرم می گفت. دوست داره ی بچه بندازه بغلش که رفت شکایت کرد. از پسرم خرجی بگیر ولی همه اشتباه قضاوت می کردن ومن همچنان هم بچه ام را دوست دارم هم نگران زندگیم هستم ولی زندگی خودم و شرایط سختش باعث شده تا کسی را قضاوت نکنم
آره شدم ولی زیاد اهمیت نمیدم
قاضی فقط خدا بنظرم هر کس اول خودشو درست کنه و در مورد دیگران قضاوت نکنه هر کس از خودش شروع کنه جامعه کم کم اصلاح میشه من خودم کسی بخواد دخالت یا قضاوت کنه زندگیمو رابطمو باهاش قطع یا اگه نمیشه محدود میکنم
اره خیلی خیلی
اره واقعا منم خانواده شوهرم همش سرزنشم میکنندومیگن چطور خرجشونو میدی بس یکیش بسه
آره خیلی
زیاااااد از طرف خانواده شوهرم نکه محتاج کمک هاشون نمیشدم با سن کمی ک داشتم بهشون فشار میومد چرت و پرت میگفتن سر دخترم ولی سر پسرم هرچی میگن میگم قبلش یکی بزرگ کردم الان خداروشکر مشکلی نداره این یکی هم همون کارو دارم میکنم شما فکرتونو درگیر بچه های من نکنید😜😜
یا نگاه کردن به زندگی کسی اورا قضاوت نکنید. ما دلایل انتخاب کرده ای اورا نمی دانیم. قضاوت بزرگ ترین مسئولیت را در زندگی هروخت ایجاد کرده وسخت ترین عهده دنیاست.
اشتباهات من؛ اشتباهات منن تو نمیتوانی منو قضاوت کنی. به همین خاطر است که بیشتر مردم قضاوتت میکنن👍🏻👌🏻
اره از طرف خانواده شوهرم خیلی عصابمو سر بچه اولم خورد می کردن😔😔ولی برای این یکی اصلا جواب نمی دم ونمیزارم اون اتفاقای قبل بیفته
خیلی زیاد سرهر۳تا بچم همه به جز شوهرم منو قضاوت کردن که بلدنیستی بچه رو ساکت کنی ،چرابچت هی گریه میکنه ،چرادیرحرف،چرادیرراه میره پس تو مادر خوبی نیستی
پسرم اصلا غذا نمیخوره شوهرم میگه تو بلد نیستی داری میکشیش
خیلی ولی اهمیت نمیدم
دختر من یکم ریزه هرکاری هم میکنم غذاشو کامل نمیخوره مادرشوهرم هرجا میشینه میگه مادرش ب بچه نمیرسه ، حلالش نمیکنم
آره سر دخترم خیلی حرف زدن و ناراحت شدم..هرکی حرف زد دیگه باهاش ارتباط نگرفتم و خودش فهمید دیگه تکرار نکرد
بابا حرف دیگران اصلا اهمیت نداره ،مهم خودتو وهدفتو هستن وکارهای خوبی که میکنی اگه اینجوری به حرف مردم باشه که نمیشه زندگی کرد بیخیال زندگیتو کن
همه بهم میگن مامان صبور مهربون ،بهترین مادر ،ازم میپرسن چطوری میتونیم مثل تو باشیم همه منو به نام یه مادر کافی میشناسن
من از شوهرمم ناراحت میشم وقتی میاد خونه میگه چیکار میکنی که میگی کار دارم نهگاوی گوسفندی چیزی ،هنوز رو قدیمه فکر میکنه کار بجز اون گوسفند داری دیگه کار نیست
بامن جوری برخورد می کن که انگار نامادریشم
من پسرم رو خیلی دوست دارم همیشه سعی میکنم تمیز باشه اما حمومش میدم میره بیرون بازی برمیگرده هر روز دوباره لباس هاشو عوض میکنه اما خانواده شوهرم میگن بیا تا خودمون خوب حمومت بدیم منم میگم حمومش میدم اما میره بازی خوب مسلمه که کثیف میشه حالا نه خیلی فقط یه خورده پاش وگرنه کلا تمیزه میاد پاشو میشوره، یا پدرشوهرم میگه جرا غذا نمیخوره بهش نمیدی به زور میگم بابا بخدا کم اشتها هست نمیخوره کلا اما باز میگه ،یا میگفت چرا بچه ای دیگه نمیاری وگرنه طلاقت میدم منم دیگه حرصم گرفت گفتم باشه کی بریم دادگاه
سلام. خدا رو شکر کسی کاری به کار من نداره. ولی به نظرم می رسه باید به مردم هم حق بدیم؛ گاهی واقعا" از سر دلسوزیه و گاهی الکی حرف زدن و ...
مهم اینه که مردم رو درک کنیم؛ خودمون رو جای اونا بذاریم، ببینیم چرا این حرف ها رو می زنن.
برای خودمون سختش نکنیم.
من همیشه توسط نزدیکانم قضاوت بیجا شدم من عاشق فرزندانم هستم اما تا سره بچم گاهی عصبی میشم همه برجسب مادره بد رو بهم میزنن و میگن مادره خوبی نیستی در صورتیکه همه ی تلاشمو میکنم تا بچه هام از هر لحاظ در آرامش باشن و براشون کم نزارم اما چه کنم گاهی سختیهای زندگی بی خوابیها نگرانی و دلشورهای مادرانه دیوونه ام میکنه و وقتی بچهامم لج میکنن سرشون داد میزنم اما زود باهاشون آشتی میکنم اما بقییه اصلا تلاشهای منو اشک های یه مادر که برای فرزندش میریزه و تمام نگرانیهای منو نمیبینن و فقط میگن تو مادره بدی هستی البته برام اصلا مهم نیست قضاوت های بقییه مهم بچه هامن که در اسایش باشن و حالشون خوب باشه و عمری طولانی داشته باشن گوره بابای بقییه
من اینقدر مادرشوهرم روم فاز منفی داره که از الان به پسرهام میگم حق ندارید زن بگیرید میترسم خودمم مادرشوهر بدی بشم😑😑😑
آره منم حرف زیاد میشنوم نوه اول پدر شوهرمه روش حساسه همه چی میگه بهم
میلیون ها بار
هزاربار مگه میشه دهن مردم ببندی باید یاد بگیرم برای خودمون زندگی کنیم بزار هرچی میگن بگن مهم نیس
مامانا تاپیکامو ببینید شماره حاج اقارو واستون گذاشتم چون خیلیاتون خاستینش ۰۹۳۷۵۸۹۰۷۹۰
اره من بچه اولمه و دوست ندارم هیچچچ آسیبی بهش برسه
به همشون هم گفتم به دنیا اومد کسی نباید بوسش کنه حتی منکه مادرشم بوسش نمیکنم
ولی اونا میگن چقد حساسیت به خرج میدی اینجوری نکن اینکارو نکن
یا مثلا میخام لباساشو بشورم میگن عع لباسای نو رو میخای بشوری تو دیگه کی هستی چقد حساسیت نشون میدی😑😑😑
همه ما هم قضاوت کردیم وهم قضاوت شدیم مادرشوهر من قضاوت میشه که منم قضاوت میکنه هر کس باید روی خودش کار کنه که یاد بگیره دخالتها وقضاوتهای بیجا درمورد رفتار یا زندگی کسی نداشته باشه
قضاوت درمورد مادری یک زن بدترین نوع قضاوتهاست مخصوصا وقتی از همسرت باشه که بیرحمانه اس واقعادر پاسخ بعضی تایپیکها میگم وقتی در مو د مادرتون قضاوت کردن بچه رو بدید بهشون نگهشون دارن من پسرم نارس بدنیا اومد زن وشوهر تا ۸صبح بعضی وقتا تا ده صبح بیدار میموندیم زیر چشمامون گود افتاده بود هر کی مارومیدیدوحشت میکرد من نمیرسیدم کارخونه انجام بدم یه روز مادرشوهرم اومد دیدنمون گفت دخترم از خوابیدن که چیزی نصیب نمیشه فلان کن وفلان ... من فقط لبخند زدم واینم بگم ما تو ساختمان خانوادگی زندگی میکنیم ۳طبقه تو هر طبقه دوواحد مادرشوهر وبرادرشوهراوجاری همسایه ایم.خلاصه همسرم اومد به شوخی وخنده گفتم مادرت به من اینطور گفته... همسرم هرشب میره بالا خونه پدر مادرش بهشون سر میزنه موقع رفتن گفتم پسرمون رادین رو هم ببر من میخوام یه ساعتی با آرامش یه چای گرم بخورم وفیلم ببینم ... سرتونو درد نیارم اون آخرین باری شد که مادرشوهرم به من گفت تو زیاد میخوابی خخخ خودشون از نزدیک شاهد بدخلقی پسرم بودن
من از قضاوتها ناراحت نمیشم چون برام مهم نیست فقط قضاوت همسرم ناراحتم میکنه اونم چنان جواب دندون شکن بهش میدم که... خخخ البته گناه دارن به اونا هم نباید زیاد سخت گرفت دوروزمونه انقدر سخت شده گناه دارن پس نتیجه کلا بیخیالی طی کنین😂😍دوستون دارم
#از خودت شروع کن قضاوت ممنوع😉
بلع منم قضاوت شدم یعنی فامیل هامون قضاوت مین بچم دختره میگن خدا کنه بدنیا اومدنی پسر باشع😐درحالی که شکر خدا نه مادر شوهرم اینجوریه نه همسرم اونا خیلی خوشحال و چشم به راهن ولی هعی این فامیل های مضخرف پشت سرم میگن دورغ میگه شکمش بعپسر میخوره😂😂😂
