۹ پاسخ

وای وای از تب و تشنج
پسر منم سابقه داره،منم ی آدم دیوانه و عصبی میشم وقتی بچه مریض میشه
دیگ نگم برات
اما حتما برو آرایشگاه، انشالا دخترت صحیح و سلامت باشه همیشه

خب شوهرت میمونه گلم پس نترس
ببین نترس خب،ب هرچی فکر کنی بترسی بدتر جذبت میشه این شعار نیست واقعیته
فردا بهش پلارژین یا داروی سرماخوردگی بده بعدم برو
ب همسرتم بسپار حواسش ب دمای بدنش باشه
خودتم ادمی خب نیاز ب تجدید روحیه داری

نگران نباش شوهرت هست تب سنج رو بده ب اون

سلام جانم منم همینجوریم همش استرس مریضی دارم که نکنه سبحان مریض شه یه عطسه میکنه چشام از حدقه میزنه بیرون و نگاش میکنم میگم چته وای چته وای دیگه هی میگم سبحان داره مریض میشه ویچیزیش هست و خودمو میبازم بدجور‌.میدونی همینکه استرسشو داریم بدتر میشن بخدا‌.بذارش پیش شوهرت من سبحان یک‌بار جایی نذاشتم بخدا

عزیز منم باهات هم دردم از آذر ماه نمیدونی چی بهم گذشته آنقدر عصبی شدم ک نگو الان معده درد عصبی گرفتم
با کوچکترین ناراحتی معده درد بدی میکشم

بد ب دلت راه نده صبح ک پاشدی معلوم میشه حال بچه چطورع خدا نکرده مریض باشه بی حال میشه ب شوهرت بگو بمونه بابت همه چی حق داری عزیزم سختع

اصلا نترس بچه وقتی تب داره خودش خیلی قبلش نشون میده یهو نیست بعدش کوقعی که عطسه میکنه وعلایم سرما خوردگی داره دیگه تب نمیکنه
بچه های من اینجورین بعضی وقتها که عطسه وابریزش دارن تب نمیکنن بعضی وقت هم اول تب میکنن بعد علایم سرما خوردگی نشون میدن
منم پسر بزرگم از یه سالگی تا دوسال و نیم سه بار تشنج کرد منم روانی شده بودم الان خداروشکر ۱۰سالشه خوب خوبه

منم دقیقا این استرسو دارم هر وقت مریض میشه دیگه دنیا برام تار میشه انگاری چون تجربه تشنج داره اونم دوبار تب میکنه میمیرم و زنده میشم

بچتون اگر تشنج کرده هر وقت تب کرد تا سن۶ سالگی باید فنوباربیتال بدی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ماهیسا مامان ماهیسا ۲ سالگی
حالم خیلی بده خیلی بد واقعی نمیدونم چرا اینجا دارم مینویسم خیلی وقته میخوام بنویسم اما میترسیدم کسی بیاد چیزی بگه حالم بد کنه یا حتی خجالت میکشیدم ازخودم ازهمه مادر ها درحدی بدم قراره برم پیش دکتر اعصاب روان واقعا نمیکشم صدای جیغ گریه دخترم رو مخ منا مریض م کرده دیگه کنترلم ندارم سه بار امروز وحشی شدم از خودم بدم میاد حالم از خودم بده بی لیاقت ترین مادرم آخه من رو تربیت دخترم حساس بودم نگران تربیتشم نگران حال روحیم نگران آینده‌شم دارم با گریه مینویسم نمیدونم چرا اصلا دارم اینجا میگم فقط میگم دیگه کم آوردم از حس عذاب وجدان از جیغ بهانه گریه یکم آرامش ندارم و بااطرافیان بی درک شعور حالمو بدتر میکنن با دست تنها بودم از اول بچه دارشدنم با بچه ایی که اذیت فراوان داشت ودارد. همه چیز اینگار امروز واسه من تموم شده دیگه خسته شدم گفتم درست میکنم خودمو اما نکردم آخه خیلی درمورد تربیت بچه ها میخونم اما نمیتونم عمل کنم بی ارادم حالم از خودم بده 😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