🌙⭐️ # پارت ۵
۲۸ دی وارد ۳۰ هفته شده بودم ساعت ۱۲ رفتم که بخوابم چون فرداش میخاستم برم بهداشت ، اما مگ میشد خوابید تا چشمام گرم میشد هر یک ساعت بیدار میشدم همش به مامانم میگفتم ی درد عجیبی دارم میگفت نفخ داری ، شکممو با حوله گرم کرد .. از ۳ روز قبلش میرفتم دسشویی مثل نخ ازم ترشح سفید و بیرنگ کشدار میومد شاید هر دفعه ۱۰،۵ سانتی میومد و همه میگفتن طبیعیه چیزی نیست منم بهش توجه نکردم ،،، تا چشمام گرم میشد یهویی چنان شکمم سفت میشد اما قابل تحمل بود من با خودم فک میکردم بچه خودشو کش و قوس میده ، بیرون رویی شدید گرفته بودم همش دسشویی بودم تا صبح ساعت ۶ یهویی دیدم بین این ترشحات یک رگه صورتی ب زور دیده میشه ، بهش توجه نکردم دیگ رفتم بهداشت ب هر سختی بود دوباره ازم آزمایش گلوکز گرفتن اما هر دفعه ک میخواستم برم خون بگیرن دستمو سوراخ کردن نامرد بدون اینک رگ پیدا کنه سوزن هی میزد داخل و در میاورد دستام سیاه و کبود شد