مادرشوهرم همش بهم میگه چی کنم و چی نکنم ..من که احترامشو نگه می دارم ولی خیلی ناراحت میشم
بله دقیقا مثلا منی که یه دختر ۱۶ ساله دارم و الان یه ۳ ماه و نیمه هم دارم اونایی که بچه ندارن یا یکی کوچولو دارن بهم دارن بچه داری یاد میدن و طریقه برخورد و .... خیلی اذیت میشم و عصبی و افسرده واقعا زشته کاراشون ولی نمیفهمن
بمن هرکی هرچی گفت شستم انداختمش جلو آفتاب والا بنظرم این بهتره اعصابم بهم نمیریزه
هرچی احترام میزاری سو استفاده میکنن یه عده
بله بله مسئله هم اینه چ خبره تو این سن بارداری ی چهار پنج سال دیگ میوردی😑
آره مادرشوهرم با بچمو با بچه های خودش مقایسه میکنه.میگه بچه های من وقتی بدنیا اومدن چاق بودن همه چیز میخوردم شیرم زیاد بوده و کلی حرف دیگه .یکی نیست بگه احمق خفه شو تو اونموقع مادرشوهرخودت و شوهرت میریخته برات میخوردی تو رفاه بودی الان من چی تو برام بریز تا بخورم
خیلی مادر شوهرم مدام در حال مقایسه نهال با بقیه بچه های فامیل هرچه غیر مستقیم بهش میگم هر بچه ای ویژگی خودشو داره تو سرش حرف نمیره گاهی وقتا واقعا کلافم میکنه
بله
سر سفره بودیم به من گفتن بچه داری بلد نیستی ساکتش کن ک خابمون شیرین بچت خابمون رو خراب میکنه منم بغضم ترکید از سر سفره بلند شدم
حالا اونا طلبکار شدن ک بی احترامی کردی
بعد زایمانم کلن دل نازک شدم😔
اره والا زیاد
باردار بودم میگفتن چرا شکم نداری 😐
زایمان کردم گفتن وا چه زود لاغر کردی 😐
و ....
هزار بار 😔
شاید جالب باشه بدونم این خودمم که بیشتر بقیه خودمو قضاوت میکنم🤨
کاش این کارو نکنم🫠
سال 1502 صد سال دیگه وقتی که نیستی جشن سال نو رو میکیرن بدون اینکه یادشون باشع هستی یا اینکه نیستی پس هیچی برات مهم نباشه و هرکاری میخوای کن🙂✨✌🏻
بزرگترین قضاوتم این بود که من و دختر عمم دوست های جون جونی هستیم و دست خواهری دادیم ولی اون برادر شوهرم همو و میخواستن و منم کمکشون میکردم بهم برسن اما هیجکس خبر نداشت یه روز مادرم اژن قضیه رو فهمید و به عمم گفت عمم دخترشو زد بعدش اون قضاوتم کرد و گفت ت گفتی خیلی ناراحت شدم خیلی ازش این انتظار و نداشتم منم کاری کردم که مادر شوهرم برع خواستگاری اونا هم رفتن و اونم قبول کرد اما تا الان باهام بده و میگه که ت گفتی دیگه مثل قبل نیستیم ولی بازم دوسش دارم و واگذار کردم بخدا من که نگفتم و الکی قضاوت شدم
اما کلا حرف های کسانی کع برام مهم نیستن اصلا برام مهم نیس ولی از آدمایی که دوسشون دارم یه ت هم بگن بغضم میگیره 🙂✨
آره
پیش اومده خیلی
اما برام مهم نیست
مهم اینه که من واقعا خیلی مواظب بچمم و همه تلاشمو میکنم یه مادر ایده آل باشم
دهن مردم بسته نمیشه بیخودی نباید ناراحت باشی بخاطر حرف مردم ولو خونواده هم باشن
آره ولی برام مهم نیست چون یه کسایی گفتن کخودشون هیچ نیستن
نه تا حالا قضاوت در مورد بارداری یا بچه داری اینا نشدم چون واقعا برای بچه هام سنگ تموم گذاشتم پهنه اطرافیانم میدونن که من با دوتا بچه کوچیک چقدر سختی کشیدم و از پسش هم کامل بر اومدم
شوهرم همش قضاوتم میکنه همش میگه توتوخونه میخوری میخوابی،،درحالیکه من هم بچه کوچک دارم هم حامله هستم کجابودخوابیدن من
بله
پسرم بدغذاس من بزور غذامیدم خونه مادرشوهرم بودیم بچه نمیخورد یهو مادرشوهرم برگشت گفت ازبس زن توگوشیا رفته ب بچش نرسیده منظورش من بودم منه خاک برسرم اونروز براش مانتو خریده بودم ک مانتوش کهنس بدون هیچ مناسبتی من دلم خیلی ب رحم میاد بااینکه عروس سومم
درحالی که منه زن ۷ ساله ازدواج کردم تاحالا گوشی درست درمونی نداشتم و کهنه پسرشو برمیداشتم زودبه رحمت خدامیرفت
چون توگوشی موزیک پلی میکردم اونومیخواست بگه دردش اون بود
درحالی که دختر ۴۰ سالش ک بعد من بچدار شده بود دختر اونم مثل پسرمن بود هی خواستم بگم من توگوشی میرم دخترت چه غلطی میکنه ک بچش اونجوریه نتونستم بگم چون بی زبونم و ۶ ماهم بخاطر همین بی زبونیم شکنجم دادن زجرم دادن
کاش باعروسا مثل دخترشون رفتار کنن همونطور ک انتظار دارن عروسا مثل مادرشون باهاشون رفتار کنن
مال من ک بماند همسن نوه مادرشوهرمم
اره همیشه شوهرم غرمیزنه به بچه نمیرسی مواظبش نیستی وچرت وپرت های دیگه ازبس که بداخلاقه
آره دقیقا قضاوت شدم توبیمارستان موقعی که زایمان کردم خوب من مسمومیت حاملگی داشتم وفشارم بالا بود و اصلا شیر نداشتم و بمیرم بچم ازبس شیر نخورد زردی گرفت همون موقع مادرشوهرم دراومد گفت تو ازروقصد به بچت شیر نمیدی وازبس موز وگرمیجات خوردی بچه زردی گرفت چنان قلبم شکست که نگو آخه مگه میشه مادری ازروقصد به بچش شیر نده به جای اینکار خودش نکرد یه چیزی واسم بیاره بخورم یکم حون بگیرم شیرم بیاد
الهی که هر کی مادری رو قضاوت می کنه خود خدا جوابشو بده.بترسیم از دل شکستن یک مادر
آره .یادمه با مادر شوهرم اینا از شیراز برمیگشتیم شهرستان منم حامله و یه بچه کوچیک یک ونیم ساله ... خیلی هستم بود اونا اصلا شرایط رو درک نمیکردم ومسیر شش ساعت دور بود اونا مدام ماشین رو نگه میداشتن که بین راه به آشناهاشون سر بزنن که به یکی روستا رسیدیم و به اسرار مادر شوهرم گفتن که به دوستش برن و سر بزنن با وجود مخالفت های من وخواهر شوهرم اونا رفتن و ماهم مجبور شدیم بریم ..وقتی رسیدیم چند دقیقه نشسته بودم رفتم دست بچم رو شستم و خودم داشتم وضو میگرفتم که دختر صاحب خونه بچه رو برد تو حال خلاصه یهو جیغ همه بلند شد و دیدم فلاسک چایی ترکیده و دست بچم کاملااااا سوخته و من اینقدر حالم بد بود که اون صحنه رو هیچ وقت فراموش نمیکنم .و سخت تر از همش این بود که من خودم داغون تر از همه هر شب دست بچم نگاه میکردم گریه میکردم ..مردم که میدیدن اینجور شده میگفتن مادرش مگه مرده بوده که بچه اینجوری شده یا چه مادر بی مسئولیتی . یا میگفتن جیگرت در بیاد چرا بچه رو سوزوندی ..و اینا خیلی برای من سخت تر بود
حرف مردم اهمین نداره
ولی امان از وقتی شوهرت قضاوتت کنه به ناحق درمورد مادری یاهرچی
قضاوتوتادلت بخاددرموردبچه اول چراریزه بهش نمیرسی چیزی نمیدی بخوره؛چراانقددیرازشیرگرفتیش چراحرف نمیزنه باهاش حرف بزن چراازیه سینت شیرمیدی چراکچله وخییلی چراهای دیگه؛ولی بچه دومم چاق وچله شد همه حسادت کردن این است بیسوادی وبی فرهنگی اکثرآدما
قضاوت نمیدونم شدم یا نه چون اصلا به حرف دیگران در مورد بچه داریم و ... اهمیت نمیدم سعی میکنم حرف هایی که درست نیست رو از کنارشون بگذرم و نشنیده بگیرم
بله زیاد
اره خیلی قضاوت شدم
اولین قضاوت در محل کارم بود گفتن باردار هستی خانم باید محل کارتو عوض کنیم به جورایی سمت بالایی داشتم منو فرستادن در آخرین رتبه کاری گفتن چون بارداری و بعد به درد ما نمیخوری در صورتی که اصلا من تو محیط کار به رو خودمم نمیاوردم باردارم بگین خودمو مریض کنم و لوس اصلااااااا حتی یه روزم مرخصی نمی گرفتم.اما بازم.....
