سلام مامان
کسی هست مث من باشه!!بچه دومم و هر چی جلوتر میرم ترس زایمان محیط بیمارستان برام بیشتر میشه احساس میکنم افسردگی گرفتم هیچی نمیتونه خوشحالم کنه رو کوچیکترین کار همسرم حساس شدم و بهش شک دارم با اینکه ازش چیزی ندیدم هر شب خاب بد میبینم و از خاب میپرم🥲🥲😭خسته شدم از این حال و هوام

مثل من من بچه اولمه تاحالا هم تو اتاق عمل نرفتم بشدت ترسوام و کابوس ام از روز اولی ک باردارشدم زایمانه همین الان هم حتی تو گهواره داشتم تاپیکای مربوط ب زایمانو میخوندم من از ی امپول میترسم چ برسه ب زایمان طبیعی و سزازین افسردگی گرفتم هرروزم با ترس میگذره دلم میخاد زمان متوقف شه ولی هفته ها میگذرع ب زایمان نزدبکتر میشم هیچ راه برگشتی هم ندارم یکاریه ک باید انجامش بدم درکتتتتتتت میکنم کاملااا خیلییییییی استرس اور

منم اوایل دقیقا مثل شما بودم مثل افسردگی بارداری میمونه فقط خودتو بزن ب کوچه علی چپ اززایمانم نترس خدابزرگه انشالا با یک درد خلاص شی

اره عزیزم من با اینکه بچه دومم هست بازم میترسم

دقیقا چقد منی من دیشب الکی الکی ب شوهرم گیر دادم 😐

کاش میشد از دهن بدون درد بیاد بیرون

عزیزم به این جور چیزا اصلا فکر نکنین به روزی فکر کنین نی نی کوچولو بغلش میگیری هر دو ترس خودشو داره منم زایمان چهارممه تجربه طبیعی سزارین کورتاژ دارم ولی اصلا ترسی تو دلم نیس بترسم خدا سالم بهم بده هر چقدر درد میخواد میکشم چون دوتا زایمان ناموفق بود سزارین شدم پسرم ۶ ماه تو بغلم فوت شد اون یکی ۱۲ هفته کورتاژ شدم الان فقط میخوام سالم باشه دردش ۱ روزه تموم میشه