۵ پاسخ

خببب خب

🥺🥺

ادامه میزاری

عزیزم میشه درخواست دوستی بدی بقیشو بخونم وقتی کامل شد

زودتر بزار

سوال های مرتبط

مامان مهیار مامان مهیار ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان ۲
دیگه دردا داشت شدید می‌شد بهترین چیز تو این موقعیت ماما خصوصی بود حتما بگیرین من و می‌برد تو دسشویی زیر آب گرم میومد کارمو با روغن ماساژ میداد منم هی ورزش میکردم تا درد شرو می‌شد داد میزنم خانم بمانی(اسم مامام ) اونم می‌فهمد میومد کمرم ماساژ میداد منم فقط نفس عمش میکشیدم گریه و اینا خبری نبود
تا دردام شروع می‌شد میگفتم آمپول اپیدورال بزنین میگفتن زوده
دیگه ساعت شد ۷ معاینه کردن من میگفتم خوبه چیشد چند سانته هی به من میگفتن آره خوبی ک ۵ سانت شده عالی داره پیش میره میرفتن اونور باهم حرف میزدن
قرار شد یه استراحت بهم بدن دوباره شروع کنن تا آمپول فشار قطع شد و مسکن زدن من دردام بیشتر شد دیگه اینجا جیغ میزدم اومدن معاینه کردن میگفت زور بزن از درد دست مامامو فشار می‌دادم اونم میگفت آروم باش چیزی نیست که بازم گفتن خبری نیست
دوباره رو تخت شروع به ورزش کردم فاصله بین دردا از خستگی زیاد چشام بسته می‌شد خواب دو سه دقیقه ای میرفتم تا درد میومد می‌پریدم بالا
تا ساعت شد ۱۰ اومدن معاینه کردن دیگه سر بچه بالا بود نمی افتاد تو لگن رفتن زنگ دکتر زدن دکتر گفت ۲ ساعت دیگه میام برا سزارین
مامان معجزه خدا💙🌱 مامان معجزه خدا💙🌱 ۹ ماهگی
🫃🏻👼🏻 #پارت 1
28 تیر بود که همینطوری تو خونه یک بیبی چک داشتم شوهرم گیر داده بود ک بزن من مطمئنم که حامله ای منم انقد تو این ۱۱ ماه بیبی چک زده بودم و دلمو خوش میکردم و منفی بود ک گفتم ولش کن این ماه میشه یکسال که اقدامم بذار بزنم عکس بیبی چک منفی رو براش بفرستم وقتی که دو خط قرمز همزمان باهم دیدم باورم نمیشد همش تو ذهنم میومد ینی شد وای خدایا شکرت همش آینه خودمو نگاه میکردم و باورم نمیشد عکسشو برای شوهرم فرستادم نوشتم فک کنم بابا شدی انقد ذوق کرد و خوشحال شد و همش میگفت وای انگاری میدونستم حامله ای ، دوباره فرداش یک بیبی چک دیگه زدم و اونم دوخط قرمز شد ۳ روز مونده بود به پریودم اما رفتم آزمایش دادم که مطمئن شم بتام ۳۱۱.۳ بود و گفتن ک مثبته ... ۳ روز گذشت یک روز حموم بودم دیدم لکه بینی سیاه و قهوه ای دارم انقد ترسیدم که سریع رفتم دکتر و بهم شیاف و قرص و سُرم داد و گفت استراحت کن و از پله بالا ،پایین نرو ... منم همه وسایلامو برداشتم و رفتم خونه مامانم تا هفته ۵ خوب بودم و لکه هام با شیاف و قرص کنترل شده بود اما هفته ۷ یهویی خودمو ک پاک کردم دستمال خونی شد انقد ترسیدم جونم به لبم رسید تا ۸ هفته شدم و رفتم سنوگرافی برای شنیدن صدای قلبش همه چی عالی بود اما رحمم.. دوشاخ بود .. یک رحم باردار بود و یکی دیگه باعث این لکه بینی ها میشد ... دیگه همه چیم خوب بود بازم هفته ۹ و ۱۱ هفته لک دیدم و سنو ۱۲ هفته همه چی خوب بود هر دکتری که میرفتم میگفت باید تا ۱۴ هفته سرکلاژ کنی بخاطر اینکه رحمت دوشاخه ..‌
مامان معجزه خدا💙🌱 مامان معجزه خدا💙🌱 ۹ ماهگی
🫃🏻✨️# پارت ۲
واقعا میترسیدم اولین باری بود ک میخاستم برم اتاق عمل نمیدونستم اصلا چی هست ... منو فرستادن سنوگرافی اونجا بود ک گفتن ارتفاع دهانه رحمت خیلییییی کمه طول سیرویکس ۱۷ بود سنو رو ک ب دکتر نشون دادم گفت فردا بستری شو ..اون روز انقد گریه کردم ... ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان تا کارای بستریمو انجام دادم شد ساعت ۱۰ و منو بردن اتاق عمل تا منو اماده کردن دکتر اومد فضای اتاق عمل شاد میکردن و از همه چی صحبت میکردن و هر کی مشغول یک کاری بود ... یهو یک عاقایی اومد و بهم گفت ۳ تا نفس عمیق بکش و دیگه هیچییی متوجه نشدم .. زمانی فهمیدم ک از اتاق اومده بودم بیرون و تو بخش بودم و مامانم با یک چای نبات کنارم بود . پرستارا منو بردن دسشویی و بعدش یک نفر اومد یک دستمال خونی گنده رو ازم کشید بیرون و دیدن ک حالم خوبه ساعت ۸ شبش مرخصم کردن . تا ۳ روز لکه بینی داشتم .. و گفته بودن دهانه رحمم یک سانت باز بوده و با عمل بستنش و باید استراحت نسبی داشته باشم اما من میترسیدم و استراحتم مطلق کردم تا یکماه از جام تکون نمیخوردم و همش دراز کشیده بودم .. ۱۴ هفته بودم که اولین حرکتاشو حس میکردم ...خیلی شیرین بود .. دکتر شیاف برام قطع کرد .. و بجاش آمپول نوشت قرار بود تا هفته ۳۴ استفاده کنم ... هر وقت میرفتم دکتر همش منو میترسوند گریه منو در میاورد که در معرض زایمان زودرسی خوب شد سرکلاژ کردی با وجود سرکلاژ ، استراحت و.. سنوگرافی آنومالی طول سیرویکسم ۲۰ بود .. دائم دراز کشیده بودم حتی تا یک مسیر کوتاه پیاده نمیرفتم