دومین قضاوت بعد زایمانم بود بچم ریز بود گفتن دیگه مادرش که این باشه بچه همین میشه چیزی نخوردی😐😐😐 و و و که خیلی ناراحتم میکردن از حرفاشون بچه چرا سیاه شده یکم تقصیر مادرش،بچه دماغش زشت شده تفصیر مادرشه،بچه نفخ داره بخاطر این بوده همش چیز نفاخ خوردی ( در صورتی که نخورده بودم)
جالبه موارد مثبت نمی بینن مثلا بچه یرقان نگرفت یکی نگفت آفرین مادر خوبی بودی و مراعات غذایی داشتی حتما در طی بارداری....
خلاصه فقط اعصابم بهم ریخت این ماها جوابی هم نشد به این آدما بدم
اینقدر برام پیش اومده سر اینکه با بچم چیکار کنم چجوری تربیتش کنم همه نظر میدادن
بله همین امشب ی خانوم منو قضاوت کرد
اووووووف امان از این قضاوت آدم رو پیر میکنن.مخصوصا اگر آدمای نزدیکت مثل مادر و خواهرت باشن
قشنگای من 🌈😍
عکس آتلیه ای درست میکنم با هر تمی که بخواین🔰🔰🔰
🟣 ماهگرد
🟣 نوزادی
🟣 تولد
🟣 دندونی
🟣 خانوادگی
🟣 محرمی و ...
🟢 شماره برای پیام در
🌈روبیکا🌈 تلگرام🌈ایتا🌈 واتساپ:
09395267869
✅🟣روبیکا کانال دارم نمونه کارام اونجاست
✅💜فایل باکیفیت قابل چاپ
🟢💜 ادیت عکس فقط و فقط ۲۵ تومن
🟢💜نگران نباشید چون تا کسب رضایت نهایی کار دوباره ادیت میشه ♾
اره قضاوت شدم به اینکه مادر بدیم😔😔😔
سلام دختر من رفت تو هفت ماه اما چهار دست پا نمیره
مردم خدا رو هم قضاوت میکنند.ربطی به مادر بودن نداره به نظرم.تا زنده ای و اسمت هست قضاوت هست.جدی نگیرید.
مامانا تورو خدا كمك كنيد داىم ديونه ميشم موي سر بچم همش افتاد چكار كنم🥺
بسیار قضاوت شدم از دیگران که غریب تر بودن چون وزن بچه ام کمه و عملا کوتاهی از من دیدن . از اطرافیان که خیلی حساسی چون وزنش کمه خیلی الکی داری تراش میکنی کار خودم کردم نه سرخود بدون اطلاعات .زیر نظر پزشک تغذیه با دوره دیدن . کلیپ دیدن . آموزش و تحقیق به روش blw بهش غذا دادم الان یک پسر یک ساله مستقل دارم که در حال تمرین با قاشق و چنگال غذا خوردن 😍. میگفتن این دکتر اون دکترش نکن اما دنبال راه درمان بودم و یا مشکل الان رفلکس کنترل شده با دارو و الهی شکز بسیار زبر و زرنگ باهوش
۴ روز بود زاییده بودم دخترم بلد نبود هنوز شیر بخوره مادر شوهرم اومد گفت شیر نداری
خاله شوهرم اومد گفت شیر خشک بده شیر خودتو نده
مادر شوهرم گفت یه بچه پسر هم بیار😐بچم ۴ روزش بودااا دقت کنید
بله اینجوری شد که اومدن ریدن تو عصابم یه دعوای مفصل کردم باهاشون گمشدن رفتن ..
دخترم لج کرده شیر نیمخوره . بعد من جلو مامانم شیر میدم بچم سینمو نمیگیره اونوقت مامانم برمیگرده بهم میگه تو بلد نیستی شیر بدی تو بچه رو از گشنگی میکشی بعد برمیگرده به بچم میگه مامانت بهت شیر نمیده از گشنگی میکشه😐💔🤦🏼♀️یعنی فحش بده ازین حرفش بهتره
میگم واقعا نمیبینی من بهش شیر میدم نمییگره ؟ میگه نه تو باید هر ۵ دقیقه یه بار بشینی بهش شیر بدی😂💔🤦🏼♀️
خیلی زیاد .الانم که الانه ادامه داره .منم بیخیال شدم چون تغییر نمیکنند که...
وای زیاااد
ناراحتم بخاطر این موضوع
خیلی از پست هاراخوندم ما همه مادریم باید حداقل جلو شوهرهامون اززمادرهاشون تعریفرکنیم حتی ب دروغ چون مردها اولین زنی را که دوست دارن مادرشونه.
سلام پسرهست
سلام کسی هست لباس پاییز بچه دوسال نمیخوادشون استفاده ایی ازشون نداره برا بچم بده لباس گرم نداره😔
بخدا هم ناراحت میشن دهنشونو باز میکنن ما براتون خرج کردیم همچی جوابشونو دادم که دست و پاشونو جمع کردن خانوادمم اومدن پشتم کلا خانوادگی حالشونو گرفتیم داداشم بعشون گفت فقط یک بار دیگه سر خاهر من منت بزارین با من طرفین
سلام مامانا
دخترم یه مدته خیلی جیغ میزنه از صبح که بلند میشه جیغ میکشه تا شب اگه باهاش بازی کنم خوبه ولی کافیه بخوام از کنارش تکون بخورم شروع میکنه جیغ زدن کسی علتشو میدونه
هزار بار قضاوت شدم اونم بی دلیل
خاهرشوهرم همیشه لباسای کوچیکیای پسرشو میداد به پسرم منم همه رو جمع کردم فرستادمش براش گفتم بچه من نیاز نداره نمیخام باز فردا سر بچم منت بزلرین
من که از دیروز کلا با خانواده شوعرم قطع ارتباط کردم راحت شدم ادمای بسیار بیشعور و عقده ای بودن هروقت ناراحت بودن میگفتن ما براتون خرج میکنیم همش منت میزلشتن دیروز همشونو شستم گزاشتم کنار
زیاد، زیاد، زیاد 😓💔
عاررره منو بابت شیرندادن مواخذه میکنن درصورتی که من همه تلاشمو کردم فکرمیکنن آدم از خداشه بچش شیرخشکی بشه 😏😏😒😒
همشم خودشون با من مقایسه میکردن قدیم بچه مون ۱سالش از پوشک گرفتیم تو مادر نیستی دوسالش هنوزی.بچم ی موقع باباش بی هوا میبردش خونه مامانش موهاش شونه نکرده واااای چ موهای شلختست مادرت
آره هرثانیه و هرلحظه زیر دید رس خاااانواده شوهر
اره خیلی مثلا دخترم گریه میکرد هرکاری میکردم اروم نمیشد مادر شوهرم میگفت مادر نیستی .یا نظر میداد فلان جا دعوتی فلان چیز تنش کن میگفت بلد نیستی لباس تنش کنی.یا بچم سرما میخورد تب میکرد خدا میدونه تا صبح بالا سرش گریه میکنم جونم در میاد اما همش میگم بچم گناه داره پسرم همش ناراحت خدا ب دادش برسه همه جاهم پا میشد میگفت.تا الانم همین فقط بچه خودش پدر پدری میکنه من نامادریم بچم از سرکوچه امده.هیم توقع دارن بچه بیارم براشون.راضی نیستم ازشون واقعا دلم میشکست .خدا شاهده هرجا میرفتم از تیپ لباس بچش تعریف میکردن میگفت ی چیزای تنش میکنی ک هیچکس نکرده انقدر مرتب ب موقع لباس تنش میکنی
آره تا دلت بخواد قضاوتم کردن
خیلی شلخته ای زنای مردمو نگاه کن به بچتم ک نمیرسی لاغره باهاش تمرین نمیکنی راه رفتن یادبگیره خورد خوراک شوهرت خوب نیست کارش سنگینه لاغر شده حق خابیدن بیرون رفتن نداری تا وقتی بچه داری
خانواده شوهر خیلی من که خیلی اذیت شدم
خیلی زیاد
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین شدم نوزده روزم است انشاالله همه به خوبی وخوشی وبه راحتی زایمان کنن
از وقتی مادر شدم فقط دارم قضاوت میشم. اوایل خیلی غصه میخوردم اما الان بعد سه سال خیلی بهترم و کنار اومدم باهاش
وااای خدا را شکر کن که کمکت هستن دست تنهایی سخت
اره خیلی زیاد با اینکه بچم سه ماهشه حتی از طرف خانواده خودم هم قضاوت میشم و انگار که حق ندارم گاهی برای خودم باشم و همه توقع دارن یه مادر بی نقص باشم...و این منو خیلی اذیت کرد...
