من اختلال اضطرابی دارم برای همین یک موضوع که از تظر بقیه عادی است برای من به شدت ترسناک و نگران کننده است . مثلا یچه من چهارشنبه تب کرد من دارو داذم بردم دکتر گفت ویروسه و کنترل تب سخته باز اومدم خونه پنج شنبه صیح از اسنپ دکتر و مجدد عصر از یک دکتر دیگه سوال کردم دیشب نصفه شب بردمش درمانگاه و باز طرف گفت آزمایش و کشت ادرار و معاینه مشکلی نداره و شیاف بذار امزوز تا ۳ خوب یود باز تبش هی رفت بالا و من مجبور شدم شیاف بذارم مجددا از یک دوستم که الان تو شیراز پزشک هست پرسیدم و اون گفت ویروسه و اگه تا فردا همین بود حتما انتی بیوتیک شروع کنم فردا ساعت ۵ از دکتر خودش وقت گرفتم سی بار مزاحم شما شذم که چه کار کنم و میلیون بار گریه کردم چون اضطرابهام بهم میگن یه اتفاق خطرناک نباشه و. چی کار کنم و.....
اینا رو گفتم چون شاید خیلی از شما اینطوری باشید و متاسفانه درمان اضطراب سخته خیلی سخت
کاش عوامل و آدمهایی که موجب این اختلال هل شدن بدونن چیکار با زندگی آدمها میکنن .

۲۱ پاسخ

منم این مشکل رو دارم . و از طرفی با خودمم این مشکل رو دارم .کوچکترین درد رو به بدترین حالت ممکن به تصویر میکشم . از بیماری اطرافیان به شدت میترسم . گاهی اوقات اینقدر با مامانم تماس میگیرم که کلافه میشه . برادرهام رو مدام چک میکنم که حالشون خوبه . کلا بد دردیه

جمله آخر که گفتی خیلی درک میکنم کاش آدمایی که موجب این اختلال شدن بدونن با زندگیمون چیکار کردن

این اضطرابت نرماله عزیزم با این وضعی که گفتی بایدم استرس داشته باشی بچه حالش خوب نیست خب

دقیقا منم همینم
فکر میکردم فقط خودم اینجوریم
یادم نمیاد تابحال بدون استرس وحشتناک از خواب بیدار شده باشم
دائم میترسم نکنه اتفاق بدی بیوفته
هی

من هم متاسفانه اضطراب دارم
همش میگم نکنه یه چیز بدی باشه
اینها برمیگرده به همون ابتدای بچگی مون
قبل از ۵ سالگی که هر کی از راه میرسید هزاران استرس و ناامنی بهمون وارد میکرد

تماما حرف دل من بود

منم اکثرا در مورد بچم استرس دارم خصوصا مث شما روی تب حساسم... من پدرم آدم مضطربی بود در مورد ما ، همش نگران بود و متاسفانه این تاثیر مستقیم میزاره روی بچه ها هم، مادرشوهرم اینقد محکمه تو هر شرایطی میگه نترس چیزی نیست درست میشه، خوش به حالش

هییییییی گفتی مدینه کردی کبابم😔😔😔😔😔😔😔😔

فک میکنم هممون این مشکل رو داریم
منم وقتی بچه هام تب میکنن حس میکنم بد ترین مادر دنیام
حتما تقصیر من بوده
چرا مراقب نبودم و هزاران فکر
هی قلبم تند تند میزنه هوری میریزه بدنم سرد و گرم میشه
نابود میشم تا خوب شن😢😢😢

مگه توافریدی وحفظش کردی تاالان که تونگرانی واسش

ویروسه عزیزم بچه خواهر منم تب داشت همش چندتا دکتر عوض کرد یکم بهترشده الان باز داداشم مریض شده

همسر منم مثل شماست من هی بهش میگم بیخیال سخت نگیر چیزی نمیشه اگر فلان شد میبریم دکتر اونم حرفمو قبول میکنه ولی میبینم حالش خوب نیست ، اما مادر نیست وگرنه مثل شما خیلی بهم میریخت باز به من تکیه میکنه

سلام عزیزم شما به یه پزشک متخصص طب سنتی مراجعه کن سریع درمان میشی، سودای مغزتون زیاد هست.
اینطوری هم برای خودتون سخته هم برای اطرافیان آزاردهنده

