خانما واقعا چیکار کنم مادرشوهر بیشعورم دیشب دعوتمون کرده بود خونش با جاریم بعد جاریم دخترش 45 روز از دخترم کوچیک تره حالا از سر شب تا اخر هی میگفت بچه من قویه تپله خوشکله بچه جاریم سیاهه کوچیکه بزرگ نمیشه فسقلیه چرا اینجوریه شیر مادرشو میخوره اما بازم کوچیکه درحالیکع بچه من شیر خشک میخوره تپل شده خوشکل شده سفیده اغو اغو میکنه بچه جاریم تنبله نمیتونه هیچی بگه نمیتونه سرشو نگهداره هی میگفت منم میگفتم بابا بخدا دخترم رفلاکس داره هی بالا میاره الهی بمیرم وزنم کم کرده بخدا بردمش دکتر گفت کمبود وزن داره میگفت نخیر ببین تپله چرا اینجوری میگی هی بغلش میکرد قوربون صدقش میرفت بچه جاریمم اصلا بغل نمیکرد بع زو ازش مگرفتم به بهونه شیر دادن نمیداد میگفت بزار با مامانبزرگش بازی کنه واقعا جاریم کم بود گریش بگیره منم کلا حرصم گرفته بود جاریم برگشته میگه واقعا بچم ضعیفه؟ گفتم نه بابا مادرشوهرمونو که میشناسی ار حرصت اینجوری میگه کم بود گریه کنه طفلک بخدا از وقتکه امدیم شبش دخترم یه ساعتم نخوابید فقط نق میزد تو خواب وقتیم بیدار میشد گریه میکرد بالا میاورد نمیدونم چشم خورده یا به خاطر رفلاکسشه بخدا دو سه روز بود بالا نمیاورد خوب شده بود نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم😤😤😤😭😭

۱۲ پاسخ

خوب بچه تو سه ماهه بچه جاریت یه ماهو نیم
اول باید میگفتین از بچه ی یه ماهو نیم نمیشه انتظار داشت دوم بچه ها با هم فرق دارن
باید جوابش رو میدادین.
واسه دخترت آيه الکرسی بخون و سه قل هم بخون فوت کن روش ان شاالله خوب میشه

باشه 45 رووژ بو مندالی اوا زوره او منداله به45 روژ زور رشد دکا خصوت یانی نازانه. مندالی گه وره نکردن. دوایش مندال شیری دایکی بخوا فرقی هیه له گل ایشک. واقعا که. دخدا هه ور ژنت چن ناراحت بوه فقیره

تواین سن یه هفته ام یه هفته است چه برسه یه ماه و نیم خ ب بچه تازه چهلش تموم شده میخوای مثلا چیکار کنه تنبل نباشه اغو آغو چیه حالا ای خدا سیاه و سفید دیگه چه ربطی داره ژنتیکیه دیگه

چه لذتی میبرن از زجر دادن بقیه
همیشه ایت الکرسی و ان یکاد بخون برا بچه

خداخفه کنه این مادر شوهره تورا با این زبونش ک مثل مار نیش میزنه ...بنده خدا جاریت چقدر دلش شکسته ...امیدوارم تاوان بده مادر شوهرت ....برای دخترت اسپند دود کن آیت الکرسی بخون و سوره همزت

لعنت به اینجورمادرشوهرا،همیشه بچه ی منم بابچه ی خواهرشوهرم مقایسه میکنن اینقدکفری میشم

چمد بار خوندم تا فهمیدم چی شد .اولش فک کردم جاریت داشته از بچه خودش خوب میگفته از بچه شما بد .دفع دوم فک کردم داشته از بچه خودش بد میگفته از بچه شما خوب .دفعه سوم فهمیدم نه بابا مادر شوهرتون داشته کلا دوتا بچه ها رو مقایسه میکرده