سلام مامانا من بچم زردیش زیاده قطره زردی بهش دادم بردمش دکتر دکتر بهش دارو داد ولی داروی زردی بهش نداد
آره خیلی هم تو بارداری و هم تو بچه داری درجوابشون فقط گریه میکنم میدونم حماقت محض ولی نمیتونم جواب بدم خودخوری میکنم
خانوما بچم تا شیر میخوره پی پی میکنه، شیر خشک دادم فعلا پی پی نکرده خوابیده، مشکل چیه ینی، صبی براش شیر درست کردم بیشتر از یه ساعت شد مامانم داد بهش احساس میکنم بخاطر اون اسهال شده اره؟
اره زیاد فقط از طرف خانواده همسرم و شخص خود همسرم😓
مادرشوهرم بچه ام که داشت دندون در میاورد یکم هم سرما خورده بود یه شب خیلی تب داشت بخاطر دندوناش بود آخه دندونای کرسیش بود طبیعیه آخه تب
بعد برداشت به من گفت بچه سرما خورده از بس که شما راه میرین و بچه های شما که اصلا نباید سرما بخوره با این امکاناتی که شما دارین حالا مثقع ما را بگی اره خوب بچه هامون سرما میخوردن ولی شما نباید بزارین بچه سرما بخوره😑
آخه خوب مگه میشه بچه سرما نخوره و همیشه سالم باشه
سلام من۴ ابان اقدام ب بارداری کردم دوسه روز بعدش رحمم شروع کرد ب سنگین شدن،الانم که نزدیک۲هفتس داره میگذره بدتر شده سنگینی رحم. خفیف هم درد داره...بنظرتون علاعم بارداریه؟!۲۳ ابان باید پریودشم
من زیاد اهمیت نمیدم و کلا دیدگاهم فرق داره بنظرم تمام تلاشمو کردم و جای نقد وجود نداره دیگرانم اگه چیزی میگن ب چشم محبت نگاه میکنم و حتما روش فکر میکنم، در کل چیزی ب دل نگرفتم چون هدفم خوب رسیدگی کردن ب بچس ،اتفاقا بیشتر تشکر و تایید شدم تا قضاوت
تا دلت بخواد
سلام یه سوال من شوهرم تک فرزند بعد الان بخاطر مسائلی با پدر شوهر و مادر شوهر زندگی میکنیم بعد همیشه بچه رو از من میگیرن خودشون میخوابوننش باید چکار کنم بنظرتون میترسم کاری کنم خدا قهرش بیاد چون بچه دار نشدن دیگه
کاچی خورد برا همین زردی بچه تموم نمیشه درحالی که خدا بر سر شاهده نخوردم هیچ خود لعنتی هاشون باعث شدن به وقتش نزاشتن شوهرم ببره دکتر یه پیاله اب انار کرد تو شکم بچه سه روزه
مادرشوهرم شما خیلی مهمونی میری یا میرین بیرون بچه مریض میشه یا میخوای بلند نمیشی به بچه صبحانه بدی بچه ساعت 6 باید صبحانه خورده باشه اخ چه جوری بچه رو بیدا کنم ساعت 6 صبحانه بدم بچه ای که عادت داره تا 9بخوابه
من خودم بچه نداشتم ولی خالهم همش میاد از خواهر شوهراش تعریف میکنه😂😂
میگه هر بار تا بچه ۶ ماهمو میبینن بهش میگن واااای تو چرا بزرگ نشدییی و همش میگن بچه گرسنهست. بعد خودشون روزی ۱۰ شیشه پر شیرخشک میکنن تو حلق بچه شون.
انگار هنره بچه رو فقط با شیرخشک گنده کرد.
خدا لعنتت کنه
مادرشوهر من بچم مریض بود اومد بچه رو نگا کرد نه لازم نیست یه استامینوفن بدین درست شه 😐😠
سلام بله خیلی زیاد ناراحت شدم ولی زود از یاد خودم میبرم چون فکر کردن بهش باعث میشه خودم بیشتر عذاب بکشم
داداشم بچه های خودش واقعا خیلی خوشکلن بعد آمد بالا سرم گفت هیچکس نمیتونه به خوشکلی بچه های من بیاره یکی از زنداداشم همراه من زایمان کرده بود به اون گفت از بس گشنه ای وخسیس بچه ات لاغره و زردی گرفته فکرش بکن بچه ات بگن زشت یا تو دستگاه باشه بگن از خسیس و لاغری بچه ات بگن
بچت ضعیفه .چرا شیرخشک میدی چرا شیرخودت نمیدی .چرا وزنش کمه چرا قدش کمه .بچت بخوابه توهم کاراتو بکن چیزی نیست که ..پس ماادم نیستیم بخوابیم که
زیاد ...شیرزیاد میدی زیادمیخوابونی ازین حرفا زیاد شنیدم
تا دلت بخواد
وای خدا ادم پست هارو میخونه چقد داغون میشه خدابه هممون کمک کنه
از سمت شوهرم
دوروز بخاطر ترس و جوش زدن شیرم خشک شد مجبور شدم شیرخشک بدم
بعد که به شیر اومدم دیگه سینه نگرفت، شوهرم همیشه به طعنه بهم میزنه که تو اگه مادر بودی اول شیر خودت میدادی به بچه
هرکاری هم بکنی حرف مفت زیاد.خواهرشوهرای من هم تا بچمون دیدن گفتن وای چقدر ضعیفه بهش شیر خشک بده ولی من به حرفشون گوش ندادم خداروشکر
دوستان شیر موز تا چند روز در بخچال بمونه خراب نمیشه
اما به ظاهر حرفای هیچکس اهمیت نمیدم.بخاطر بچم.همه دنیام فدای تارموی بچه هام.چاره نیست جزتحمل.یاادم باید همش کل کل کنه یاباید کلا عادت کنه تاخودشون شرمنده بشن
عین من
اره از طرف مادرم شیرم خشک شد بچم شد شیر خشکی هر روز مادرم بهم سرکوفت میزد که تو باعث شدی شیر خشکی بشه تو انقدر بهش شیر ندادی سینت خشک کرد بعد از چند ماه همش اسرار داشت سینمو بندازم دهنش تا بیاد شیر خلاصه که خیییلی عذابم داد
من هم پدرشوهرم هم مادرشوهرم خداازشون نگذره من هرچی میگن فقط لبخندمیزنم اماازداخل دیگه پوسیدم
فقط میتونم بگم خیلی😔
من دیگه پذیرفتم مادر خوبی نیستم
خیلی زیاد از طرف خانواده همسرم خصوصا مادرشوهر مضخرفم. همسرمم اصلا پشتم نیست به هیچ عنوان ب حرفم گوش نمیده فقط حرف خانوادشو گوش میده
قضاوت همیشه هست و بوده، مامانا عزیز توروخدا دلتون رو گنده کنید نزارید این حرفای پوچ شما رو از پا دربیاره، با توکل به خدا بچه هامونو بزرگ میکنیم....