چه جالب دربارع اش صحبت کردی مخصوصاً اونجاش که گفتی از نظر دیگران عادیه و دیگران درک نمی‌کنند که چرا ما الان انقدر مضطربیم

وای خانواده شوهر من و شوهر منم همینطوره و این منو خیلی اذیت میکنه
شوهر من همیشه یه اتفاق کوچیک رو خیلی بزرگ میکنه همیشه ذهنیتش اینه که اگه مواظب نباشی بدترین اتفاق میفته مادرشوهرمم همینطوره همیشه فقط نگران اتفاقهای بد هستن برا همین از هیچ چی لذت نمیبرن حالا نمیدونم ریشه اصلی این خصلتها چیه ولی در کل آزار دهنده اس برای طرف مقابل

منم مثل شما هستم
از اون هفته پنجشنبه دخترم همین ویروس گرفته تا امروز فقط ۵ بار بردمش دکتر و بیمارستان

وااااای منم همینجوریم که چرا اینجوری ایم یعنی؟؟

سلام عزیزم، من روانشناس هستم، اگر میخوای میتونم کمکت کنم، این مشکل بسیار زیاد هست، میفهمم که خیلی سخته، ولی مطمئن باش اگر درمان هم نشه قطعن کنترل میشه، پس اصلن فکر نکن که راهی براش وجود نداره😊❤️

الهی بمیرم🥺💔

خوب گل من این اضطراب‌ها ب دختر هم منتقل میش اونم میش مثل شما این خوب نیس الان مادر من مثل شما بود هی می‌گفتیم گوش نمی‌داد متاسفانه الان ۱۰سال ب بیماری ام اس مبتلا شد نمیخوام بترسونمت اما بهت ی کم بفکر خودتت باشی

شما اگاهی که چی باعث شده انقدر ادم مضطربی بشی؟؟؟؟ این خیلی مهمه که،اگه بری تراپی حتما درمان میشی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه زهرا 😍 مامان فاطمه زهرا 😍 ۳ سالگی
سلام سلام با تجربه پوشک گرفتن…
اینجا مینویسم شاید به یک مامان کمک کنه…
من از دو سال و نیمگی دخترم(اینم‌ بگم دختر من خیلی زود حرف افتاد و طبق گفته مربی کلاسش از سن و سالش در مهارت ارتباطی همیشه کمی جلو تر بود اما شبا پوشکش خیس بود پس فهمیدم آماده آماده نیست) …منم فقط در محیط توالت میشستمش که با محیط دستشویی آشنا بشه؛ بهش میگفتم جیش داری موقع شستشو و غالبا میگفت نه؛ گاهی میگفت بله و جیش میکرد… هر موقع جیش میکرد میگفتم پس پوشک نپوشیم و میگفتم جیش داشتی بگو پوشک کنم ( تا بدون استرس با پدیده بدون پوشک بودن آشنا بشه) … هر موقع پی پی داخل پوشک میکرد داخل سرویس که میشستم بهش پی پی رو نشون میدادم و میگفتم خب جای این پی پی داخل توالته بره پیش دوستاش… بعدم میگفتم قربون پی پی کردنت برم؛ من عاشق شستن شما هستم( که بدونه کار بدی نیست و نترسه) خلاصه فردای سه سالگی وقتی اولین پی پی رو کرد بردم سرویس؛ بعد گفتم پوشک نمیکنم جیش داشتی بگو بیایم… دخترم بعد یک ساعت گفت اومدیم اما گفت جیشم نمیاد؛ گفتم ببین( خودم با لباس ایستادم روی دستشویی، و گفتم پشتت رو بکن من رو نبینی، نشستم و آب باز کردم گفتم خب بای بای جیش) دخترم گفت نوبت منه؛ نشست و جیش کرد… و دیگه همه رو گفت … پی پی رو هم خیلی راحت همون روز کرد اونجا … الان بیشتر از ۷ روزه گرفتم… و نه مشکل یبوست پیدا کرد نه خونه رو کثیف کرد… دو سه بار یه دو قطره جیشش رفت اونم بعد چای خوردن اما خودش سریع گفت جیشم یه ذره رفت سریع رفت سرویس و بقیه رو اونجا کرد. خونه هم اصلا کثیف نشد چون شورت آموزشی پاش بود… این چند روز مهمونی هم بردمش اصلا مشکلی نداشت… در مورد شب هم میگم چه کردم 😊 امیدوارم براتون مفید باشه …