دلم برای جاریت سوخت
چون درک میکنم
پسر منو هم دختر خاله شوهرم هی مقایسه میکنن

شایدچون هی بغلش کرده بدنش دردگرفته یکم استامینوفن بهش میدادی،بچه جاری ات هم خودت میگی ۴۵روزکوچیکترازبچه شماست تاگردن بگیره خیلی وقت داره سیاهی اش هم ربطی به اینکه شیرمادرشومیخوره نداره شایدرنگ پوستشون دارن توفامیلشون ارث برده

اگ معتقدی چشم خورده اسپند دود کن
ماشالا ذکر لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم
و ایت الکرسی بخون

دلم برای جا ریت سوخت دخترا یهو رشد می کنند
دیگه باهم نرید خونشون

از دست این قدیمیا🥱

سوال های مرتبط

مامان بێریوان مامان بێریوان ۱۱ ماهگی
خانما امشب خونه جاریم دعوت بودیم بعد دختر منو دختر جاریم 45 روز تفاوت دارن بچه من بزرگ تره بعد مامانش اینا هم اونجا بودن بچم ماشالله شیطونه زیاد اغو میکنه حتی یاد گرفته تازگی غلت میزنه اینقد دستو پا میزنه اصلا وای نمیسه خودشو بلند میکنه میدونم همه بچه ها اینو دارن اما خب من از مقایسه کردن بدم میاد و متنفرم دخترم امشب خودشو بلند میکرد دستاشو به شلوارش گرفته بود میخواست بلند شه زور میزد بعدجاریم گفت نگاه کن مامان چیکار میکنه مامانش میگه این که تنبله بابا الان باید سینه خیز میرفت اصلا جنبو جوش نداره یعنی چشمام از حدقه امد بیرون گفتم دخترم جنب جوش نداره؟ پس این کارا چیه میکنه جنب جوش نیس بهم میخندید میگفت نه باید سینه خیز میرفت نمیره که😑حالا بچه جاریمم 2 وماهو نیمشه گردن نمیگیره حتی یه ذره نه حرفی نه چیزی بچه منو میخواست تنبل نشون بده اینقد بدم امد الان حرصم گرفته نباید میگفتم که نوت که الان دوماهو نیمشه نمی تونه گردنشو نگهداره به بچه من میگی؟ هی مثل خوره به جونم افتاده که باید اینو میگفتم😑 خیلی حرصیم
مامان پسملی مامان پسملی ۱۱ ماهگی
دیوونه شدم امشب
خونه بابام اینا دعوت بودیم بعد خانواده دایی هم بودن از اول شب شروع کردن به نصیحت و به اشتراک گذاشتن تجربیات گهربارشون
نه یکبار نه دوبار ده بار میگن چرا بادی کردی تن بچه و این لباسا بچه رو اذیت میکنه و و نمیدونم بچه دوست نداره این لباسها رو حالا هرچی من میگم من سه ماهه دارم تنش میکنم هیچ ناراحتی نداره گریش بخاطر اینه که خوابشه باز حرف خودشونو میزنن انگار عالم عقلن بعدشم میگن بچه ما اینجور بود اون جور بود از این لباسا تنش میکردیم جیغ میزد و گریه میکرد از اونطرف با قطره چکان شیر خشک بهش دادم برگشته میگه چرا با شیشه نمیدی اینجوری بچه وزن نمیگیره بچه اذیت میشه آخه چه فرقی داره ۳۰ تا میخوره با شیشه بخوره یا قطره چکان که وزن کمتر بگیره از اونور میگه یعنی هنوز شیر کم میاری خب چرا کم میخوری
حالا موندم مامانم و زنداییم ناراحتم شده باشن ولی بخدا دیگه نمیدونم چی بگم دیگه واقعا طاقت نداشتم سکوت کنم با این حالم آروم صحبت کردم ولی چون باهاشون مخالفت کردم الان میگم ناراحت شدن ولی بخدا اینقد گیر دادن داشت از سرم دود بلند میشد
به نظرتون چیکار کنم با همچین آدمایی🥴😩