آره خیلیییی تازه زایمان سزارین کردا بودم درد داشتم پدرشوهرم گف مگه مجبور بوده سز کنه مادر شوهرم گف شیر نداره بچه سیر نمیشه شیر گاو بده سینه خودشو به بچم داد فرداش برفک زد دهنش نمیتونست شیر بخوره گف سینت کوچیکه شیر نداره زردی داشت دور از چشم من بهش آب انار میخوروند و کلی حرفای دیگه که از قسط زد حلال نمیکنم هیچکدومو
بله زیاد خیلی زیاد من اصولی بچنو بزرگ میکنم .تو تغذیه همه بهم میختدن و قضا ت میکنن میگن تو بچت چیری نمیدی بخوری و این چیزا اوالا گریه میکردم ولی الان من بخاطز بچه ام رعایت. میکنم پس اهمیتی نداره
خیلی چون پسرم لاغر وقدش کوتاه هست بهم میگن بهش نمیرسی
چقدر همه هم دردیم .زن بودن کلا همه چیش عذاب
بچه بیرون نبر مریض شده چون رفتی بیرون شام خوردی 😐
یعنی ما مادر شدیم نباید کاری بکنیم نباید بیرون بریم
زندگی سرشار از شنیدن قضاوت هاست ،بچه آسم داره میگن اولاد نیستی بچه رو نگه داری این مریض نیست تو مریضش میکنی از بس به گرما عادتش دادی هوای خنک بهش میخوره مریض میشه،خدایا کمک از دست این مردم
جاریه من همیشه میگه خواهرم میگه بچه بزرگ کردنو از من یاد بگیره چون نه بچه هامو لوس کردم و نه با کوچک ترین چیزی مریض میشن کلا بچه های محکمی هستن
بچه رو لاغر کردی😶 شیرت کمه😐 بهشون هیچی نمیدی بخورن😐 بهشون نمیرسی😐
همه دایه ی مهربانتر از مادرن😏😏
من مادر شوهرم دوسال پیش فوت کردوالان فقط یدونه خواهرشوهردارم که خداروشکر میکنم شکمم کوچیکه هروقت میبینمش اصلا به روخودم نمیارم که باردارم چوو میدونم دخالت میکنه وباعث ناراحتیم میشه مجبورنیستم خودمواذیت کنم
من نیز اجازه نمیدم کسی دهنشو وا کنه
شیرت برا بچه کافی نیس بچه گوشنه میمونه
در صورتی ک نمودار بهداشتش عالی پیش میره
فقط دخالت های بیخود و نظرات خانواده شوهر
وای از حرفهای مادرشوهر 😭
راجع به سر بچه که بد خوابوندی
چرا اینقد لاغر شدی😬😬
من هنوز بچه ی اولم هس منم زیاد قضاوت شدم مادر شوهرم میگه تو بلد نیستی از خودت خوب نگه داری کنی و.......
همیشه بخاطر لاغری شدن و بد غذایی و دیر راه رفتن و... خانواده ها باهات کار دارن ولی ب نظر من اینا مهم نیست و سلامت بچه مهمه
وقتی تو دو سالگی بچمو از شیر گرفتم پدر شوهر و مادر شوهرم همیشه میگفتن تو مادر نیستی نباید تز شیر میگرفتیش تا هر وقت ک میخورد...حتی بچه تا یک سال بعدشم سرما میخورد میگفتن تقصیر تو بوده...در حالی که میگن شیر خورد زیاد پوکی استخوان میاره برا بچه
من مادر شوهرم خیلی کار داشت روش های قدیمی بچه داری رو میخاست پیاده کنه رو بچم در حالی که علم الان اون روش هارو مضر میدونه...و هروقت باهاش مخالفت میکردم بهم حرفای تلخی میزد که تو نمیفهمی...من بچه بزرگ کردم چشون شده و....اما منم وقتی میدیدم میگن این کار برای بچه مضره نمیتونستم انجام بدم اما شوهرم پشتم بود
خیلی شرم آوره ..مادر شوهر من یک بار به من گفت این بچه ی ماست و تو فقط داری بزرگش میکنی ...همش هم لقلقه ی زبونش اینه که کاری ندارد که بچه رو با چند تا پمبریز و یه شیشه شیر بده خودمان نگه میداریم یا میریم مهمونی ...
درموردشکل سرپسرم هرکی می بینه می گه موقع خوابوندن خوب نخوابوندی فرم سرش درازشده ازاین حرفا 😪
تو خودت از عمد شیرخودتو ندادی ب بچه
تو زندگی منم از اول دخالت مادرشوهرم بود. اوایل شوهرم پشتش بود ولی ب مرور متوجه شد و از من حمایت کرد. اون هنوزم اگه بتونه اذیت میکنه ولی شوهرم مثه کوه پشتمه و جمعش کرده
بزرگترین خنجرهارو از مادرم خوردم. بچم سه روزش بود شیر نمیخورد شب تا صبح بیدار بودم به زور ذره ذره میدوشیدم با قطره چکون بهش شیر میدادم. بهم گفت تو ظالمی بهش شیر خشک بده. بچم فقط فکش ضعیف بود نمیتونست سینه بگیره. شوهرمم دید مامانم اینطوری میگه گفت تو چرا فکر میکنی فقط هرچی خودت میگی درسته خودخواهی و فلان. برای من واقعا سنگین بود درست سه روز بعد زایمان چه فشاری رو آدمه چقد حمایت میخواد لب مرز افسردگیه از شیر نخوردن بچمم کلی تحت فشار بودم حالا این وسط یکی بهم میگه ظالم یکی بهم میگه خودخواه. فرداش رفتیم مشاور اول من رفتم بعد شوهرم رفت تنها حرف زدیم. برگشتنی شوهرم ازم معذرت خواهی کرد گفت من نمیدونستم.... مقصر اصلی مامانم بود که هنوزم گردن نمیگیره حرفش اشتباه بود.
بله خیلییی اینکه میگفتن تو خودت باعث شدی بچت تو سروصدا نخوابه خودت باعث شدی پستونک بخوره و....
سلام خدا رو شکر من قضاوت نشدم همیشه تعریف بوده، ولی خداییش خیلی خودم خودمو تو زندگی ازیت کردم که همه چیز عالی باشه
نه من تا حالا قضاوت نشدم خداروشکر
بله وقتی که خانواده همسر حرف های زشت زدند و بچه یاد گرفت . یا زمانی ک بهش حرف زشت زدند و دخترم همان حرف رو تکرار کرد از چشم من میدیدند بااینک خودشون از اون کلمات زشت استفاده میکردند و بقیه اطرافیان هم از چشم من میدیدند حتی همسر بنده
خیلی خیلی خیلی زیادو قضاوت هم خواهم شد
آره خیلی سخته مخصوصا بچه اولت هم باشه قضاوت اطرافیان آدمو عصبی میکنه
همیشه خدا بعد تازه همه باهم یعنی هم خوانواده خودم هم خوانواده. همسرم
بزرگترین مشکل ما مادر ها اینکه همسرمون باید این شرایط رو مدیریت کنن که نمیکنن یا بلد نیستن.
آره بادوتا بچه ۹ساله و۲:۶ماه هنوزم قضاوت میکنن چرابچهات ریزن چرا چرا چرا
متاسفانه خانواده همسر کارش همینه راجب همه چیز نظر بدن دخالت کنن قضاوت کنن.بدون اجازه مادر زیر زیرکی یکارایی انجام بدن.واقعا براشون متاسفم.اصلا متوجه نیستن این مادر به بچش شیر میده.
خانواده شوهرم خیلی دخالت کردن.خیلی قضاوت شدم.که بلدنیس بچشوارومکنه چون بچم کولیک داشت گریه میکرد.خیلی حرفا..من که نفرینشون کردم.چون هنوز بچم ۴۰روزشم نبود کاری کردن که من خونه روترک کردم وبچه روازم گرفتن نگهداری کردن.هیچوقت حلالشون نمیکنم
سلام فکرمیکنم همه یه جوری قضاوت شدیم و قضاوت کردیم.سعی کنیم اینکار رو تکرار نکنیم و کسی رو ناراحت نکنیم.
من خیلی خیلی قضاوت شدم چه قبل بچه چه الان ، بیشتر از طرف جاریم و خونواده همسرم ولی خداروشکر فقط بهشون لبخند زدم عقیدم اینه که خدا خیلی بهتر ازمن جواب میده چرا من خودمو آلوده کنم؟ وهمشون هم عینا هرکاری سرمن درآوردن سرشون دراومده ....
زمان بزن و در رو تموم شده ،بزنی میخوری
سلام منو همیشه قضاوت کردند
اونم بد
مادرشوهرم از سونو بچه ایراد میگیره ک بینیش بزرگه و هزارتا حرف دیگه ک دنیا بیاد بلاهایی ک شوهرم سرشون آورده اون بچه سرمون میاره(ی جورایی ب نظرم نفرینه)، بعد باز از اون طرف توی خرید سیسمونی دخالت میکنه و شوهرمو پر میکنه ک هر جور شده از خونواده ی من بگیره و بین منو شوهرم چالش درست میکنه، متاسفانه شوهرمم تحت تاثیر حرفای بقیس، و با حرفاش خیلی ناراحتم میکنه
سلام من ار روزی که زندگی متاهلی و شروع کردم هم از اشپزی کردنم هم از بچه داریم ایراد گرفتن حتی تو طرز لباس پوشیدنم دخالت کردن دیگه دنیا دار مکافته جوابشونو بدین رو دلتون نمونه اخه به ابلیس گفتن تو که ملائکه خدایی به این قشنگیه صورتت چرا ترسناک نقاشیت میکنن ابلیسم میگه اخه قلم دست دشمنه الانم ما آدمای بدی نیستیم گوه خور زیاد داریم😝😝😝😂😂
من خوشبختانه تا حالا قضاوت نشدم حداقل به خودم کسی چیزی نگفته و تا وقتی از بقیه نظر نخوام هیچ حرفی نمیزنن شاسد دلیلش این باشه که من خودم هیچوقت نه تو زندگی کسی دخالت کردم نه کسی و قضاوت کردم ،امیدوارم بعد از بدنیا اومدن بچه هم کسی دخالت نکنه.
بخاطر لاغری پسرم همیشه قضاوتم میکنن که من بهش نمیرسم بخدا خیلی بهش میرسم ولی اصلا تو وزنش فرقی نمیکنه بخاطر همین خیلی ناراحت میشم 😔😔😔
مرسی گلم بچه ها سالم باشن کافیه همه مون مورد قضاوت قرار گرفتیم والا من جواب میدم هرکی هرچی بگه زودم جوش میارم😂
سلام بله منم خیلی قضاوت شدم از طرف خانواده شوهر.چه وقتی بچه نداشتم چه الان که دارم .زیاد شیر میدی یه چیزی میگن.کم میدی یه چیزی.لباس میپوشی یه چیز دیگهخلاصه که سعی کردم انرژی و وقتم رو نزارم برا این آدما که همیشه دهنشون بازه
تا به حال قضاوت نکردن منو شایدم کسی نتوانسته بگه بهم 😂اما الان که میخام مادر شم همش استرس اینو دارم به بچم یه چیزی بگم برخلاف میل من من نتونم بهشون چیزی بگم
من همیشه مورد قضاوتم هر کی یه چیزی بهم میگه ولی خب یاد گرفتم صبر و حوصله داشته باشم هر چند بعضی موقع ها بد عصبی میشم ولی میگذره
سلام منم دوقلو دارمو بارها بوده نه شبا خوابیدم نه روزا بی اعصاب شده بودم بعد همه ازم انتظار داشتن هرچی بهم بگن من بگم حق باشماسو با روی بازو روب خوش قبول کنم هرچیم میگفتم من خواب کافی ندارم اعصاب ندارم ولی میگفتن بچه برا خودت اوردی این همه بچه دار شدن تو فقط اینجوریی
دخترم دنیا اومد بستری شد ،،،خیلی سرزنش شدم،،،لاغر و بد غذاست...وقتی پشت سرش راه میرم غذامیدم ایرادمیگیرن بیخیالی طی میکنم میگن تو چه مامانی هستی مجبورش کن بخوره....ولی تصمیم گرفتم خودم باشم کاری که میدونم درسته انجام بدم..
درخواست دوستی بدین مادرا گل
متاسفانه زیاااااااد
من مامان هم نشده بودم همه در حال قضاوت کردن بودن الانم که دیگه بدتر
واقعا حال آدمو بد میکنن😒
گاهی حس میکنم از همه بدم میاد
خییییلیییی
بعضی مواقع لازم راهنمایی بشیم حقیقت اینه ما دانای کل نیستیم ولی سر یه سری مسایل مثلا تربیت بچه پوشش یا هرچی و.. که بستگی به فرهنگ هر خانواده داره نباید اجازه داد کسی دلخالت بکنه و این برمیگرده به رفتار خودمون که چطوری بودیم که طرف به خودش اجازه داده دخالت کنه
دوستان عزیز اومدم با یه خبر خوب من آتلیه آنلاین دارم به اسم🤍هستی و هلسا🤍
ادیت چهره و جای گذاری سر و بک گراند با هر تم دلخواه♥♥♥♥ براتون با کمترین زمان و هزینه با کیفیت عالی انجام.میدم امتحان کنید ضرر نمیکنید 😍😍😍😍
عکس کودک ،نوزاد، ماهگرد، دندونی،ختنه سورون ، تولد ،سالگرد ازدواج، جشن تکلیف عکس های پاییزی اول درست میکنم راضی بودین بعد هزینه بدین رضایت شما اولویت ماست 💜🧸❣️ هزینه ها رو.داخل کانال زدم اونجا عضو شید و ببینید☺️☺️ هر دوتا عکس یه عکس هدیه میدم بهتون😍😍😍
آیدی جهت ثبت سفارشات شما عزیزان👇
.•°``°•.¸.•°``°•
@zahrasoobat1369
•.¸ ¸.•
°•.¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·آتلیه آنلاین 😍هستی و هِلسـا😍09037822363 ایتا🤍 وات ساپ🤍 روبیکا🤍 در خدمتم نمونه کارام توی کانال روبیکا هست میتـونید پی وی بیاید و ازم.بخواید در خدمتم😍😍😍😍😍
من پسرم ۲۳ ماهشه و حرف نمیزنه،این برای خودم یه چالشه و کلی سرچ کردم و با کلی مشاور و پزشک حرف زدم که گفتن با توجه به اینکه میتونه منظورش رو برسونه و با زبونخودش ارتباط میگیره تا ۲.۵ طبیعیه و جای نگرانی نیست
ولی امان از بقیه و حرف و کنایه هاشون
هرچقدرم بگی برات مهم نیست حرف بقیه ولی یجا دیگه صبرت تموم میشه
اینکه فکر میکنن به فکر بچت نیستی،خوب باهاش رفتار نکردی که حرف نمیزنه و ....
خیلی زیاد .مخصوص ازسمت مادرم که همش میگه نسبت ب اولیه بی توجهم
منم از وقتی باردار شدم همینطور مادرشوهرم و خواهر شوهرم اینقد باهام بحث میکردن ک من عصبی شده بود از بس استرس و ناراحتی کشیدم ک بچم ۷ماهه دنیا اومد خیلی زجر کشیدم خدا از سرشون نگذره حتی حاضر نشدن هنوز ک هنوزه بیان نوه شونو ببینن واقعا اینا دیگ چه ادمایی هسن
سلام به همه مامانای نازنین و زحمتکش بله منم بارها بیشتر از طرف همسرم مورد قضاوت قرار گرفتم ولی مطمئنم که کاملا بی مورد بوده چون خود همسرم اصلا از بچه داری هیچ اطلاعی نداره و البته به سایر افراد چه فامیل خودم یا همسرم یا دوستان و آشنایان اجازه دخالت نمیدم در هر صورت جلوی حرف دیگران رو نمیشه گرفت ولی نباید اجازه بدیم حرف و نظر دیگران انرژی ما رو کم کنه و نسبت به بچه هامون بی حوصله بشیم این نظر منه
همیشه هستن آدمایی که توی تمام شرایط زندگیت دخالت میکنن و قضاوتت میکنن متاسفانه.
تا چند سال پیش خیلی دلگیر میشدم و خودخوری میکردم،ولی الان خیلی راحت و محترمانه برخورد میکنم یا یوقتایی هم که ارزش نداشته باشه سکوت میکنم و بی تفاوت به کار خودم و زندگیم ادامه میدم و آرامش خودمو بهم نمیریزم،از نظر من آدمای اینجوری حتی ارزش اینو ندارن که بخوای بخاطر حرفشون خودتو اذیت کنی بهترین برخورد بی تفاوت بودن نسبت به حرفاشون هست و اهمیت ندادن،من واسه حال خوبم خیلی ارزش قائلم تا اونجایی که بتونم حالمو بخاطر حرف هیچکس خراب نمیکنم🙏🌹
من بعد زایمان بچه ام زردی گرفت وبستری شد منم مادر اولی مادر خودم فوت شده کسی رو نداشتم مادر شوهرمم که پسر خودشم دوست نداره چه برسه به من اصلا نه کمک کرد ونه اومد.بلد نبودم شیر بدم از تو بیمارستان کمک گرفتم بچه ام سینه رو اصلا نمیگرفت کبود میشد کلی حرف خانومه بارم کرد پرستارها هم همینطور.منم افسردگی گرفته بودم و۲۴ ساعت رو فقط گریه میگردم شکمم درد داشت کمر درد بودم کمبود خواب خسته مستاصل حتی نمیتونستم جوابشونو بدم یکیشون میگفت کلاس چندی چرا بچه دار شدی....خیلی دلمو شکستن هیچوقت نمیبخشمشون.الان دخترم سالم وسلامت تو بغلمه ومن فک میکنم این خاطره بد قراره سر چند تا مادر بیاد.
دخترم وزنش کمه پزشکش گفت کمتر بهش شیر بده که غذا بخوره منم همین کار کردم خانواده شوهرم یکی یکی افتادن به جونم که بچه رو شیر نمیدی فردا روزی بزرگ شد کمردرد میگیره پا درد میگیره و ... خواهرشوهرم رفته بود برای خانواده شوهرش هم گفته بود اونا هم گفتن وااااای چه کار بدی میکنه این مادر مگه به فکر بچه ش نیست اشتباه میکنه بچه تا دوسال و نیم باید شیر بخوره!!! هی من بهشون میگفتم من که آریاناز از شیر نگرفتم فقط با نظر دکترش شیر کمتر بهش میدم که غذا بخوره ولی فایده نداشت آخر سر برگشتم بهشون گفتم بچه خودمه دلم میخواد اینجوری شیرش بدم اینجوری بزرگش کنم شما لطفا نظراتتون نگه دارید برای بچه های خودتون....دیگه از اون روز دهنشون بستن فقط گاهی مادرشوهرم یه حرفایی میزنه که اونم در لحظه جوابشو میدم
من نه اینکه شعار بدم ولی همیشه میگم هر کی بایه کفش راه میره وتو حق نداری در مورد دیگران نظر بدی تا زمانیکه تو شرایط اونا نبودی
من هم با کسایی که تو زندگیم دخالت کنن قطع رابطه میکنم چون حوصله ندارم واسه توضیح و مقایسه و چشم و هم چشمی
بیشتر موقع ها ما به خودمون رنجی رو در به دست اوردن چیزی میدیم که جلوی کسی که اصلا ازش خوشمون نمیاد پز بدیم ولی بیاین قضاوت نکنیم با زندگی خودمون حال کنیم😍
آره من قضاوت شدم خیلی
به نظرم بهتره آدم هیچوقت راجب دیگران قضاوت نکنه این خودش باعث میشه دیگران در زندگی ما دخالت نکنند
من بچه اولمه و هیچی از بچه دلری بلد نبودم اوایل،اینقدر حرف شنیدم،اونم از نزدیک ترین ادمای اطرافم
منم از طرف ملدرشوهرم هیچوقت سرزنش نشدم ولی از طرف مادر خودم تا دلت بخواد، مادر من، مادر بودن فقط تو زایمان طبیعی و شیر دادن میبینه، بچه هم بعد از ۳ ول میکنه به امان خدا، مادر بودن اینه که تا روزی که زنده همراه بچه ات باشی، نه فقط زایمان و شیردادن
سلام من طوری زندگی کردم که کسی به خودش اجازه نده من مورد قضاوت قرار بده و خودم هم هیچوقت کس رو مورد قضاوت قرار ندادم چون زندگی شخصی وخصوصی هرکس به خودش مربوطه اگر ما آدما حد خودمون رو بدونیم دنیا گل و بلبل می شد
دقیقا همینطوره هممون خواه یا ناخواه قضاوت شدیم شایدم قضاوت کرده باشیم چیزی که مهمه کار و نظر خود آدمه حرفای نگرانو فقط بشنوین نباید انجام بدین یا تایید کنید که دو سوای دیگه زیاده روی میکنن بعدش تنها کسی که اسیب میبینه هم جسمی هم روانی خود اون مادریه که داره قضاوت میشه پس محترمانه در جوابشون بگین اگه مشکلی داشتم و دکتر نتونست کمکم کنه حتما از شما میپرسم بااین جواب محترمانه میزنید تو دهنشون خودشون میبینن که اینطوری جوابشونو میدین کم کم خودشونو جمع میکنن بخاطر زیر سوال نرفتن احترام خودشون
سلام خانوما من الان ۳۹هفتم پر شده رفتم تو چهل زایمان نکردم هنوز میترسم بچم مدفوع کنه تو شکمم چکار کنم
اره زیاد مخصوصا از طرف مادر عزیزم😊😊یبار گفتم خیلی بلد بودی به ما میرسیدی حالا نمیخاد واسه بچه من ادای کاربلدا رو در بیاری
اره...زیاااااااد💔
الهی مادر شوهرم تیکه تیکه شه خیلی عذابم میده
من همش مادر شوهرم میگه بچه تو قشنگ نگه نمیداری بچه فلانکس وزنش زیاده چاق و اینجور چیزا ولی بچه تو لاغر یامیگه تلاش نکردی شیر بدی شیرخشک دادی بچه ت اوارست و نمیدونه چطور ارامش بگیره درحالیکه من بچه م تو ایزسیو بود تا سه روز بعد اون شب. دادم تا ۹روزگی اما دیگه سه پزشک نزاشتن شیر بدم به دلیل مصرف داروی رماتیسم این ثضاوت ها خیلی اذیتم میکنه و به شدت عصبی میشم بچه م یک سالشه خانواده شوهرم همش میگن چرا باردار نشدی خودت نمیزاری باردار شی یا نه بچه دار نمیشی دیگه دکتر منو منع کرده برای بارداری دوم و باید سه سال باردار نشم تا داروهامو بتونه کم کنه خودم سه ماه زمین گیر شدم بعد زایمان خیلی اعصابم داغونه و نمیدونم چطور برخورد کنم اصلا نمیتونم هیچ جوابی بدم خیلی وقتا به فکر خودکشی می افتم اما دلم برای بچه م میسوزه چون بااین حجم درد های استخوان نمیتونم بچه نگه دارم
من وقتی دخترم به دنیا امد شیر داشتم تا 65روز شیر دادم اما دیگه سینه نگرفت با شیردوش میدوشیدم میدادم ک نخورد مجبور شدم با نظر دکترش شیر خشک بهش بدم چون رفلاکس و کولیک شدید داشت
خانواده همسرم همه میگفتن از عمد خودش شیر نداد تا شیر خشک بده و کلی حرف جلو روم و پشت سرم زدن قضاوت کردن منو
خیلی زیاد از طرف آدم های که علاقه زیاد به دخالت توی زندگی بقیه دارند و فکرمیکنند خودشون بی نقص هستند
خداروشکر من هنوز تو این دو مورد قضاوت نشدم،شاید قضاوتم کنن افسردگی بگیرم و خودم سرزنش کنم ک شاید درست میگن،بااین حال خودم خودمو بعضی وقتا سرزنش میکنم با اینکه سعی میکنم بهتر باشم،
پدر شوهرم هم همش میگه بچه ت تنبله چرا غلت نمیزنه چرا فلان نمیکنه. بچه ی دخترم داره چهار دست و پا میره دختر تو تنبله. انگار مسابقه ست :/
به خدا بچه داداش من تا دو سال حرف نزد یه کلمه ما نگفتیم چرا. نگفتیم ببرید فلان جا. فلان چیز رو بدید. همش گفتیم عیبی نداره. هر بچه ای یه جوره
من نه ولی یه بنده خدایی مادر شوهرش همش به من میگف بچه مونو شیرخشکی کرده
خیلی فقط خدارو شاهد قرار دادم الهی به سرشون بیاد
من اولای زایمان سینه م زخم شد، نمیتونستم شیر بدم. دوست هم نداشتم بجه شیرخشک بخوره. با زجر و گریه شیرخودمو میدادم. یه جاهایی که دیگه واقعا تحمل ناپذیر بود بچه شیرخشک مبخورد. یه دوره هم شیرم کم بود مجبور میشدم یکی دو وعده شیرخشک بدم. اما اصلا دوست نداشتم و کلی تلاش کردم و شیرافزا خوردم تا شیرم زیاد بشه. الان که دخترم ۴ ماهشه، دیگه تقریبا شیر خشک رو نمیدم. دو هفته ای میشه. حالا بردمش بهداشت واسه ی واکسن. اونجا بهم گفتن قد و وزنش خیلی خوبه دیگه شیر خشک نده. از اون موقع مادر شوهرم حساس شده روی شیرخشک دادن. دیروز میگه دیشب شیر خشک ندادی؟ میگم نه. میگه مشخصه بچه شکمش رفته تو لاغر شده :/
میگم اخه مگه کلا چقدر شیر خشک دادم من!!!
همش میخوان بگن تپلی دخترم به خاطر شیر خشکه. یه بار میگفت شیرت سیرش نمیکنه. یه بار مبگفت شیرت آبکیه. یه بار مبگفت نفخ بچه از شیرته. الانم اینجوری. البته میدونم قصد بدی نداره و بدجنس نیست ولی به خدا ادم دلش میشکنه.
چیکار دارید به ادم اخه
خیلی زیاد طوری ک افسردگی گرفتم بچه شیرخوذمو نخورد حرف شنیدم هزار بار شیر خشکی شد تا مریض میشه هزار جور دلیل پیدا میکنن برا مریضیش دکتر میبرم حرف میشنوم فقط خداااا کمکمون کنه
اره
سلام گلا تاپیکامو بخونید این شماره همون حاج اقاس چون خیلیاتون خاستید میزارمش 09375890790
نه خداروشکر عم هم خونوادم هم خونواده شوهرم خیلی درکم میکنن واین مدت همش کنارم بودن وتنهام نزاشتن 🥰
اووووو تا دلت بخواد...
ولی من کار خودمو میکنم لازم نیست جوابشون با جنگ و دعوا بدما ولی همیشه کار خودم کردم باکارام حرصشون دراومده😂
آره پدر شوهرم میدونه پسرش بی مسئولیت هستش همیشه میگه بچه داری از این یاد بگیرد همیشه به خواهری شوهرم میگه و خونواده ی خودم میگن تو میری بهشت چون شوهرت از مرد بودن فقط شب جمعه رو بلده راست هم میگن
دوران بارداری. خیلی سخته. هیشکی نمیتونه. ی زن باردارو قضاوت کنه. اونجاس ک میفهمیگوخوردی زندگیت. خیلی زیادن
از طرف پدر مادر خودم بله 😁
برینید از اول دهنشون اگ از اول اینکارو نکنید اونا میرینن تا آخر عمر ب زندگی چه خانواده خودتون چه شوهر برای خودتون حریم داشته باشید
بله همیشه مادر شوهر وپدر شوهرم قضاوت میکنه همیشه دخترش برام مثال میزنه باوجودی که دخترش خودش صفره جاریم بیچاره رو خیلی اذیت کردولی اون الا ازش خیلی دوره یه شهر دیگه رفته من موندم با اینا ویه عالمه بدبختی
چقدر من از اول بارداریم تا الان دلم شکسته از دست مادرم و خانواده همسرم خواهر هم ندارم اینقدر ریختم تو خودم که شد فشار خون قند خون خدا خودش به ماها کمک کنه خیلی سخته واقعا
والا من از طرف خانواده و خواهرام زییییییاد همش میگن چرا بچت یوبسه بهش غذا بده انجیر بده .چرا مریض میشه .چرا لباس کم میپوشی . یعنی منم پیشش نباشم پیش اونا باشه و زمین بخوره از من تقصیرشو میگیرن . حالم از این حرفاشون بهم میخوره مخصوصا یکی از خواهرام
درخواست دوستی بدین
اره ولی برام مهم نیست
بله خیلی ولی حرف این ابله هارو باید نادیده گرفت
واقعا مگه مهمه حرف مردم، در دروازه رو میشه بست ولی دهن ابله هارو نمیشه بست، پس به نظر من اصلا نباید ذهن رو درگیر این حرفا کرد و جوابشون رو داد، این بزرگترین دهن کجیه
یه بار پارک بودیم و قرار شد بریم بگردیم مادرشوهرم گفت بچه بده من نگه میدارم تو برو بگرد رفتیم و اومدیم هوا سرد بود دور بچه پتو هم پیچونده بودن پدرشوهرم برگشت گفت به توم هم میگن مادر جلوی همه منم بچمو بغل کردم اصلا محلشون ندادم هرچی گفت بیا پتو بنداز روت محلش ندادم 😑انقد ناراحت شدم که حد نداشت😢
من مادرشوهرم خیلی تو بارداری دلم میشکوند کفریم کرده بود اولا از بس یه چیزی میگفت همش گریه می کردم خدا ازش نگذره هیچوقت نمیبخشمش الانم همش تو بچه داریم قضاوتم میکنه نمیدونم چه گناهی کردم باید با این زن یجا زندگی کنم
هییییی
خداکنه ادم هیچوقت بی کس نشه یا مشکلی واسش پیش نیاد ک همیشه بخاطر اون مشکل تو چشم باشه یا سرزنش بشه قاضی القضات فقط خداست
ان شاءالله خدا جواب هرکسی که پشت سر آدم حرف میزنن بده من همه اونایی که به ناحق پشت سرم حرف میزنن واگذار کردم به خدا
حسابمون باشه واسه قیامت
بله..
من تازه زایمان کرده بودم و بچه اولم هست
پسرمو از رو زمین تخت برداشتم شیر بدم
مادرشوهرم طوری بچمو از دستم چنگ زد همون لحظه گریم گرفت و گریه کردم
و با لحن بدی گفت بده بچمو درست بردار این چ طرز گرفته
و تا الان ک پسرم پنج ماهشه شده دایه مهربان تراز مادر
ومن خیلی دلم شکسته
و هیچوقت نمیبخشمش...
نظر لطفته گلم
خییلی زیاد چون من سنم کمه ی هفته مونده بود واسه زایمانم دکتر بهم گف کارها خونه رو همین هفته آخر انجام نده منم خودم انجام میمیدادم دختر عموم دلش بود برم کارا اونم انجام بدم چون بچش تازه دنیا اومده بود بد ک دخترم دنیا اومد چون هیچکس نبود پیشم تنها بودم افسرده شده بودم عمه مم همش میگف بدنیا نمی آوردی آخه مگ مجبور بودی من هم سن تو بودم دوتا بچه داشتم همه کارامم می کردم اون زمان قدیم مثه الان نبود خلاصه خییلی با حرفاشون اذیتم می کردن
من استراحت مطلقم یکبار پدر شوهرم اومد خونمون دید همسرم داره شام میپزه اخمشو انداخت پایین گفت خانومت بشینه یواش یواش کاراشو بکنه که شوهرم جوابشو داد منم دلم خیلی شکست از اون روز هم دیگه خونمون نمیاد یا میاد دم در زودی میره اصلا بالا نمیاد فدای سرم که نمیاد کسی که تو سختی نمیتونه کمک کنه و فقط زخم زبون بزنه همون بهتر هرگز نیاد
شدید بچه هام شیرنداشتم شیرخشکین همینجورتوسرم میزنن که ضعیفن بچه هات هرروز مریضن چون شیرخشکی بودن
من این تجربه رو داشتم خیلی رو اعصاب آدم هستن آدماهای فضول من پسرم موقع شیر میخورد خیلی تپل بود ولی وقتی غذا خور شد لاغر شد بعد میگفتن هیچی به این نمیدی لاغر شده
من هرگز ❤
بده که دیگه مادر آگاه نداشته باشیم
کلاس بارداری
از هر نظر راهنمایی میکنه
اینکه چی برات اهمیت داشته باشه چی نداشته باشه
درضمن وقتی اطلاعاتت به عنوان یه مادر کامل باشه کسی نمیتونه با نظرش آزارت بده چون تو از کارت مطمئنی
خدا نکنه تو موقعیتی باشی که نظرشون دستوری باشه
اونموقع شاید دردناک باشه
توبارداری همه همیشه میگن بچه میخواستی چیکار و اینکه چرا دخترت اینقدر ضعیف ولاغره
اوووووه زیاد چ تو بارداری چ الان
از دست این فامیلای فضول و حسود
زر زر زیاده نباید جدی بگیریم وگرنه به غیر از خانواده شوهر عمه های خودمم حرف الکی میزدن .دکتر بهم استراحت مطلق داده بود که بچه نیوفته بهم می گفتن تنبل بلندشو 😑
من باردارم ولی اینقد بهم حرف زدن دلمو شکوندن
خیلی قضاوتم کردن،بچه من با وجود اینکه همیشه بهداشت میگفت اضافه وزن داشت ولی اطرافیان میگفتن مگه چیکار میکنی به بچه نمیرسی چرا انقدر ضعیفه،یا یکم کاراشو دیر شروع کرد گفتن تو چجور مادری هستی که بچت بلد نیست این کارو انجام بده در صورتی یاد گرفتن ذاتیه و برای هر بچه ای فرق میکنه،اما خوشبختانه تمام اونایی که سرزنش و قضاوت کردن بچه هاشون واقعا ضعیف هستن و مشکل دارن برای یادگیری
اره بابا همیشه
اوه تا دلت بخواد
بعله مخصوصاسرشیرخشکی شدن دخترم.خیلی حرف شنیدم خیلی😭
این یه. مساله مهمه ک واقعا باید فرهنگسازی بشه کاش واقعا اونایی ک مارو قضاوت میکنن یه لحظه خودشونو بزارن جای ما شاید شاید شاید یه درصد طرفشونودرک کنن البته الان هم مهربانی دلسوزی و قدرت درک تواین جامعه خییییلی پایین اومده ولی هنوزم جای امیدواری هست
بله قضاوت شدم سرزنش شدم تحقیرهم شدم....
بله بارها وبارها خیلی قضاوت شدم
مگه میشه با این ادما و ملت ما کسی قضاوت نشده باشه محاله.. پرسیدن نمیخواد
اره خانواده شوهرهربارقضاوت وفضولی....همیشه خودشونومیبینن ک بچه بزرگ کردن همیشه ایرادگرفتن نظرای خودشونوهی تکرارکردن همش برابچه هام ایرادگرفتن ولی هیچوقت نتونستن کاری کنن یاکمکی فقط حرف اضافه ....براهمون نوه دارنمیشن چون بیش ازاندازه خودرای هستن خداهمیشه جای حقه
بچه ام شیرخشکی شد همه فکرمیکنن عمدا شیر ندادم اصلا متوجه نمیشن ک بچه نخورد سینه رو.منم میگم ایشالا برای خودت یابچه هات پیش بیاد تابفهمی بچه نخواد بخوره نمیخوره
بله بچه بزرگم ضعیف بود هر چی میدادم بهش چاق نمیشد فکر میکردن به بچم هیچی نمیدم جز گرسنگی .برنامه غذایی برام میچیدن در صورتی که همونا رو میدادم
زیاد،متاسفانه اصلا نمیشه بگی که خسته شدم،کم خوابی دارم،....فورا میگن ناشکری نکن،خیلیا تو حسرت بچه هستن.
واقعا ربطشو نمیفهمم
بارها و بارها . متاسفم برای فرهنگ مضخرفمون
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.